آهنگساز: اکبر محسنی
خواننده: غلامحسین بنان
مرا ز چشمت افکندی دگر چه می خواهی
به دیگران دل می بندی دگر چه می خواهی
ز عشق و یاری ای زیبا سخن مگو با من
تو کز غم من خرسندی دگر چه می خواهی
به دلم از سوز عشقت آذرها دارم
ز غمت بر جان زارم اخگرها دارم
به عشقت ای گل دل بستم دگر چه می خواهی
من از تو پیمان بشکستم دگر چه می خواهی
کنون که از پا افتادم در این سرای غم
بیا بگیر ای مه دستم دگر چه می خواهی
در دل شب اخگر بارم تا روشن گردد شام تارم
گر بشکستی پیمانت را
من از مهرت کی دل بردارم
ایرج تیمورتاش
نت شب مهتاب جواد لشگری ایرج تیمورتاش دلکش
احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان این آوانگاری را انجام دادهاست.
دستگاه همایون
بس که شب مهتاب کرده مرا بیتاب
بازا تا یک شب آساید دل من
پرتو مه امشب همره سوز تب
آورده دیگر جان را بر لب من
باز یاد دوچشم سیاه عارض روی چو ماه
بشنو غم پنهان از دل من امشب
بازا که نشانی آتش دل امشب
ماه بیتو سیه شده این شب مهتابم
باز در دل شب بفراق تو بیتابم
ماه جهان شده زیور آسمان
ماه من پنهان شد از بر دیدگان
شب دهد آزارم
نت رویای شیرین جواد لشگری ایرج تیمورتاش دلکش
احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان این آوانگاری را انجام دادهاست.
آواز دشتی
بیخبر آمد ناگه از در گل من
پرتو شادی پیدا شد در دل من
رنج خواری جانا تا کی
نالان بودم ای مه چون نی
با نگاه تو جان فدا کنم
گر جفا کنی من وفا کنم
ای پری رو از فراغ تو
تا به کی شب را سحر کنم
نیمه شبها ناله سر کنم
عالمی را با خبر کنم
تا به کی همچو نی نالم از هجران رویت
آه از آن شبها محزون و تنها بودم دور از رخ تو
نت زهره دلکش
احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان این آوانگاری را انجام دادهاست.
دستگاه سهگاه
آهنگساز: جواد لشکری
ترانهسرا: ایرج تیمورتاش
بتو دل دادم زهره
مبر از یادم زهره
بود این دل را هر دم
ز تو فریادم زهره
تو مرا گفتی زین پس ندهم دل خود بدگر کس
دلم از حرمان خون شد ز مه دو جهان دوبرابر
بشبی مهرم را از دل بردی زهره جان
گل امیدم ناگه پژمردی زهره جان
دل خندانم را تو خون کردی زهره جان
در دل دارم آرزوی تو
خون شد دل از یاد روی تو
دلم رود سوی تو بخدا زهره جان
نت دل خونین برادران لشکری ایرج تیمورتاش دلکش
احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان این آوانگاری را انجام دادهاست.
دستگاه شور
داد از غم تنهایی تا کی تو دور از مایی
به خدا شده دل خون
بی تو گل خندان بر لب آید جان از درد هجران
به خدا شده دل خون
گذری ز وفا کن نظری تو به ما کن
عمرم طی شد در امید وصال
باز این قلب من می نالد ز خیال
بتا آرزوی رویت مرا می کشد به سویت
از آن دو چشم پر شرر آه
صبا به او ز ما بگو به خدا شده دل خون
بتا آرزوی رویت مرا می کشد به سویت
از هجران تو آه