قسمتی از دونوازی کمانچه اجرا در کنسرت همنوازان رها شاهین ترکمان .mp4
قسمتی از دونوازی کمانچه اجرا در کنسرت همنوازان رها شاهین ترکمان .mp4
قسمتی از چهارمضراب شور عاشقی آهنگ و تنظیم و کمانچه شاهین ترکمان.mp4
قسمتی از چهارمضراب شور عاشقی آهنگ و تنظیم و کمانچه شاهین ترکمان.mp4
شاهین ترکمان متولد ۱۳۶۹ نوازنده کمانچه
شروع فعالیت از سال ۱۳۸۳ اساتید: ارسلان کامکار، شروین مهاجر و آرش کامور سرپرست و آهنگساز گروه موسیقی همنوازان رها از سال ۱۳۹۰ و برگزاری کنسرت و حضور در اجراها و جشنواره های مختلف آشنایی کامل با ۱-۲ نرم افزار نت نگاری سابقه تدریس به مدت ۳سال به صورت خصوصی
مرضیه نی زن . مدرس گیتار کلاسیک . ارف کودک . تئوری موسیقی تلفن ثبت نام : ۲۲۳۳۳۴۲۵
درباره ی مرضیه نی زن : متولد 1361 از تهران از نوجوانی به نواختن ساز گیتار مشغول بوده است. تئوری موسیقی و هارمونی را نزد فرهاد فخرالدینی و تاریخ موسیقی و گیتار کلاسیک را نزد کیوان میرهادی آموخت. سال 85 در رشته نوازندگی ویولنسل وارد کنسرواتوآر تهران شد و به مدت 2 سال نزد محسن تویسرکانی آموخت. سال 87 به ارمنستان رفت و در رشته نوازندگی گیتار کلاسیک، از کنسرواتوآر کمیتاس، فارغ التحصیل مقطع کارشناسی شد. از سال 81 تا به اکنون مشغول تدریس گیتار، موسیقی کودک و تئوری موسیقی در مدارس و آموزشگاههای مختلف تهران هست. طی این سالها در گروههای مختلف و در ارمنستان به صورت تکنوازی فعالیت اجرایی داشته است.
وقتی اشکان سیگارچی در تصادفی جان سپرد ، دلم پر از خاطرات سازش و خودش شد. یاد تمام خلوت ها و تمرینات و موسیقی ها و اجراهایمان افتادم . دست به قلم شدم و روی شعری از سهراب ، آنچه در دل گذشت را نوشتم و شد تصنیف سبز .
نیما فریدونی . آذر ۱۳۹۵ . گلپایگان
از دریچه ی نگاهش ، اگر چه انسان مجموعه ای از مکاشفات روزمره بود، خود، وارستگی را در خویش روزمره کرده بود.
دور باد اگر با او از مرگ سخنی بگویم.
اویی که شگفتی زیستن بود و برایمان از دریچه های راستین زندگی ، هر از گاه و گاه و بی گاه حرفهای چکیده و رمزآلود گفته بود.
سازش ، نگاه عاشقانه ی آدمها و درختان و آبشار حقیقتی محزون و انتشار رنگین شی ء تپنده ای بود که در وقت خوشی آن را دل می نامید.
حاشا اگر جز از زندگی با او سخنی بگویم.
باهم خواندیم و سازِ ِمان را سالها با هم کوک می کردیم و لحظه های چندی همدل بودیم و از چکاد تا بیداد و تا جدایی ، مضرابْ مضراب ْ حرف زدیم و آنقدر خوب بود که زود ِ زود، سازش آسمانی شد.
آسمانی که شد ، دیگر حتا نشانی از ما نگرفت.
اشکان ِ ما ، اشکْ اشکْ گریاند ِمان.
من از گریه تا شکوه ِشادی با نیروی بی امانش ، جان می گرفتم.
صداش هست ، چه آن چه شور بود که مثل نور بود ، چه آنچه ماهور که با دلش جور بود.
لبانش اگر چه جز به خنده باز نبود ، غوغاشْ ، محروم ِ انکار بود.
در رقص بود و بی شک ، هر کدام از ما ، شبی نبود که در رقص از شورش در نیامده باشیم .