رنگ شلخو داریوش طلایی سهتار
رنگ شلخو نورعلی برومند تار
رنگ شلخو حسین علیزاده تار
رنگ شلخو حسین علیزاده سهتار
رنگ شلخو داریوش طلایی سهتار
رنگ شلخو نورعلی برومند تار
رنگ شلخو حسین علیزاده تار
رنگ شلخو حسین علیزاده سهتار
دربارهی هوربانگ
نوشتاری از نیما فریدونی
یادم هست . دیروز بود انگار، وقتی صبح روز سه شنبه ، مثل همیشه صبح زود برای بازکردن اتاق مرکز موسیقی تجربی گروه[1] موسیقی دانشگاه تهران ، با شتاب وارد کریدور دفتر گروه موسیقی شدم که اشکان[2] مرا صدا کرد … .
آنوقتها من مدیر مرکز بودم و شب و روز وقتم را گذاشته بودم برای آنجا .گروه موسیقی کوچک و بی امکانات بود .
بعد از جریانهای انقلاب فرهنگی هم اصلا جو گروه خراب بود. مدیران گروه ( پانویس به تعریف مدیر گروه ) نیز هرچند از استادان برجسته بودند ولی در زمینه مدیریت عملکرد بسیار ضعیفی داشتند.
ما که آمدیم ، اصغر وفایی مدیر مرکز بود : مردی وزین و دانشجویی دلسوز ؛ او و آرش عباسی و علی رادمان ، روزبه باطبی و علیرضا فرهنگ مرکز را اداره می کردند . تا زمان ورود ما به دانشگاه آنها خیلی کارها کرده بودند. وفایی پر از فکرهای موثر بود. من در جریانشان وارد شدم . دانشکده جانی داشت . هنرهای زیبا در آن دوره ( 81-77 ) تاثیر گذار بود و کنسرت ها ، نمایشگاهها ، همایش ها و انجمن های دانشجویی به راه .
وفایی هم در گروه موسیقی بچه ها را بیدار کرده بود . او می دانست که کارها خوب پیش نمی رود . استادان خسته شده اند . مسوولین دانشکده هم نگاهشان به موسیقی و موسیقیدان از جنس همان نگاهی است که سیمای دیروز و امروز به ساز داشت و دارد.
آنها فکر می کردند ما مطربیم . اصلا موسیقی علمی نمی دانستند چیست . مگر موسیقی هم علم دارد ؟
در دیدارم با رییس وقت دانشکده برای بیان مشکلات دانشجویان موسیقی متوجه شم که او ، هنر موسیقی و نمایش را هنر به حساب نمی آورد . او برای تماس با ما احتیاط می کرد.
من که آمدم پر بودم از حرف و انرژی . وفایی من را نشان کرد . در اولین انتخابات رای آوردم . شدم معاون مرکز . او هنوز مدیر بود. اعضای قبلی با مدیر گروه کنار نیامده بودند . اصلاحاتشان ، بسیار ریشه ای و به زعم بالایی ها تند بود . از جمعشان وفایی مانده بود تا ادامه دهد .
صبح ها شش صبح قبل از اینکه انتظامات دانشکده درها را باز کرده باشد مرکز موسیقی تجربی باز بود تا شب که جزو آخرین نفرها بودم که از دانشگاه بیرون می رفتند .
بعد هم که در انتخابات دوره پنجم مدیر شدم ، طرحهای بسیاری را آغاز نمودم ، در کنار یارانی که در شورای مرکز حضور داشتند : برپایی کنسرت ها ، کارگاههای اجرایی و پژوهشی موسیقی و سخنرانی ها و ….
جو پویای دانشجویی به استادان هم سرایت کرد و تا حد زیادی کیفیت بالا رفت . تقاضای امکانات کردیم و در جلسه ای با معاون دانشکده یک میلیون تومانی بودجه گرفتم برای ساز . ( البته قرار شد ما تاسقف این مبلغ ساز بخریم و هزینه را از دانشکده بگیریم. ) شاید بعد از برومند و نسل اولی های گروه موسیقی من اولین خرید ساز را انجام می دادم . احتمال می دهم تا سالها هم این رکورد تکرار نشود!
همان موقع حرفهای زیادی پشتم گفته شد . می دانستم که طبیعی است پس سرد نمی شدم . گاهی اتهام هم زدند و جای سپاسگزاری روی اعصاب من راه رفتند.
حاصل خرید سازهایی بود که از لحاظ تعداد با آنچه پیشتر بود به 2 برابر نزدیکی می کرد و از لحاظ کیفیت خیلی ها اذعان کردند که به نسبت فوق نزدیکی می کرد.
کا را با بالا گرفتن اتهامات متوقف کردم .
بعد از من تمام کسانی که بر من شوریده بودند حتی یک نی هم برای گروه نتوانستند بخرند.
گاهی عادت کرده ایم از دور قضاوت کنیم : غرض ها تیره دارد دوستی را غرض ها را بیا از دل برانیم
صفحه های خاک خورده را از کمد های مرکز بیرون کشیدم . خیلی ها دوست داشتند آنها را بشنوند. سلمان سالک که از تار نوازان قلدر عصر ماست پیش قدم شد.
آن روزها با نرم افزارهای رایانه ای آشنا نبودم. او هم آنچنان مطلع نبود . کار را به یکی از آشنایان سپرد. هر چند کار اساسی صورت نگرفت ولی تمام صفحه های خاک خورده زنده شد و روی سی دی ثبت گردید. ( قصد دارم حالا که روی نرم افزارهای صدابرداری مسلط شده ام آن ها را با روش قانونمند و علمی بازیافت کنم و در اختیار علاقمندان قرار دهم .)
کار بر روی ریلها را هم شروع کردیم که من بیرون زدم. می دانم که هنوز هم به جایی نرسیده است. اصلا تا آنجا که اطلاع دارم مرکز را تعطیل کردند.
این مرکز همگام با مرکز تیاتر تجربی توسط پیروز ارجمند که هم اکنون هم از آهنگسازان نسل جوان است تاسیس شد. اساسنامه مخدوشی داشت که ما در همان روزهای اول برای بازبینی و تکمیل آن جلسات مداومی گذاشتیم.
آن شورهای شور انگیز و آن شتاب های دانشجویی بعد از ما فرو نشست . دانشکده سرد و یخی شد. مرکز موسیقی تجربی تعطیل گردید و از حرکت دانشجویی تنها خاطره ای ماند . هر چند امید وارم که دوباره دانشکده پویایی گذشته خود را باز یابد. چون تاثیر گذار ترین منطقه ایران برای فعالیت های جدی هنری بوده و خواهد بود.
***
کجا بودیم ….؟!
در کریدور گروه موسیقی ، روز سه شنبه از اردیبهش ماه 1380 که اشکان مرا صدا زد ….
پیشتر کوتاه ، چند بار ، اختلاط کرده بودیم .یکسال بعد از ما به دانشگاه آمده بود و ارتباط ما آنقدر ها جدی نشده بود. او هم پر بود از انرژی های نهفته ( همیشگی بادش ) . در گفتگوهای کوتاهمان از فعالیت های من تقدیر می کرد و ایده های جدید می داد و روحیه کاری داشت و می خواست کارهای مثبتی انجام دهد.
آن روز فکر جالبی داشت . تشکیل یک گروه موسیقی ایرانی برای اجرای قطعاتی در دستگاه چهارگاه و اجرای برنامه در کنسرت تجربی دانشجویان دانشگاه تهران . کانون موسیقی تازه تشکل یافته بود. اصغر وفایی بعد از تصویب طرح تشکیل کانونهای چند گانه در سطح وزارت آموزش عالی ( وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری ) و ابلغ آن به دانشگاه تهران بود.
این کانون فعالیت های خوبی را آغاز کرد و بعدها در دوره تصدی گری مهدی تجلی و علی بهرامی نیز به برنامه های موثر خود ادامه داد. انتشار اولین مجموعه صوتی دانشجویان دانشگاه تهران به نام گشایش ( در دو سی دی ) ، ساخت آهنگ دانشگاه تهران ، برگزاری کنسرت های متعدد ، کنسرت های تجربی و … از جمله فعالیت های این کانون بوده است.
***
فکر اشکان جالب بود . گفتم : چه می زنیم ؟ گفت : فعلا چکاد مشکاتیان . فهمیدم که جای نگاهش بالاست. اما من آن روزها در فکرهای دیگری بودم . وقت سر خاراندن نداشتم چه برسد تمرین گروهی .
مرکز موسیقی تجربی و سرو سامان دادن به آن و دنبال کردن هدفهایی که برنامه ریزی کرده بودم ، کار روی سازم و…. آن روزها در محضر استادم حسین علیزاده درس می گرفتم و هر جلسه دنیایی از مطلب داشتم برای کار کردن.
تا آن زمان البته با چند گروه فعالیت کرده بودم. روحیه آزاد و در عین حال قانونمند من در چارچوب شکسته بسته آن گروهها نمی نشست. یا سرپرست سالاری بود یا بی هدف . فعالیتهایی که انرژی زیادی از بچه ها می برد ، و به اندازه کار آنها ثمر نمی داد ، بعد هم ول می شد. دوباره روز از نو روزی از نو .
من با تجربه های قبلی در این فکر بودم که چگونه می شود گروهی آفرید هدفمند و دنباله دار . دنباله داری تا دور دستها . من به یک جریان می اندیشیدم. دوست داشتم خانه ای محکم بسازم که در برابر زلزله ها نلرزد و ایمن باشد .
کارهای گروهی در ایران مثل چادرهایی بود( و هست ) که برای زمانی اندک پهن می شد و تمام . اگر یک باران هم می زد فرو می ریخت. گاهی خانه هایی ساخته شدند مثل گروه پایور ، شیدا و عارف که یا بی سکنه اند یا اجاره داده شده اند . ولی باید اعتراف کرد از آنها خاطره های خوبی در ذهن ماست.
من به یک خانه بلکه به یک شهر می اندیشیدم. به شهری یا شهرکی که درآن کار اساسی بشود. کار ریشه دار . هرچیزی جای خودش باشد ، هرکسی به اندازه تلاشی که می کند مزد بگیرد و هر کسی تا هر قدر که می خواهد بی هیچ مخالفتی خود را بالا بکشد. شهری هنری با تمام زوایا و چشم اندازهای زیبا. شهری انگیزه مند برای کار حول محور موسیقی ایرانی .
من فقط می دانستم باید کار شود و ریشه ای کار شود.
***
پیشنهاد اشکان را تا حدی پذیرفتم . گفتم : فکر می کنم. گفت : ما یکی دو جلسه تمرین کرده ایم ، بیا ببین. بازدیدم از تمرین بچه ها که همه دانش جوی موسیقی و از سال پایینی های ما بودند حس خوبی در من برانگیخت. نت ها را گرفتم . تمرین ها را شروع کردم . سرور حسین علیزاده را برای گروه تنظیم کردم و خودم یک قطعه نوشتم به نام که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ” با ایجاد یک فضای تازه . چند نفر دیگر را هم به گروه دعوت کردیم . و گروه شکل گرفت. چون همه دانشجوی موسیقی بودیم اسم گروه را گذاشتیم گروه دانشجویان موسیقی دانشکده هنر های زیبا . هر چند یک دوره بسیار کوتاه با نام ” دلشدگان ” فعالیت کردیم و وقتی روشن شد که این نام مربوط به گروه دیگری است آن را عوض کردیم. با جدی شدن فعالیت گروه و سازماندهی آن دو ماهی به اعضا فرصت داده شد تا در جلسه ای که به منظور انتخاب نام گروه تشکیل می گردید نام های پیشنهادی خود را مطرح نمایند. درآن جلسه هر چند نام های زیادی مطرح شد اما اتفاق آرا بر نام “هوربانگ ” ( نام پیشنهادی محمد باقر زینالی ) قرار گرفت. وجود بخش معرفی کننده سیستم و نوع تشکیل گروه و رابطه آن با موسیقی ( بانگ ) ، پارسی بودن دو بخش این نام ( هور : خورشید ، آفتاب – بانگ : آواز ، ندا ، صدا ) تجریدی و غیر عینی بودن آن که هم نوع نگاه جدی ، در هوربانگ است ( برعکس نام های پیش نهادی دیگر که مثلا اسم یک خواننده ، موسیقی دان یا نوازنده قدیمی بود . ) ، متفاوت بودن آن با اسامی گروههایی که در ایران تشکل یافته اند ، سادگی تلفظ و سهولت ماندگاری در ذهن و سنگینی ظاهری این نام از دلایل انتخاب نام فوق بود . اولین کنسرت گروه در کلاس دکتر شاهین فرهت ارایه شد : ” قطعه که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ” . استقبال و تمجید دانشجویان موسیقی از کار فوق ما را برای ادامه راه بسیار تشویق کرد . به زعم عده ای کار گروه کاری نوع بود . ما قدم اول را خوب برداشته بودیم . با نزدیکتر شدن به کنسرت موسیقی تجربی که در روزهای آخر خرداد 1380 برگزار می شد تمرین ها جدی تر شد . گرمای بسیار زیادی در میان بچه ها بود . محل تمرین ها دانشگاه بود اما بعضی از تمرین ها را به محلی که من آماده کرده بودم انتقال دادیم .! اغلب بچه ها از تجربه کافی برخوردار نبودند اما آنقدر کار می کردند که کم تجربگیشان پنهان می شد . همان روزها محمد تقی حسینی که خدمات زیادی را برای گروه به انجام رسانیده است و پیشتر ها از من برای اجرای دونوازی های پربار دعوت به عمل آورده بود ، در گفتگوی کوتاهی به من گفت : چرا گروهی تشکیل نمی دهی ؟ خیلی کارها می شود کرد …
در پاسخش گفتم : همین گروه را می سازیم.
حرفهای او هرچند در لفافه بیان می شد ، اما من منظور اورا در یافتم . او نیز در جستجوی یک تشکل قانونمند بود.
***
از همان روز کار برای من از حد محدوده زمانی تمرین تا کنسرت تجربی گذشت . نگاهم رفت تا قرنهخای آینده .
به دعوت اشکان سیگارچی و به اصرارمحمد تقی حسینی ، هوربانگ را برای نسل های آینده تشکیل دادیم . به هدف کاری کارستان کردن . از جمله کارهایی که آن ور آبی ها از رنسانس کلیدش را زدند. و نسل های امروزشان بر پله های محکمی برای اخلافشان تدارک می بینند.
ما در این جایی که هستیم بر دوش گذشتگانمان سوار شدن را از دست داده ایم . پیران ما ، یا ما را بر پشتشان نمی نشانند یا ما آنقدر قدر دانشان نبوده ایم که بتوانیم از کول آنها بالاتر را ببینیم.
هوربانگ را تشکیل دادیم تا یک جریان ماندگاربه یادگار بگذاریم. معتقد شدیم اگر کاری می کنیم آنقدر قوی باشد که قرن ها تاثیر خود را حفظ کند.
با تذکر محمد تقی ، آیین نامه ای را برای گروه تهیه کردم. در نگارش آن اصول زیادی مد نظرم بود :
1- تعریف هدف و آرمان
2- دموکراسی و عدالت در تمام ابعاد
3- توان پیشرفت هر عضو تا بالاترین مدارجی که در گروه قابل تصور است.
4- آزادی اندیشه و عدم اعمال نظرات فردی .
5- مشارکت و نظر سنجی همه اعضاء در تک تک کارهای گروه.
6- راهکارهای موثر در ادامه حیات دادن گروه.
7- تعیین حقوق معنوی و مادی اعضاء و همکاران.
8- محور قرار دادن مقدار انرژی و کار صرف شده به عنوان فراسنجی برای تعیین حقوق.
***
با بررسی گذرای تاریخچه گروههای موسیقی آزاد در ایران به نتایج مختلفی رسیدم. اشکالاتی در تمام آنها وجود داشت که البته بسیاری از آنها مشترک بود. این اشکالات موجبات از هم پاشیدگی و عدم ادامه حیات را برای آنها فراهم می آورد. در زیر به چند مورد از آنها اشاره می کنم :
1- محوریت یک نفر که به عنوان سرپرست یا آهنگساز یا خواننده گروه است به عنوان مدیر یا ریس : اوست که تصمیم می گیرد چه بشود ، چه نشود، و … . در گروه او شاخص می شود . دیگران توان رسیدن به موقعیت او را ندارند. دیگران جز در حکم نوازنده یا هر عنوانی که در سیستم گروه به آنها سپرده شده است نمی توانند دخالتی بکنند. به طور کلی تجربه های بشری نشان داده همیشه تک روی شکست خواهد خورد . لزوم مدیر و حرکت او در مسیر شورا و زیر نظر شورا موثر ترین روش برای اداره تشکل هاست . که البته در گروههای ایرانی دیده نمی شد.
2- عدم وجود قوانین یا آیین نامه مشخص ، و عدم وجود آرمان و هدف غای برای حرکت در مسیر آن: گروههای ایرانی به صورت مقطعی هدفمند شده اند . یا مساله ای سیاسی و اجتماعی آنها را ایجاد می کند یا هدفی مالی در تشکل آنها مطرح ات یا نوعی احساس نیاز بزای دور هم بودن و یا خود نمایی . کمتر گروههایی در عرصه فرهنگ ما پا به عرصه ظهور گذاشته اند که هدف فرهنگی و میل به فرهنگ سازی آرمان اصلیشان بوده باشد . آنهایی هم که همچنین هدفی داشته اند از سازماندهی خوبی برخوردار نبوده اند . تا آنجا که می دانم فقط گروه شیدا ست که آیین نامه ای مکتوب دارد و اعضا به آن عمل می کنند. شاید از عوامل بقای آن بعد از بیست واندی سال همین قانونمندی باشد.
3- عدم پیش بینی جانشین و عدم پیش بینی انتقال پذیری حرکت گروهی به نسل ها ی بعد. : سازمانی می تواند در طول نسل ها عمل کند که برای بازسازی عوامل خود برنامه ای را پیش بینی کرده باشد. اگر نیروها کارآمدی خود را از دست دادند ادامه حیات تضمینی داشته باشد. و آن جایگزینی عوامل جوان به جای عوامل از کار افتاده باشند. به طور خلاصه گروههای موسیقی ما بر محور اعضا ست تا بر محور موسیقی. گروه به اعضا بسیار وابسته است. بروز اختلاف میان اعضا و جدایی یک فر یا بیشتر از گروه موجب از هم پاشیدگی گروه می گردد. ما در ایران باید اعتراف کنیم که فرهنگ گروهی کار کردن را پیدا نکرده ایم. بسیاری از کارها به صورت انفرادی پیش نرفته است . فعالیت های گروهی به جای اینکه انرژی های فردی را در یک راستا جمع کند ، در بسیاری از اوقات انرژی های فردی را در مقابل با یکدیگر می شوراند و نابود می کند.
4- عدالت : از یک اندیشمند نقل کرده بودند حکومتها به ظلم می مانند اما به ناعدالتی نمی مانند. گاهی به همه فشاری می آید . چون مساوی است کسی اعتراض نمی کند . اما اتفاق می افتد که انسانها در رفاهند و ناعداتی آنها را معترض می کند . در گروههای ایرانی میان نوازندگان و اعضات گاهی نا عدالتی است . حقوق بدون رعایت فراسنج های کافی و بدون وجود توجیه منطقی با نا عدالتی تقسیم می گرد.
5- عدم سازمانمندی اقتصادی گروه ها : گروهها درآمدهای خود را میان اعضا تقسیم می کنند و برای گروه و پیش برد کارهای غیر شخصی برنامه ای ندارد. هر چند که وجود صندوق مالی امری اجتناب ناپذیر و متضمن حات گروه می باشد.
***
مواردی از این دست در نگاه من تاثیر گذار بود. تا امروز من بارها موارد مذکور را در فعالیتهای گروه هوربانگ لمس کرده ام ولی پیش بینی های انجام شده ما در مورد آنها بزذگترین مشکلات را هم تا کنون از میان برده است. البته می دانم که مشکلات بسیاری در پیش رو ست. اعضایی از میان ما رفتند و اعضای جدید جایشان را گرفتند، گروه ادامه داد.
درآمد های ما اندک بود ، اما همه با همان روحیه آغازین ادامه دادند ، چون می دانستند که اگر کم است برای یکا یک هوربانگیان کم است و حقی به قدر سوزنی پایمال نخواهد گشت. و ….
***
پیش نویس آیین نامه تهیه شد . قبل از کنسرت تجربی آن را با حضور همه اعضا تصویب کردیم . مواردی را اضافه کردیم و چیزهایی را خط زدیم . بر طبق آن تقسیم وظایف صورت گرفت و نقش هر کس مشخص شد : مدیر گروه ، سرپرست گروه ، منشی ، مسوول آرشیو ، مسوول مالی ، هیات امنا و …
ما می دانستیم که هر چیزی را کجا قرار دهیم و از هر کس چه بخواهیم. کنسرت تجربی سر رسید و گروه 11 نفره ما روی صحنه رفت . یکهو در دانشکده کار ما صدا کرد. شاید مشکلات اجرایی کم نبود اما خودمان را باور کردیم . دانستیم که یک چیزی را مثل راه یا مثل نهضت یا مبارزه آغاز کرده ایم. می دانستیم که آغاز تنها 1 درصد از کل کار است. و به بزرگی نسبت تداوم و پشتکار در معادله فوق می اندیشیدیم. ما آمده بودیم که ادامه بدهیم. ادامه بدهیم برای موسیقی ، برای موسیقی ناب . تا برای آن زندگی کنیم و زیبایی را در یابیم . و زیبایی را به دیگران بشناسانیم. تا آنها به گونه بهتری زندگی کنند. می دانستیم که هدف زیبایی است.
کنسرت خاطره انگیز دیگری را در همان روزها برگزار کردیم : کنسرت آزاد در حیات دانشکده هنرهای زیبا در فضای باز. این نخستین بار بود که همچنین کاری صورت می گرفت. یادم هست رییس دانشکده و معاونین کاملا مخالف بودند. روز انجام برنامه که خبر به مدیر گروه موسیقی و معاونش رسید آنها من را خواستند و خواهش کردند که برنامه انجام نشود. اما ما سازهایمان را برداشتیم و یک کنسرت خوب اجرا کردیم. در میان برنامه که با استقبال بسیار بالایی روبرو شده بود عوامل زیادی تصمیم گرفتند کنسرت را به هم بزنند که دانشجویان به صورت خود جوش جلوی آنها را گرفتند. با این کار ما نشان داده بودیم که موسیقی اصلا چیز خطرناکی نیست!!!!
***
تشویق من به عنوان سرپرست گروه برای شروع آهنگسازی ، پژوهش ها و … تا کنون محصولات خوبی به دست داده است. وجود صندوق مالی گروه ، پشتیبانی محکم برای اعضا و اهداف گروه است. و خلاصه ما تبدیل به یک سازمان شدیم.
محمد باقر زینالی که در ابتدا با ما نبود امروز بسیاری از کارهای گروه را برنامه ریزی می کند و بار عظیمی از فعالیت ها را به دوش می کشد . او با شنیدن ” که عشق آسان …. ” راه گروه را شناخت. فهمید ما پی چه چیزی می گردیم . وقتی تمایلش را به همکاری احساس کردم و فهمیدم سخت کوش و کاری است و اهل عشق ، طرح عضویتش را میان اعضاء مطرح کردم . چند تمرین با ما بود . بچه ها با من هم عقیده بودند : آمد و یک یار خوب به ما اضافه شد. او بی شک از تاثیر گذاران مهم گروه بوده و می دانم که تاثیراتش بیشتر خواهد شد.
گاهی دو شبانه روز بدون خواب و غذا کار می کند و خم به ابرو نمی آورد. تا کار تمام نشود و خوب تمام نشود دست بر نمی دارد. مرد است و قوی است . خیلی چیزها از مشکلات زندگیش ، کارهاش و تلاشهاش در ذهن مانده . شاید یک روزی آنها را به نگارش در بیاورم : خود قصه ای است مفصل و درس آموز . مثل وزیری بزرگ که سخت کار می کرد و به کار معتقد بود و می توان گفت : نگاه درست و علمی در موسیقی ایرانی را پایه گذاری کرد. همیشه برای موسیقی ایرانی ، ِک دعا کرده ام : در هر نسل ده نفر با تلاش و جدیت و جسارت و نگاه قانونمند و علمی و نظام یافته علینقی وزیری و با روحیه خلاق و هویتمند حسین علیزاده ، موجود باشد. ( اینکه چرا این دو نفر ؟ ) باید پذیرفت که از برگهای تاریخ معاصر موسیقی کشور صفحات پر بار و زیادی توسط این دو موسیقیدان پر شده است. و چیزی است غیر قابل انکار )
موضوع دیگری که برای موسیقی ایرانی باید انتظارش را کشید ، چیزی است نظیر همان مساله گفتگوی تمدن های مطروحه توسط محمد خاتمی . موسیقیدانان ایرانی با هم دوست نیستند . همدیگر را نفی می کنند . سر یک میز نمی نشینند . پشت هم نیستند. در کلاس های درسشان ، پشت موسیقیدانان دیگر سخن می گویند. این به این دلیل است که آموزش ما درست نبوده. غرور زیادی داشته ایم . اصلا در فرهنگمان نفی بیش از ثبات جا افتاده. دوست داریم آنچه دیگران دارند و ما از آن بی بهره ایم با یک جمله نفی کنیم. نفی هنر نیست . بیایید همدیگر را اثبات کنیم. این چوبی که می خوریم در نهایت منتهی به دستهای خود ماست . همین امروز بیاییم از نقد منفی گرایانه و غیر مستدل بکاهیم. مثبت باشیم و مثبت نظر بدهیم. خواهیم دید چه نتیجه مطلوبی در پی خواهد داشت.
***
از باقر می گفتم ….
خودش را میان ما بالا کشید. من و برخی از دوستان کسوت مدیریت را شایسته او دیدیم . مدیریت او با رای اکثریت تثبیت شد.
آهنگسازی را آغاز کرد . یادم رفت بگیم رشته تحصیلی اش نقاشی بود . قطعاتش را با ظرافت خاصی کنار هم می چید و به هرکدام مدتها می اندیشید. دوست دارم به زودی ضبطشان کنیم.
وقتی کار ضبط ها را در کارگاه موسیقی هوربانگ شروع کردیم او هم دخالت کرد. امروز در ضبط ها ناظری است که نوازندگان را پشت میکروفن به صلابه می کشد. آنها به سختی از زیر دستان او فرار می کنند . تا آن چیزی نشود که می خواسته ، گاه تا 20 بار تکرار می کند.
به نوازندگی سازهای زیادی احاطه دارد و این امر به ما کمک شایانی رسانده است. یرای او آرزوی استقامت در راه و صبر دارم.
فردیس فیض بخش از همان روزهای اول با ما بود . موسیقی در وجودش است. با سواد است و سخت گیر. کم تر تایید می کند . همیشه وقتی بگوید خوب است ، خیالم راحت می شود. نظراتش برای همه هوربانگی ها مهم است.
ایده های تازه ای دارد . به هدف غایی هنر بسیار می اندیشد. کمتر دیده ام در دستش کتابی نباشد. در مکاشفه است. اگر کم حرف بزند یا دوره ای کم کار باشد می دانم چند وقت بعد شاهد یک خبر خوب از او هستم . او هم مثل باقر با نوازندگی سازهای مختلفی آشناست . برای موسیقی مرزی قائل نیست. نگاهش بسیار عمیق و ژرف است.
علی ساجدی صبا از دیگر دوستان خوب هوربانگی است . او یک همراه واقعی است . با تو صادق است . فوتن و بی ادعاست. با تمام ارزش هایی که در وجودش نهفته است یکبار هم شده غروری در وجودش نیافتم. در کشف و شهودی خاص است. وقتی ساز می زند یک لحظه هم قصدی برای خودنمایی پیدا نمی کند.
محمد تقی حسینی ، جدی است. صبور است. و مثل کوه مقاوم. گاه فکر می کنم او اینجایی نیست. جلوه های مادی این جا برای او مهم نیست. کار می کند ، ساز می زند و می نویسد .
امیر حسین رحمتی آوازی عاشقانه می خواند. محکم و گیرا و جدی . همراه است با همه و جدا نیست. با آن که رشته تحصیلی اش دکترای دندانپزشکی است اما تحصیلاتش را در باب آواز ادامه می دهد. آرزو می کنم همواره آوازش ، مثل امروز بی ریا و ساده بماند.
اشکان سیگارچی روی شیوه های مختلف سنتور نوازی کار کرده است. او تحقیقاتش را در این زمینه ادامه می دهد. او گرم و پویا ادامه راه را به هوربانگیان نوید می دهد.
سعید اشتوی ، در دنیای صدای کوبه ای ها میل به بازی دارد. اخلاق نیکو دارد. من از او و بقیه هر روز نکته های اخلاقی می آموزم.
رسول عباسی آرام و بی ادعا. تا با او نباشی به وسعت مردانگیش پی نمی بری. روی سازهای کششی کار می کند. پیشرفت های زیادش موجب خرسندی اعضاست. او با آرامش خود تنش ها و عصبیت ها را تعدیل می کند. مجید رهنما و علی توکلی از ابتدا با ما نبودند. علی وقتی آمد فکرهای تازه ای داشت. تجربه های دیگر گونه اش و ارتباط های خوبش تحول زیادی در گروه به وجود آورد. مجید هم که آمد مشغول تمرین ” مرثیه ” [3] و ” نگار “[4] بودیم.
صدای صاف و زلال و پخته و محکم نی او صدای گروه را متحول کرد. شاید جسارت باشد ولی همواره گفته ام صدای نی او میان هم رده ها و جوانانی که دیده ام یک سر و گردن و بلکه بیشتر خوش صدا تر است. او هنوز کارهای زیادی برای انجام دادنروی سازش دارد ولی می دانم که آینده چشمگیری دارد. به هر حال دوستان یکرنگی در هوربانگ گرد آمده اند. تصور جدایی آنان برایم سخت و مبهم است. اما می دانم شرایط زندگی ، و مسایل مختلف این پیش آمد را پدید خواهد آورد.
هوربانگ بر پایه افراد بنا نمی شود . همانگونه که تا امو ز این چنین بوده است . وقتی موسیقی محور باشد، هر کس که بیاید بار را به دوش می کشد . این نهضتی که آغاز شده با ما تمام نخواهد شد. ما آغاز گر بوده ایم.
خوشبختانه نظم و رعایت آن در هوربانگ در موفقیتمان تاثیر گذار بوده است. مشخصات هر یک از جلسات تمرین ، مشخصات هر جلسه ضبط ، مشخصات هر یک از کنسرت ها ، صورتجلسه گردهمایی های اعضا و … توسط منشی گروه ثبت شده است . ما هر لحظه خود را مطالعه می کنیم . همه سوابق را داریم و این کمک شایانی به ما نموده است.
نخستین کتابچه هوربانگ شامل آیین نامه ، اهداف ، تاریخچه ، گزارش فعالیت ها و … در سال 1382 در تیراژ بسیار پایینی به نشر رسید . هر سال این کتابچه کامل تر شده و در پایان سال به چاپ می رسد.
سفرهای گروهی به پختگی روابط و وحدت ما افزود. من بهترین سفرهایم را با هوربانگی ها کرده ام. کار گاه هوربانگ هم که از سال 1376 تاسیس شده بود از سال 1381 به صورت رسمی به این نام مفتخر گردید. تمرین ها ، ضبط ها ، جلسات و … اعضا در این مکان انجام می شود. فکرهای خوبی برای این کارگاه داریم که با گذشت زمان صورت خواهد گرفت.
وب سایت هوربانگ فکری بود که توسط علی توکلی ارایه شد. با مطالعه دقیق و برگزاری جلسات متعدد این طرح با موافقت همه رای آورد. اعضا تصویب کردند در راستای اهداف گروه سایت بخش کوچکی را به معرفی هوربانگ و فعالیتهایش و بخش اصلی را به مجله هوربانگ که به پیشنهاد محمد باقر زینالی تصویب شد ، اختصاص دهد. ایجاد مکانی مناسب برای ارایه مقالات پژوهشی و علمی ، آموزش رایگان ، خبر و … از اهداف مجله فوق است. بدهی است ادامه حیات سایت هوربانگ وابسته به حمایت کسانی است که تفکرات هوربانگ را می پسندند. از شما برای همکاری دعوت می کنیم.
اینها چیزهایی بود که به ذهنم می رسد . به مرور قصد دارم آنچه در هوربانگ می گذرد را در سلسله مقالاتی ارایه کنم. این از جهتی است تا ارتباطمان با جامعه و کسانی که موسیقی ما را می شنوند بیشتر کنم و با ایده گرفتن از آنها ، از اشکالات کار بکاهیم و محکمتر پیش رویم.
نیما فریدونی
از اعضاء گروه موسیقی هوربانگ
1 در این مقاله دقت داشته باشیم که یک مدیرمرکز ( مرکز موسیقی تجربی دانشگاه تهران ) یک مدیر گروه ( گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ) وجود دارد . مدیر مرکز از بین دانشجویان انتخاب می شد. مدیر گروه توانایی داشت او را عوض کند یا صلاحیت او را تایید نکند. اما مدیر گروه از بین استادان انتخاب می شد و اداره مستقیم گروه موسیقی به عهده او بود. ( و هست. )
2 اشکان سیگارچی : نوازنده سنتور – کارشناس موسیقی – دانش آموخته گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران
3 عنوان قطعه ای بلند از نیما فریدونی برای سازهای ملی – این قطعه به عنوان پایان نامه کارشناسی ایشان در گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا ارایه شده است.
4 عنوان قطعه ای از محمد باقر زینالی برای سازهای ملی