نت به هر که دل بستم بلای جانم شد همایون خرم کریم فکور مرضیه
آوانگاری احمد جباریان
گلهای رنگارنگ ۵۴۹
منحصر شد همه داروندارم به جنون
درچه ره خرج کنم این همه دارایی را
همه شبم جابه سرکوچهٔ بی سامانیست
باچنین جا چه خورم غصهٔ بی جائی را
به هرکه دل بستم بلای جانم شد
نه چاره ساز آمد نه هم زبانم شد
تو هم اگر روزی کنی فراموشم
ز ساغر هستی شراب غم نوشم
بیا که من بی تو چو شمع خاموشم
بیا که بار غم نشسته بر دوشم
به هرکه دل بستم بلای جانم شد
نه چاره ساز آمد نه هم زبانم شد
تو هم اگر روزی کنی فراموشم
ز ساغر هستی شراب غم نوشم
بیا که من بی تو چو شمع خاموشم
بیا که بار غم نشسته بر دوشم
یا به آشیان من پر بگشا
یا شبی به روی من در بگشا
لب به خنده چون ساغر بگشا
خدا تو را دور از بلا نگهدارد
تو را برای من خدا نگهدارد
جهان بسوزد این نوای جان سوزی که در سخن دارم
حدیث غم گوید ره جنون پوید دلی که من دارم
گر چراغ وفا در دل تو بمیرد
آه پر شررم دامن تو بگیردبه خدا
یا به آشیان من پر بگشا
یا شبی به روی من در بگشا
لب به خنده چون ساغر بگشا
خدا تو را دور از بلا نگهدارد
تو را برای من خدا نگهدارد
نت کوی بلاکشان همایون خرم
آوانگاری احمد جباریان
این نت در آواز بیات ترک مایههای سیبمل و فا تهیه شدهاست.
بیژن ترقی
مرضیه
ز کوی بلاکشان
کوی بلاکشان همایون خرم بیات ترک فا نیما فریدونی تار
کوی بلاکشان
ز کوی بلاکشان آمدم بگو رفته ای کجا ساقی
در میخانه چرا بسته ای که غم میکشد مرا ساقی
برفتم که تا به جانان رسم رسیدم به جمله تنهایی
کنون دست پناه تو آمدم کجا رفته ای بگو ساقی
رسیدم بجایی که بسته ره گریزم
بدست تو خواهم که خون صبو بریزم
مکن با حبیبم چو بیگانگی به شوق می و ذوق دیوانگی
چنان از دل آید خروشم که آید صدایش به گوشم
خدا را مهی یار سنگین دلی بخود غافل و از خدا غافلی
به این روزگارم نشانده به راه صنایم کشانده
بسوزان وجودم که دیگر مرا آرزویی نمامده
نیاید به جانم نوایی کجایی کجایی کجایی
نت شراره جاودان همایون خرم رحیم معینی کرمانشاهی مرضیه
آوانگاری احمد جباریان
دستگاه چهارگاه
شراره جاودان
مهر منی ماه منی به دلبری اگر چه جانکاه منی
من شمع وفای توام روشن به سرای توام
افسانه عشق و جنون افسانه سرای توام
بینم که چو من تو غزل خوان شده ای
عشق است و غمی که پریشان شده ای
سخن بگو فدای لب های تو من که با خبر شوم ز دنیای تو من
به وقت رفتنم بیا تا که شوم دوباره زنده از تماشای تو من
من شمع وفای توام روشن به سرای توام
افسانه عشق و جنون افسانه سرای توام
غم دلم را کسی نداند حکایتم را کسی نخواند
تو مهربانی کن تو همزبانی کن
که هر که دم زد از وفا دیدم، نشانی از وفا ندارد
دگر کسی ز جمع این یاران، محبت تو را ندارد
ز عشق خود مرا بسوزان نه با جفا به مهربانی
چنان کز آتشم بمانَد شراره های جاوه دانی
نت مست از شراب نوشین همایون خرم رهی معیری مرضیه
آوانگاری احمد جباریان
دستگاه همایون
مست از شراب نوشین
مست از شراب نوشین جانا بیا و بنشین
یک شب به محفل من ای شادی دل من
دور از لب خندان تو می گریم از هجران تو
اشک غم و دامان من دست من و دامان تو
در آتشم وای چه می کشم وای
روشنگر ویرانه ام کو شمعم ولی پروانه ام کو
در سینه لرزد دل بیقرارم صبری که خواهی ندارم ندارم
صبح امید ما تویی تو افسونگر دل ها تویی تو
عشق من و آرام جانم تنها تویی تنها تویی تو
موج آتش اشک من هویدا شد همایون خرم نیما فریدونی تار
موج آتش اشک من هویدا شد همایون خرم نیما فریدونی تار
اشک من هویدا شد
خواننده: مرضیه
دستگاه: همایون – بیداد
شاعر: بیژن ترقی
آهنگساز: همایون خرم
اشک من هويدا شد، ديده ام چو دريا شد
در ميان اشک من، سايه تو پيدا شد
موج آتشی از غم، زان ميانه بر پا شد
تو برفتی وفا نکرده، نگهی سوی ما نکرده
نکند ای اميد جانم، که نيايی خدا نکرده
به ياری شکستگان چرا نيايی
چه بی وفا، چه بی وفا، چه بی وفايی
اشک من هويدا شد، ديده ام چو دريا شد
تو که گفتی اگر به آتشم کشی
وگر ز غصه ام کشی
تو را رها نمی کنم من
نه کشته ام تو را ز غم
نه آتشت به جان زدم
که می کشی ز من تو دامن
اشک من هويدا شد، ديده ام چو دريا شد
چرا برم نمانده رفتی
به سوز غم نشانده رفتی