ربابه مراداوا خواننده آذری اهل اردبیل
با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال از این مطلب برای ما:
ربابه مراداوا
✅ربابه اشراقی (مرادوا) در۲۲ مارس ۱۹۳۳ م درشهراردبیل در محله عالی قاپوی این شهر و درخانوادهای مذهبی متولد گردید. پدرش میرزاخلیل روحانی خوش صدایی بود که قرآن را به نیکویی قرائت میکرد. زمانی که ربابه از رادیو ترانههای آذربایجانی را میشنید آرزو میکرد کهای کاش من هم خواننده میشدم. پدرش که علاقه او را میدید به او قول داده بود که اورا به دانشگاه موسیقی باکو بفرستد.
✅درسال ۱۹۴۳ ربابه به اتفاق خانواده اش به جمهوری آذربایجان وبه شهر علی بایراملی مهاجرت میکنند. اودرتئاترآن شهر شروع به فعالیت میکند. درسال ۱۹۵۰ یک گروه فرهنگی جهت اجرای برنامههای فرهنگی از باکو به آن شهر اعزام میشوند. از قضا خانمی که نقش خرامان خانم را ایفا مینود بیمار میگردد و مسئول شهر علی بایراملی به ربابه پیشنهاد بازی درآن نقش را مینماید و او با شوق میپذیرد. در راستای اجرای این نقش آوازی دربیات کرد میخواند که نظر علی عسگر علی اکبروف راجلب مینماید.
✅علی عسگر علی اکبروف که استعداد ربابه را لمس کرده بود به اوپیشنهادکرد برای موفقیت بایستی به باکو برود. ربابه پیشنهاد او را میپذیرد. او درمحضراستاتید بنام موسیقی آذربایجانی از جمله سیدشوشینسکی تحصیل مینماید.درسال ۱۹۵۳م ازکالج آصف زینالی باکو فارغ التحصیل میگردد. او از سال ۱۹۵۴م درسازمان اپرای آذربایجان و تئاتر Ballet شروع به فعالیت مینماید. او شروع به ایفای نقشهای اپرایی مینماید که تا ابد از ذهنها فراموش نخواهد گشت. نقشهای لیلی(اپرای لیلی ومجنون) و اصلی (اپرای اصلی وکرم) را برای چندسال متوالی ایفا میکند. به اعتراف عارف بابایف و نزاکت تیموراوا هیچ کس به زیبایی و ظرافت ربابه ایفای نقش ننمودهاست. خود ربابه گفتهاست: «من نقش لیلی را اجرا نمیکنم، بلکه بهانهای است که من بخت و اقبالم را اجرا کنم. آنچه که من میخوانم درفراق زادگاهم اردبیل است…».
✅او در اواخر عمر به بیماری دیابت مبتلا گردید. از او یک دختر بنام قمر به یادگار ماندهاست که اکنون در باکو در قید حیات است. به نقل از خواهرش طاهره، او در چند ماه آخر حیاتش دربستر بیماری افتاد ودرسال ۱۹۸۳م در باکو همچنان که در حسرت اردبیل میسوخت درسن ۵۳ سال و۵ماه داشت، دارفانی را وداع و چشم از جهان فروبست. وصیت نموده بود که درمراسم تدفین وی استاد کامیل جلیلوف ساز قوپوی بنوازد. و همچنین به خواهرش طاهره وصیت نموده بود که یک مشت خاک از حیات منزلشان در اردبیل بر روی قبرش بریزند تاقلب نا آرامش که در فراق اردبیل دلتنگ است آرام بگیرد.
✅طاهره اشراقی خواهر ربابه که خود از خوانندگان موسیقی آذربایجانی است خاطراتی از ربابه به شرح ذیل نقل میکند: ربابه دلتنگ اردبیل بود. او برای شبهای زیبای اردبیل دلتنگ شده بود. برای زمستان اردبیل، برای بهار اردبیل. او همیشه بخاطر دوری از اردبیل سوخت و ساخت و گریست. میگفت: کاش راههای ایران – شوروی باز بود و من به هر زحمتی که شدهاست خود را به اردبیل میرساندم. هر ذره از خاکش را بوسیده و در آنجا میمردم.
✅میراحمد عسکرلی از کارکنان مرزی شوروی نقل میکند:
ربابه برای نزدیکی به اردبیل اکثر کنسرتهایش رادر نوار مرزی آذربایجان و در همسایگی اردبیل اجرا مینمود. روزی که به آستارا (آستارای شوروی) آمده بود از مرزبان خواست تا مرز را برای او باز نمایند تا او خود را به اردبیل نزدیک حس کند. مرزبان با وجود خفقان شدید دولت شوروی با مسئولیت خویش مرز را فقط به خاطر حرمت و ارزش ربابه باز مینماید. ربابه خود رابه روی پل ارتباطی بین آستارای ایران وآستارای شوروی میرساند و باصدای حزینی ترانه قره گیلا راآنچنان برای اردبیل زمزمه میکند که اشک از گونههای خود و دیگر مرزبانان جاری میگردد.