نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

مشروطه و تغییر محتواییِ تصنیف‌خوانی نوشته جواد ظل طاعت

مشروطه و تغییر محتواییِ تصنیف‌خوانی نوشته جواد ظل طاعت

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله


جنبش مشروطه علاوه بر تأثیرات فراوانی که از منظر سیاسی و اجتماعی براي کشور داشت، از بعد فرهنگی و هنري نیز تأثیرات شگفتانگیزي بر جاي گذاشت که تأثیرات آن، هنوز هم در جامعه ایرانی قابل رویت است. در این میان، موسیقی بیش از سایر هنرها توانست خود را با گفتمان مشروطه همراه کند و در مقاطعی، به رسانهاي براي این جنبش عظیم اجتماعی تبدیل شود. به تعبیري دیگر، یکی از عواملی که سبب پیروزي جسمی جنبش مشروطیت شد، رابطه تنگاتنگش با موسیقی بود. به تعبیري دیگر، در واقع موسیقی و مشروطیت با یکدیگر یک رابطه همیشگی و یک رابطه علت و معلولی داشته و به هم، یاري رسانده اند. براي اثبات این ادعا می بایست کمی به قبل از دوره مشروطیت برگشت و نگاهی به اواخر دوران قاجار داشت. در دوره قاجار، موسیقی در واقع نقش مهمی در زندگی مردم نداشت و بیشتر، نقش تفریحی داشته و همچنین ارزش و اهمیتی هم، براي موسیقیدانان وجود نداشت و به نوعی، در واقع هنرمندان، عمله جات طرب محسوب می شدند و در کارهاي خانه، به تمام رجالِ آن زمان، کمکهاي زیستی کرده، بدون آنکه به کار اصلی شان، موسیقی بپردازند و این حکایت، تا شرایطی ادامه داشت که موسیقی را از پا انداخت. این رویه ادامه داشت تا زمانیکه جنبش مشروطیت موسیقی دیگري می طلبید. به روایتی دیگر موسیقیِ آه و ناله و یا موسیقی عیاشی هاي شبانه درباري با جنبش مشروطیت همراه نبود و نیازهایش را برآورده نمی کرد. در واقع موسیقی اي طلب شد که به جاي ناله و زاري، فریاد و خروش را بوجود آورد و بدین شیوه بود که نیاز جامعه برآورده می گردید و هنرمندانی به روي کار آمدند که براي جنبش مشروطیت موسیقی نوشتند و آهنگ ساختند که در راس آنها زنده یاد “غلامحسین درویش” جاي داشت که می شود وي را مبدع و مبتکر موسیقیِ نو، در آغازِ پس از مشروطیت بشمار آورد. از زمان “امیرکبیر” و با نوسازي ارتش و آوردن موزیک نظام، بسترسازيهاي اولیه براي تغییر در موسیقی ایرانی فراهم شد. دوره “ناصرالدینشاه” نیز به جهت ثبات سیاسی موجود و علاقهمندي شاه مستبد ایرانی به هنر و هنرمند، فضایی مناسب براي فعالیتهاي هنرمندان، بهخصوص هنرمندان موسیقی فراهم کرد تا در قالب کنسرتهاي مجلسی و درباري و نیز حضور در گروههاي بزرگ تعزیه، خود را در معرض تماشا و

داوري مخاطبان و مردم قرار دهند. اعلام فرمان مشروطیت در 14 مرداد 1285 خلاقیت اهالی موسیقی را به یکباره شعلهور ساخت. در این دوره علاوه بر ظهور برخی ترانهسرایان مستعد، بهرهمندي از سازهاي غربی و ساختن آثاري، بر مبناي اینگونه موسیقایی رواج یافت و ژانرهایی نظیر پولکا، والس و مارش وارد موسیقی ایرانی شد. گروه نوازي در ابتداییترین شکلش قوت گرفت و دادن کنسرت در ایران روندي رو به رشد به خود گرفت. شاید این از بخت خوب اهالی موسیقی بود که در همان زمانها چند چهره برجسته در زمینه موسیقی و ترانهسرایی و تصنیفسازي به میدان آمدند و اوج گرفتند. “عارف قزوینی”، “علی اکبرخان شیدا”، “محمدعلی امیرجاهد” و “ملک الشعراي بهار” هر یک توانستند با سرودههاي خود، جانی تازه به موسیقی و همچنین به جنبش مشروطه ببخشند. اگرچه “ایرج میرزا” شعر معروف » تو شاعر نیستی تصنیفسازي« را در جهت تخفیف و تحقیر “عارف قزوینی” به کار برد، اما تاریخ موسیقی ایران و نیز جنبش مشروطه ثابت کرد آن چیزي که بیش از همه کاربرد داشت و در خدمت جنبش مشروطه بود و بعدها در زمره بهترین تصنیفهاي تاریخ موسیقی معاصر ایران ثبت و ضبط و ماندگار شد، تصنیفهایی بود که “عارف” سرود و خواند. تصنیفهایی که بعدها بهترین خوانندگان و آهنگسازان بارها و بارها به بازخوانی و بازسازي آن همت گماشتند. از سرودههاي معروف عارف میتوان به »از خون جوانان وطن لاله دمیده …« اشاره کرد که عارف آن را براي مجلس دوم و به یاد قربانیان آزادي سرود. این تصنیف را چهرههایی چون “عبداالله خان دوامی”، “عسگر عبداالله اف” )در آذربایجان( و “الهه” خواندند و نیز “محمدرضا شجریان” در دو نوبت ) ابتدا با تنظیم محمدرضا لطفی در قبل از انقلاب و سپس با تنظیم فرامرز پایور در بعد از انقلاب( این کار را خواند که در همان سالهاي اول انقلاب با استقبال گسترده مخاطبان و مردم روبرو شد. “لطفی” در اجراي خود از ریتم و تمپوي آرامتري در مقایسه با پایور بهره برده است. تصنیف “باد خزانی” نیز از دیگر تصنیفهایی بود که به نوشته “حسن مشحون” در کتاب تاریخ موسیقی ایران؛ “عارف” آن را به یاد سران آزادیخواه آذربایجان سرود. این تصنیف بعدها توسط بانو “قمرالملوك وزیري” خوانده شد و در دهه هفتاد نیز “صدیق تعریف” آن را در نغمه افشاري بازخوانی کرد.

به نوشته “حسن مشحون” در کتاب تاریخ موسیقی، صوت مؤثرِ “عارف” و نالههاي جانکاه آهنگ، از داستان ملتی غمزده که در راه آزادي، کوششها کرده و به نتیجه نرسیده بود حکایتها میکرد. روایت “روحاالله خالقی” که خود در دوران کودکی صداي “عارف” را در کنسرتی با تار “شکريِ” نامی شنیده بود؛ میزان اهمیت تصنیفهاي “عارف” را نشان میدهد. “عارف” در حدود 20 تصنیف ساخته است که اشعارش شامل یک دوره تاریخ گویاي 14 سال اول مشروطیت ایران است که تصنیف شور ) اي امان از فراقت …( آغاز میشود و در نهایت با تصنیفی درباره جمهوري به پایان میرسد. “محمدعلی امیرجاهد” نیز از جمله ترانهسرایانی بود که به نوشته “حسن مشحون”، در جنگ جهانی اول به آزادیخواهان پیوست و… سرود و تصنیفهایی که از شور میهنپرستی او حکایت میکرد انتشار میداد. برخی از تصنیفهاي “امیرجاهد” عمدتاً توسط بانو “قمرالملوك وزیري” خوانده شد که بعدها نیز خوانندگانِ زن و مرد دیگري آن را بازخوانی کردند. “ملک الشعراي بهار” دیگر شاعري بود که بر خلاف دو ترانهسراي دیگر در همکاري با یکی از نامداران موسیقی قرن بیستم ایران، “غلامحسین درویشخان”، تصنیفهایی را سرود که از آنها فضاي دفاع از وطن به خوبی استشمام میشد. “درویشخان” در همراهی با انجمن اٌخٌوت به سمت تشکیل ارکستري روي آورد و همو بود که برخی از فرمهاي نو را به موسیقی سنتی ایران اضافه کرد و براي نخستین بار گروهنوازي را نیز در این گونه موسیقایی رواج داد. “ملکالشعراي بهار” با همکاري “درویش خان”، تصنیفهایی را سرود که از آنها فضاي دفاع از وطن به خوبی استشمام میشد. تصنیف “زمن نگارم”، از جمله تصنیفهایی است که بهار آن را ساخت و در بخشهایی از آن به صراحت از نداشتن علاجی براي ایران یاد میکند. استاد “محمدرضا لطفی” آن را در آلبوم به یاد “درویشخان” با صداي “نصراالله ناصحپور” آورده است، تا به شکلی ظریف از یادآوري وضعیت کشور در سالهاي ابتداي دهه شصت بگوید که بسیاري از دوستانش مجبور به عزلتنشینی و یا ترك کشور شدند. تصنیفهاي تمامی این سرایندگان بیشتر کارکرد رسانهاي داشت و شاید بتوان در تعاریف امروزین، آن را رسانهاي قوي و مؤثر در انتقال پیامهاي انقلابی به مردم در سراسر ایران به حساب آورد؛ پلی

ارتباطی که شاید اهل سیاست و مطبوعات از چنین امکانی براي ارتباطگیري با توده شهروندان و انتقال پیام جنبش مشروطیت برخوردار نبودند. بر خلاف روزنامه که تنها گروهی خاص میتوانستند آن را بخوانند و یا حتی تهیه کنند، ویژگی تصنیفهاي یادشده در این بود که در کمترین زمان ممکن و بعد از خوانده یا سروده شدن دست به دست میشد و به حافظههاي مردم سپرده و به سرعت بر زبانها جاري میشد. اکنون که بیش از 11 دهه از آن دوران میگذرد هنوز تصنیفهاي یادشده که از آنها میتوان به عنوان وطنیهها یاد کرد، از چنان قوت ملودي و غناي موسیقایی برخوردارند که هر شنوندهاي را بیاختیار مجذوب خود میکند. آنچه ترانه سازان مانند “عارف”، از طریق موسیقی عرضه می کردند، مردم سالها در آرزویش بودند که همانا آزادي، ترقی، نوآوري و زندگی نو و تازه بود و این امر با تاثیري دو جانبه کاملا هویدا و تاثیري از لحاظ فرم موسیقی و تاثیر محتواي اجتماعی داشت. اما در هر دو حال می توان “عارف” و “درویش خان” را بعنوان نمونه اي بارز مطرح کرد. “درویش خان” براي اولین بار بود که موسیقی ایران را از مرحله محلی درمی آورد و به نوعی، سازبندي ها را متحول و سازهاي غربی را وارد ارکستر نمود و با پیانو و ویولن کارهایش را عرضه می کرد و بدین طریق تمام فرم موسیقی ایران را متحول نمود و می توان گفت؛ به نوعی این آهنگها هم آوایی با نیاز جامعه و اهداف انقلابی آن زمان داشت. البته می بایست اشاره نمود که کارها بصورت انفرادي انجام می شد و به صورت یک کار حزبی نمایان نبود؛ اما این کارهاي تکی و انفرادي، زمینه را براي جنبش و نیاز یک اجتماع گسترده تري مهیا می کرد و در این زمینه موفق هم شد تا جایی که بعد از دوران مشروطیت، هنگامیکه کلنل “علینقی خان وزیري”، سکان موسیقی را در دست گرفت، نوع موسیقی به کلی عوض شد. به صورتیکه نوع موسیقی ریشه در سنت داشت اما از لحاظ نحوه اجرایی، کاملاً مدرن و نوآورانه بود. در دوره “رضاشاه” که یک دوره اقتدارگرایی محسوب می شد، از موسیقی براي وسیله ابراز اقتدار استفاده می کردند و این شد که به سمت یک نوع از موسیقی میهنی با محتوي میهن دوستانه رفتند و باعث خلق ریتم هاي پرشورِ مارش نظامی غربی شد که افرادي مانند “مین باشیان” و “ابراهیم آژنگ” و “حسین هنگ آفرین” و… در ارتش ایران بودند که این ملودي ها را خلق می کردند و در حد هدفهاي پرورش افکار نقش پررنگی داشتند. از سال 1299 که کودتاي “رضاخان” به وقوع پیوست

تا سال 1320، در واقع موسیقی مقید به احکامِ پرورشِ افکاري بود. یعنی فقط باید میهن پرستی و آزادیخواهی و علاقه و میل به حاکمیت را ترویج می داد و دوره اقتدارگرایی “رضاشاه”، به دنبال همین هدف و گرایش بود که موسیقی ویژه خودش را داشته باشد. تنها موردي که مغایر با این روش به چشم می خورد مورد “علینقی وزیري بود”. کلنل وزیري عموما به عنوان یک مرکزیت تحول در موسیقی ایران مطرح بوده است که اولین مدرسه موسیقی ایران را در سال 1301 تاسیس و سپس کلوپ موزیکال را تشکیل و پس از آن، هنرستان عالی موسیقی ایران را پایه گذاري کرد. موسیقی دانان در دوره “وزیري” بیشتر به جنبه نظري موسیقی، توجه کرده و اینکه موسیقی از لحاظ نظري چه خصوصیاتی دارد و چگونه باید با آن رفتار کرد، تحلیل و توجه داشتند. “وزیري” براي این موضوع متٌد و فلسفه جدیدي را اتخاذ و ابداع کرد و آن اینکه موسیقی را با هماهنگی اجرا کرد و یک نغمه ساده با یک ساز جلوه اي ندارد و موسیقی جدي نمی تواند باشد. موسیقی وقتی ارزش علمی پیدا می کند که در قالب گروه باشد و بصورت گروه و دسته جمعی اجرا شود. مشکلِ اصلی موسیقی در دوره “رضاشاه” به بعد در مجامعِ مربوط به موسیقی، این بوده که موسیقی ایرانی، داراي ربع پرده هایی است که نمی شود آنرا همگانی کرد و با ارکستر و متد غربی نیز، نمی توان آنرا عرضه نمود که این موضوع سبب شد تا تئوري گام 24 قسمتی را عرضه کرد و اینکه ربع پرده ها، یک شخصیت ویژه اي داشته و موسیقی ایرانی را با گام ربع پرده می توان به ارکستراسیونهاي جدي بین المللی دنیا پیوند داد و از این بابت هم یک تازگی زیبایی بوجود آورد و براي غربی ها هم قابل فهم تر می نمود. اما متاسفانه بنیادگرایان همیشه مانند همه جنبه هنري دیگر، دست بالا را داشتند و معتقد بودند که هیچ نوع تغییري در موسیقی نمی بایست بوجود آید و مضرابها نباید پس و پیش شود و هیچ مضرابی نباید جاي مضراب دیگر را بگیرد و اینکه هر آنچه را که استاد گفته است می بایست به همان صورت اجرا گردد، که “کلنل وزیري” با آن مخالف بود. نقش زنان در موسیقی نیز از همان زمانِ جنبشِ نوآوري در ایران، پررنگ تر شده و از همان زمانِ “وزیري” آغاز شده شده بود. براي اینکه کلنل، بخشی را به موسیقی زنان در مدرسه موسیقی و کلوب موزیکال اختصاص داده بود و با توجه به وضعیت متصبانه جامعه مجبور به جدا کردن زنان از مردان بود، اما به صورت جداگانه برایشان کنسرت ترتیب می داد

و به صورت آکادمیک، آنان را پرورش می داد و این که زنان به آزادي هاي ویژه اي دست پیدا کرده بودند مانند رفع حجاب و در جامعه موسیقی نیز، دنبال راه “وزیري” شدند. بعد از انقلاب 57 موسیقی به سه دوره تقسیم می شود، دهه اول که توام با اختناق شدید بود و به نوعی صحبت از انهدام موسیقی مطرح می شد. دهه دوم در اثر فشار جامعه و نیاز به موسیقی، غیر از آنچه دستگاههاي دولتی پخش می کردند، سبب شد که راههایی پیدا شده که علاقمندان از قید و بند، رها شوند، مانند استاد “حسین علیزاده” با اجراي “نی نوا” که گریزي بود از وضع موجود. در نتیجه محدودیت ها را شکست و سازهاي غربی را در کنار سازهاي سنتی نشاند و آهنگهایی با ریتم هاي مرکب ساخت، مثل ریتم هاي لنگ که نوآوريِ تازه اي بود. در واقع “علیزاده” زنگ پیش به سوي نوآوري را به صدا درآورد و “محمدرضا لطفی” و “پرویز مشکاتیان” نیز، نقش ویژه اي را ایفا کردند و این شد که در دهه دوم در اثر کوشش آهنگسازان جوان وضعیت موسیقی در ایران بهتر شد و در نتیجه حاکمیت بر فرهنگ نیز، کمی عقب نشسته و راهها را باز کرد. اما دهه سوم دهه توفنده ایست و مثل اینکه جامعه بهم ریخته باشد و همه چیز از هم گسسته. یعنی به سوي بهتر شدن دگرگون شده. و می بایست دید که در دهه چهارم – زمان فعلی- آیا احتمال بهتر شدن اوضاع وجود دارد یا خیر؟ چون گسیختگی و ناهنجاري در موسیقی جاري بسیار رویت شده و متاسفانه آن شکوفایی که در دوره دوم ما را به خود امیدوار می کرد، اثري از آن، در دهه چهارم دیده نمی شود.

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

فیلم مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف‌های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه ۱۲ آبان ۱۳۹۶

فیلم مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف‌های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه ۱۲ آبان ۱۳۹۶

مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 یک

مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 یک

مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 دو

مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 دو

گزارش مراسم رونمایی کتاب «بررسی ساختار تصنیفهای عارف قزوینی»

عکسها از علی انیسی

ساعت 17 عصر جمعه 12 آبان 1396، مراسم رونمایی کتاب «بررسی ساختار تصنیفهای عارف قزوینی»، نگارش مرجان راغب، که اخیراً توسط نشر خنیاگر به بازار نشر عرضه شده است در شهر کتاب دانشگاه برگزار شد. در این مراسم دکتر هومان اسعدی، دکتر بابک خضرایی، شهاب مِنا (ناشر) و مرجان راغب (مؤلف) دربارۀ این اثر سخنرانی کردند.
شهاب مِنا در ابتدا اظهار نمود این اولین جلسۀ رونمایی کتابهای نشر خنیاگر است و در ابتدا به دلایل تأسیس نشر خنیاگر پرداخت. او اظهار داشت پیش از آنکه در نشر کتاب بهعنوان ناشر فعالیت کند خود مؤلف بوده است و تعداد نُه جلد کتاب از او از سال 1384 تاکنون توسط ناشرین مختلف منتشر شده است اما در انتشار برخی از این کتب مشکلاتی رخ داد که تصمیم به تأسیس انتشارات و نشر باقی کتب خود از آن طریق کرده است. وی اظهار داشت از نگاه او نگارش یک کتاب تا نقطۀ پایانی آن 40% راه است و باقی آن هفتخوان نشر است که از یافتن ناشر و در نوبت نشر قرارگرفتن و اطالۀ چندسالۀ انتشار یک کتاب شروع میشود و با تصرفات ناصواب و بیاطلاع ناشر در عنوان و محتوای اثر مؤلف، چه با ویرایش علمی و چه با ویرایش ادبی غیراصولی و سلیقهای، و نیز پخش منفعلانۀ کتاب ادامه مییابد. او اظهار داشت براساس کاستیهای موجود، طی سالیان فعالیت خود در نگارش کتاب مجبور به مهارتیافتن در امور فنی مختلف آمادهسازی کتاب برای نشر کتابهایش شده و خود سالها بهعنوان فعالیتی جنبی به امور فنی آمادهسازی حدود نود عنوان کتاب برای مؤلفین مختلف نیز اشتغال داشته و هدایت این آثار برای نشر نیز انگیزهای برای تأسیس نشر خنیاگر شده است.
مِنا افزود نشر خنیاگر از مهرماه 1393 جواز فعالیت گرفت و تاکنون 17 عنوان کتاب با شمارگان 14000 نسخه تولید کرده است. او افزود سعی کرده است بهجای کتابسازی و تأکید بر کمیت آثار، به نشر آثاری بپردازد که نو و راهگشایند و در این راه، آثار را بر میگزیند و خود در هدایت علمی و فنی آنها تا مرحلۀ تولید و نشر مؤلفین را همراهی میکند. او اظهار داشت کتابهای نشر خنیاگر غالباً بر دو گونهاند: کتابهای آموزشی و کتابهای پژوهشی و موسیقیشناسانه. ازجمله کتابهای شاخص آموزشی نشر خنیاگر میتوان به کتابهای «دُرّاب: یکصدوهفده تمرین برای سنتور»، نوشتۀ سورنا صفاتی و «شورانگیز: آشنایی مقدماتی با دستگاههای موسیقی ایرانی برای سنتور»، نگارش رامین صفایی اشاره کرد. کتابهای پژوهشی نشر خنیاگر نیز غالباً بهسوی موسیقیشناسی ایرانی و نگارش دربارۀ شرح حال، گردآوری و تشریح آثار مفاخر موسیقی ایران سوق یافته است. ازجملۀ این کتابها میتوان به «ضربیهای حبیب سماعی براساس اجرای مجید کیانی» به نگارش شهاب مِنا اشاره کرد که در مسابقۀ دوسالانۀ کتاب برتر در خانۀ موسیقی در سال 1385 بهعنوان کتاب کمکآموزشی شایستۀ تقدیر شناخته شد. همچنین «برگزیدۀ آثار رضا ورزنده» از رامین صفایی، و نیز مجموعۀ دوجلدیِ «رضا محجوبی: افسونگر نغمهپرداز» (شرح حال و بررسی شیوۀ نوازندگی، آوانگاری و و شرح آثار او) به نگارش محمدرضا شرایلی و شهاب مِنا که اخیراً منتشر شدهاند از این قسم آثارند که هریک در نوع خود اولین اثر محسوب میشوند.
کتاب «بررسی ساختار تصنیفهای عارف قزوینی»، نگارش مرجان راغب نیز ازجمله کتابهای پژوهشی نشر خنیاگر است که به تحلیل آثار و سبکشناسی عارف قزوینی پرداخته و در تابستان 1396 توسط نشر خنیاگر منتشر شده است. این کتاب در اصل پایاننامۀ کارشناسی ارشد خانم راغب در رشتۀ نوازندگی ساز ایرانی است که در سال 1392 با استادراهنمایی دکتر هومان اسعدی ارائه شده بود. اثر مذکور برای انتشار با تجدیدنظرهایی توسط ناشر منتشر شده است که ازجملۀ آنها میتوان به تغییر در فصلبندی و ترتیب و توالی مطالب، ویرایش علمی و ادبی اثر، نتنگاری رایانهای نت آثار بهقسمیکه علائم تحلیل اثر در نتنگاری مشخص و بالای نتها درج شوند و نیز اشعار بهصورت هجا به هجا زیر نتها درج شوند تا بهطرز گویا نحوۀ تطابق شعر و موسیقی را بنمایانند، همچنین تغییر در قطع و صفحهآرایی کتاب و… برای ارائۀ پاکیزهتر کتاب اشاره کرد. همینطور در پایان هریک از تصنیفهای موردِبررسی یک دیسکوگرافی از مجموع بازنوازیهای تصنیف توسط دیگر موسیقیدانان، از قدیم تا جدید، افزوده شد و در لوح فشردۀ همراه کتاب گزیدهای از این اجراها نیز درج شدند که در تهیۀ منابع صوتی، آقای محمدرضا شرایلی نیز لطف و مساعدت نمودند.
او در ادامه به معرفی مرجان راغب و شرح حال و سوابق موسیقایی او پرداخت و افزود مرجان راغب در سال 1380 نوازندگی سنتور را آغاز کرد و در سال 1385 به دورۀ کارشناسی نوازندگی ساز ایرانی دانشگاه تهران راه یافت. در سالهای 1385 و 1386 برای آموختن ردیف، قطعات ضربی و سُلفژ نزد اینجانب کار کرد و سپس نوازندگی سنتور را نزد آقای مهدی سیادت که از شاگردان برجستۀ استاد فرامرز پایورند ادامه داد و ردیف میرزاعبدالله و ضربیهای حبیب سماعی را نزد استاد مجید کیانی پی گرفت و برای تحلیل این ردیف نزد استادان داریوش طلایی و محمدرضا لطفی تلمذ کرد. او در نگارش، گردآوری منابع و ویرایش مدخلهایی با دایرةالمعارف بزرگ اسلامی همکاری کرده و اکنون مدرس درس ردیف در دانشگاه لاهیجان است. در زمینۀ نوازندگی سنتور کنسرتهایی را بهصورت همنوازی و تکنوازی برگزار کرده و اکنون سرپرست گروه هَناره است و بهعنوان نوازندۀ سنتور با گروه برافشان همکاری دارد.

در ادامه، مرجان راغب به شرح سابقۀ پژوهشش دربارۀ عارف قزوینی پرداخت. او گفت آغاز پژوهشش دربارۀ عارف قزوینی به سال 1390 باز میگردد و بهطور جدیتر از سال 1391 با راهنمایی استادان هومان اسعدی و مجید کیانی در قالب پایاننامۀ کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران تصویب شد و پس از یک سال با داوری دکتر ساسان فاطمی و استاد داریوش طلایی دفاع شد. پس از آن، پژوهشش بارها و بارها ویرایش و بازبینی شد و از نگاه استادان دیگری هم گذشت و درنهایت در سال 1396 با همت و لطف آقای شهاب مِنا از سوی انتشارات خنیاگر منتشر شد. او در ادامه، بهطور مختصر، به معرفی کتاب پرداخت: بخش اول شامل «زندگینامۀ عارف» است که کتاب خیلی در این باره به تفصیل نپرداخته است، چرا که تمام متونی که دربارۀ عارف تاکنون منتشر شده بودند صرفاً به ذکر زندگینامۀ عارف پرداختهاند. او در ادامه به ارائۀ مختصری دربارۀ زندگی عارف پرداخت. سپس افزود فصل بعدی کتاب «بررسی خصوصیات عارف قزوینی» و سوابق او در خوشنویسی، شعر، موسیقی و سیاست میپردازد. فصل بعدی کتاب، به «آثار مکتوب عارف قزوینی» میپردازد که شامل دیوان عارف، زندگینامۀ خودنوشت او، و عارفنامۀ هزار است و در کتاب به تفاوت آنها پرداخته شده است. فصل بعدی «منابع سهگانۀ موجود از تصنیفهای عارف» بررسی و همراه با جدولهایی مقایسۀ تطبیقی شدهاند. فصل بعدی «مروری بر ادبیات موجود» است که در آن کتابها و مقالاتی که دربارۀ عارف نگاشته شده است بررسی شدهاند. در تمامی این متون به ذکر زندگینامۀ او و خاطراتی که نویسندگان از وی داشتهاند پرداخته شده و در هیچیک نگاه فنی و موسیقایی به آثار عارف نشده است. در فصل بعد، «روش آنالیز» مورد استفاده در کتاب را توضیح دادهام: هر تصنیف در نُه مرحله آنالیز شده است. او افزود از آنجا که از عارف اثر صوتیای بهجای نمانده برای تحلیل اثر نتنگاری استاد فرامرز پایور از تصنیفهای قدیمی به روایت استاد عبدالله دوامی را ملاک قرار داده است اما در کتاب حاضر این نتها بهطور دقیقتر و جزئیتر مجدداً نگارش شدهاند. پایین نتها شعر تصنیف بهصورت هجا به هجا با علائم فونتیک زیر نتها نوشته شده و بالای نتها اعداد انگلیسی نمایانگر جملهها و حروف انگلیسی بزرگ و کوچک نمایانگر عبارتها و پریودها هستند. اندیسها و پریمها نمایانگر دگرههای عبارت یا پریود هستند. پس از نت تصنیف، شعر آن درج شده است و پس از آن وارد آنالیز میشویم. ابتدا نموداری که وضعیت مُدال تصنیف را مشخص میکند درج شده و در این نمودار نتهای ایست، شاهد، اوج، ایست موقت، ساختار دانگی و اِشِل صوتی تصنیف تعیین شده است. در مرحلۀ بعد مضمون شعر (سیاسی، عاشقانه و…)، قالب شعر و رُکن عروضی و آرایههای غالب مندرج در شعر مورد بررسی قرار گرفته و تفاوتهای شعر مندرج در روایت دوامی با آنچه در دیوان عارف درج شده بررسی شده است. در مرحلۀ بعد، دربارۀ وزن تصنیف صحبت شده و الگوهای ریتمیک آن تعریف شدهاند. در مرحلۀ بعد، دربارۀ تطابق وزن ملودی و وزن شعر مفصلاً بحث شده و یکی از مباحث مهم کتاب پیوند شعر و موسیقی است. در مرحلۀ بعد، هرجمله بهطور جداگانه تحلیل شده است و روند ملودیک، شروع جمله از ضرب خاص، نتهای شاهد، ایست موقت، پرشها، تحریرها، حرکتهای سکانسوار و تکرارها برای هر جمله بررسی شدهاند. در مرحلۀ بعد، فرم و الگوی کلی برای تصنیف نوشته شده است که برای مقایسۀ فرمال تصنیفها در بخش نتیجهگیری کمک میکند. در مرحلۀ هشتم، جمعبندی کلی از تصنیف کردهام و نظر شخصی دادهام که آیا این تصنیف به لحاظ پیوند شعر و موسیقی موفق بوده است؟ آیا تنوع در شعر و ملودی در آن وجود دارد؟ آیا تحریرها در هجاهای مناسبی قرار گرفتهاند؟ و بهطور کلی، به اینکه از نظر نگارنده تصنیف موفق بوده یا خیر صحبت کردهام و در مرحلۀ آخر، تمام اجراهایی که تاکنون از تصنیف اجرا شده با مشخصات کامل درج شده است. در بخش بعدی، که مهمترین بخش کتاب است، 22 شاخص تعریف کردهام که میتوان از آنها برای ساخت تصنیف استفاده کرد بهصورت جزئی با جدولهایی در کتاب ترسیم شده است. در ضمیمۀ کتاب نیز تعریفهایی از تصنیف، و همچنین نگاه تاریخی به سیر تحول تصنیف در دورههای مختلف ارائه شده است. راغب در پایان افزود، امیدوارم کتابهایی از این قبیل، به آهنگسازان دید بهتری برای ساخت آهنگ و موسیقی بدهد تا بتوانیم در جهت ارتقای موسیقی حرکت کنیم.

در ادامه، دکتر هومان اسعدی به سخنرانی پرداخت. او گفت: پیش از هر چیز، به دوست عزیزم، آقای مِنا و همینطور، خانم راغب تبریک عرض میکنم. نکاتی که آقای مِنا فرمودند نکات بسیار مهمی در مسئلۀ نشر موسیقی است و باعث خوشحالی است که یک نفر از اهالی موسیقی که خودش موسیقیدان و موسیقیشناس و پژوهشگر نکتهسنجی است اقدام به تأسیس یک انتشارات کرده و مسلّماً کارکردن جامعۀ موسیقی با چنین ناشرانی برای جامعۀ موسیقی سودمندتر خواهد بود. برای تأسیس این انتشارات خدمتشان تبریک میگویم و امیدوارم در آینده نیز پربارتر شود.
خانم راغب هم همیشه از دانشجویان خیلی خوب و پیگیر در دانشگاه بودند و همانطور که گفتند پایاننامهشان هم تحلیل تصنیفهای شور و افشاری عارف قزوینی بود که پس از یک سری تجدیدنظرها در چند سال اخیر بهصورت یک کتاب منتشر شده است و خوشحالم که پایاننامهها به کتاب تبدیل میشود اگرچه خود من پس از بیش از یک دهه هنوز تمایلی نداشتهام که پایاننامۀ دکترای خودم را بنا به دلایلی منتشر کنم.
چون امروز مراسم رونمایی است، چندان قصد نقد و بررسی ندارم. دو سه نکتۀ کلی را بهاختصار خدمتتان عرض میکنم: اول اینکه ضرورت کار تحلیلی و آنالیتیک در حوزۀ موسیقی کلاسیک ایرانی بسیار مهم است، برای اینکه آثاری که دربارۀ مباحث نظری موسیقی ایران، خارج از بیوگرافی و مسایل فرهنگی و اجتماعی و…، نوشته میشود، آثاری که دربارۀ خود ساختار و سیستم موسیقی نوشته میشود، عمدتاً تئوری هستند تا آنالیز. معمولاً تئوری و آنالیز یک بستۀ بههمپیوسته است و به تئوری در امور کلیتر منتزع از عمل میرسند و بعداً باید در تجزیهوتحلیل آثاری مصداقش آزموده شود و تئوری مرتباً تصحیح شود و این روند و روش علمی است که مرتباً ادامه دارد تا تئوری روشنتر و روشنتر شود. اگر به نوشتههایی که دربارۀ موسیقی ایرانی در قرن اخیر منتشر شده است نگاهی بیندازیم، از اولین نوشتههای مهدیقلی هدایت تا علینقی وزیری، خالقی و دیگرانی که در سالهای بعد آثاری منتشر کردند، عمدتاً مسائل تئوریک بحث شده و تئوری گاهی اوقات مسئلهای انتزاعی است و تجزیهوتحلیل بر آثار خیلی کم انجام شده است. دکتر مسعودیه، دکتر هرمز فرهت، خانم راغب، آقای مرادیان جزو معدود افرادیاند که کارهای آنالیتیک انجام دادهاند و این مسئله خیلی مهم است. وقتی در فرهنگ موسیقی کلاسیک غربی نگاه میکنیم، تجزیهوتحلیل خیلی زیاد انجام شده است. یک قطعه از زوایای مختلف بارها و بارها موضوع پایاننامه و کتاب و مقاله بوده و تئوریها دربارهاش آزموده و تصحیح شده است. بههرحال، به نظر من، جای خالی کتابها و آثاری که به تجزیهوتحلیل قطعاتی با مصداق و شناسنامۀ مشخص میپردازند کماکان خالی است و تا این لحظه تعداد انگشتشماری کار ارائه شده است. اگرچه اینها باید به تئوری منجر شود و این چرخه، همانطور که گفتم، ادامه داشته باشد.
لزوم و اهمیت مسئلۀ تجزیهوتحلیل دربارۀ آثار موسیقیدانها مسئلهای است که در خیلی جاهای دنیا دربارهاش صحبت میشود. در یکی از کتابهایی که دربارۀ تجزیهوتحلیل خواندهام، کتاب «تجزیهوتحلیل موسیقی کُلنگر» و نگاشتۀ یک استاد آمریکایی است در ابتدا نکتۀ جالبی را مطرح میکند: میگوید در مدرسۀ موسیقی جولیارد که تجزیهوتحلیل درس میدادم یکی از دانشجویان که نوازندۀ ویرتئوز درجهیکی بود پس از چند جلسه آمد و با ناراحتی آمد گفت من دیگر نمیتوانم درست ساز بزنم! گفت وقتی ساز میزنم، ذهنم درگیر مسائل عقلی و آنالیتیک میشود و حس سازم دارد خراب میشود. بعد، براساس سی چهل سال تجربیاتش در تدریس آنالیز موسیقی نتیجهگیری میکند و میگوید تجزیهوتحلیل موسیقی و مسائل آنالیتیک برای %90 قطعاً سودمند است؛ برای یکی دو درصد امکان دارد اصلاً سودمند نباشد، و برای %8_7 واجب است و بدون آنالیز نمیتوانند کاری انجام دهند. نتیجۀ نهایی اینکه برای 90% آنالیز کمککننده است، مخصوصاً در وضعیت فعلی موسیقی ایرانی که من بارها در مقالاتم از آن بهعنوان «تصلب و انجماد» یاد کردهام و یاد میکنم و موسیقی ایرانی وضعیت متصلب و منجمدی دارد. البته این سخن به این معنا نیست که موسیقی متصلب شده باشد، به این معناست که ذهن موسیقیدانان است که مدتهاست متصلب شده و چارۀ کار برای برونرفت از این وضعیت، تا حدی، فرایندهای عقلانی است و تجزیهوتحلیل میتواند در این مورد به کمک بیاید و سنّت میتواند به پرسش گرفته شود و تجزیهوتحلیل عقلانی شود و عناصری از آن که پتانسیل تقویت دارند تقویت شوند. جاهایی رویکرد انقلابی لازم است؛ برخی از عناصر باید تغییر کنند و در مجموع، کارهای آنالیتیک و عقلانی میتواند بسیار کمک کند حتی به فرایند هنری. من فکر میکنم در ایران سوءتفاهمی وجود دارد. هرجا اسم از عقل و آنالیز میآید، یک برچسب غرب و غربزده بهاش زده میشود و خود منهم که بیستویک سال پیش شروع به تدریس کردم گاهی این برچسب به کارم زده میشد و میگفتند کار عقلانی در سنّت نیست و کار غربی است ولی چنین چیزی صحت ندارد برای اینکه اجداد ما ابنسینا و فارابی هستند و برخورد عقلانی کاملاً دقیقی هم کردهاند و بهمرور زمان ایران به وضعیت خاصی دچار شد که شاید کارهای عقلانی و تحلیلی کمرنگتر شده و نتیجهاش هم در سطح کلانتر، در حیات فرهنگی و اجتماعی ایران، کاملاً دیده میشود.
در هر حال، این جلسه جای بررسی این کتاب نیست. تجزیهوتحلیل هم یک فرایند تفصیلی است و افراد مختلف میتوانند نظرات مختلفی داشته باشند و از زوایای مختلف میتوان به یک اثر هنری نگاه کرد. یک قطعۀ موسیقی یک اثر هنری محسوب میشود و غیر از برخوردهای آنالیتیک ساختار صوتی و ساختار موسیقایی مسائل زیباییشناسی و فلسفی هم میتواند واردش شود و جای کار در همۀ این حوزهها قطعاً وجود دارد و هیچوقت تمام نمیشود. خود من قطعهای را که بیست سال پیش آنالیز میکردم برای هزارمینبار آنالیز میکنم و نتیجۀ جدیدی میگیرم. فرایندی است که همیشه قطعاً رو به تحول و تکامل است. در هر حال، به خانم راغب تبریک میگویم که در این راه سخت وارد شدهاند. معمولاً در رشتههای موسیقیشناسی و اتنوموزیکولوژی تمایل به این است که از این حوزه کمی دور بزنند و وارد مسائل سهلوصولتر بشوند اگرچه مسائل فرهنگی و اجتماعی خیلی مهم است ولی مسئلۀ تجزیهوتحلیل واقعاً کار سخت و پیچیده و زمانبر و فرسایشی است که نیاز به بازبینی زیاد دارد. همینکه ایشان در این راه قدم گذاشتهاند و امیدوارم دیگران نیز این راه را ادامه دهند موجب خوشحالی است و به نتایج عملی هم میرسند. ایشان به 22 نکته دربارۀ سبکشناسی تصنیف عارف قزوینی اشاره کردهاند که هرچند بهصورت دستورالعملی برای آهنگسازی نیست اما اگر کسی به سبک عارف قزوینی بخواهد کاری بسازد حداقل میتواند از این طریق آنرا بشناسد و پس از دانستن سبکشناسی عارف قزوینی، امیرجاهد و دیگران همه را کنار بگذارند و کاری کنند که سبک خودشان را داشته باشند. در غرب هم، هارمونی، کنترپوان و… را یاد میگیرید، نه برای اینکه عین آنها را پیاده کنید. وقتی قانونی را میشکنید و قانونی جدید میتوانید وضع کنید با یک پختگی، تازه از آنجا هنر آغاز میشود…
در ادامه، بابک خضرایی بهعنوان آخرین سخنران دربارۀ این اثر گفت: این جلسه جلسۀ نقد و بررسی نیست و صرفاً برای آشنایی مخاطبان با کتاب است. ازاینرو، من فقط چند نکتۀ کوتاه را عرض خواهم کرد: عنوان کتاب شامل چند کلمه است: «ساختار»، «تصنیف»، «عارف قزوینی».
در عنوان این کتاب کلمۀ «ساختار» بهنظرم خیلی خوب انتخاب شده است. خیلی وقتها کسانی که در این حوزه کار میکنند کلماتی مثل «فرم» را بهکار میبرند که معمولاً دقیق نیست یا اصلاً درست نیست. با تعریفی که من از ساختار دارم، روابط میان اجزا (استراکچِر)، هر ساختاری لزوماً فرم نیست و ایندو گاهی با هم خلط میشوند و در اینجا بهخوبی از این رخداد پرهیز شده است.
موضوع دیگر دربارۀ »تصنیف» است. بنده به این نتیجه رسیدهام که تصنیف یکی از بهترین الگوها برای نشاندادن حالات خاص موسیقی ایرانی است به این جهت که از تصنیف میتوان بهعنوان مُدِ بنیان یاد کنم. بسیاری از جوهر مُدها بهخوبی در تصنیفها نمایان میشوند. تجربۀ شخصی من این است موقعی میتوانیم یک مُد را بهخوبی بفهمیم که بتوانیم تصنیفی بتوانیم برایش بیابیم… بنابراین، نقش آموزشی تصنیف بسیار اهمیت دارد. اگر گوشههایی از زمان قاجار با چند واسطه به ما روایت شده باشند امکان تغییر در آنها هست اما تصنیفهای روایتشده با کمترین دخل و تصرف به ما رسیدهاند. ممکن است در دخول در تصنیف یا ریتم یا شعر آن تغییری صورت گیرد اما معمولاً جوهر مُدال آن بهجا میماند. همچنین موزونبودن تصنیف باعث میشود بیشتر به خاطر بماند. در واقع تصنیف یکی از مردمیترین بخشهای موسیقی کلاسیک ایرانی است و ارتباط خیلی قویای با مخاطب ایجاد میکند و ازاینرو، مطالعه و تحلیل تصنیفها میتواند نقش بسیار مهمی در فهم موسیقی ایرانی داشته باشد. از این جهت، این کتاب که از اولین قدمها در این زمینه است میتواند کاملاً مفید باشد.
موضوع آخر را هم دربارۀ «عارف قزوینی»: در سیر تحول تصنیف نقاط عطفی داریم مثل انقلاب مشروطه که اتفاقاً مقارن با درگذشت شیداست. انقلاب مشروطه و مرگ شیدا، بهطور سمبلیک، به ما یادآوری میکنند که دورهای از تصنیف به پایان میرسد؛ تصنیفهای تغزلی که در آن کلمهها و اصطلاحاتی جُز مِی و معشوق و سرو… نمیبینید. با انقلاب مشروطه دورۀ جدیدی در تصنیف آغاز میشود. تصنیفها وارد مسایل سیاسی میشوند. البته مضامین تصنیف در دورههای قبل اجتماعی هم بوده ولی در این دوره سیاسیتر شده باعث تهییج تودهها میشود و نقش خیلی پررنگتری را بازی میکند. عارف، بیگمان، بسیار در این عرصه مؤثر بوده است. شاید بتوان او را سیاسیترین تصنیفساز یا حتی موسیقیدان معاصر ما دانست. یکی از نقاط عطف تاریخ تحول تصنیف را میشود مرگ عارف در سال 1312 در نظر گرفت. 1312 دورانی است که سختگیریها و اتفاقاتی در دورۀ رضاشاه اتفاق میافتد، مثل ممنوعشدن تصنیف مرغ سحر یا برخی صفحات شکسته میشود. مرگ عارف بهخوبی نشانگر آغاز دورهای جدید در تصنیفسازی است و یکی از دورههای تحول تصنیف را میتوان بین 1385 تا 1312 دانست.
در پایان، امیدوارم این کتاب نقش خود را ایفا کند و قدمهای بعدی نیز در این زمینه برداشته شود.

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

سولماز ماجدیان مدرس ویولن و موسیقی کودک ارف

سولماز ماجدیان مدرس ویولن و موسیقی کودک ارف

تاریخ تولد: 1361

سوابق علمی و آموزشی
تحصیلات: فوق دیپلم موسیقی (ساز جهانی)

دوره‌های آموزشی طی شده:
از سال 1371 – یادگیری ساز ویولن نزد استاد خسروی
از سال 1380 – یادگیری ساز ویولن نزد استاد امیر پدرام طاهریان
از سال 1387 – یادگیری ساز ویولن نزد استاد لیكا
از سال 1390 – یادگیری ساز ویولن نزد استاد ارسلان كامكار
از سال 1392 – یادگیری ساز ویولن نزد استاد حامد كرمانی
سال 1392 – مستر كلاس رهبری اركستر استاد شهرداد روحانی

سوابق كاری و فعالیت‌های هنری
سال 1385 – همکاری با اركستر زهی رسانه هنر به عنوان كنسرت مایستر در اجراهای متعدد
سال 1385 – اجرای كنسرت در فرهنگسرای ارسباران / آلبوم كودكان چایكفسكی
سال 1386 – اجرای كنسرت قطعه سل ماژور موتزارت. كنســرتو برای گیتــار و اركستـــر زهی ر ماژور ویوالدی در تالار اندیشه
23، 24 و 25 مهر سال 1386 – اجرای كنسرت دانشگاه صنعتی شریف / پالادیو كارل جنكینز- تله مان سل ماژور برای آلتو و اركستر زهی
1387 – اجرای كنسرت در فرهنگسرای ارسباران
از سال 1390 – همكاری با آموزشگاه موسیقی پارس
از سال 1392 – مدرس آموزشگاه موسیقی پارس
سال‌های 1392 و 1393 و 1394 – همكاری با اركستر زهی پارس برای اجرای قطعات روزجهانی كودك در تالار وحدت به رهبری جناب آقای ناصر نظر
از سال 1393 – مدرس آموزشگاه موسیقی سرود مهر
اردیبهشت 1394 – همكــاری با اركستــر جوانــان پـــارس و اجــرای كنسرت در تالار رودكی به رهبری جناب آقای حامد كرمانی
از سال 1394 – مدرس موسیقی كودك (ارف) در آموزشگاه موسیقی هنر آفرین
از سال 1394 – مدرس موسیقی كودك (ارف) در مهدكودك‌های سارا، مرجان و معراج

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

ناصر فرهنگ‌فر نوشته جواد ظل طاعت

ناصر فرهنگ‌فر نوشته جواد ظل طاعت

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله برای ما

استاد ناصر فرهنگ فر

موسيقي ايران در تاريخ پر فراز و نشيب خود از ابزارهاي بسياري براي توليد موسيقي بهره برده است كه امروز بسياري از اين سازها با گذر زمان به فراموشي سپرده شده است. در تقسيم بندي سازهاي ايراني، گروه بزرگي از اين سازها، “ضربي پوستي” ها هستند كه تا كنون نزديك به ٢٥ عدد از اين سازها كشف شده اند. مهمترين ساز كوبه اي پوستي زمان ما كه سالهاست مورد توجه موسيقيدانان ايران است، ساز تنبك )كه با نامهاي خمبك، خنبك، دنبك، دمبك، ضرب نيز شناخته ميشود( است. در گذشته تنبك نوازان با داشتن وضعيت اجتماعي نامطلوب عنوان موسيقي دانان سطح پايين را بر خود حمل مي كردند و گهگاهي به تكنوازي آنها گوش فرا داده مي شده، اما با چسباندن برچسب همراهي كننده به ايشان، از جمله شهروندان درجه دوم جهان موسيقي قلمداد مي گشتند. تا اوايل اين سده اساسا تنبك به همراهي كننده تركيبهاي ريتميك مانند تصنيف و رنگ بكار مي رفت. استاد “ناصر فرهنگ فر” يكي از اين نوازندگان برجسته تنبك بود، كه علاوه بر نوازندگي، داراي صداي گرم آوازي، خط خوش، شاعري و شعرشناسي بود، كه نه سوداي نام داشت و نه در پي نام بود و نه اصراري به اين كه همگان، قدر هنرش را بشناسند. “فرهنگ فر” خيلي درد نان نداشت، بلكه براي ادامه زندگي اش نيازمند فضاي عواطف انساني بود، افسوس كه هر چه بيشتر گشت كمتر يافت. پشت صداي تنبك او، جرياني از حيات و انرژي بود كه تنها بزرگان تاريخ موسيقي ما از آن بهره داشته اند : “درويش خان”، “ابوالحسن صبا”، “حبيب سماعي”، “مرتضي و رضا محجوبي” و “حسن كسايي”…. استاد “فرهنگ فر” در كارش يگانه اي تك بود. وي بزرگي از آخرين كاروان بزرگان عاشقِ صادق، در موسيقي ايران بود و مرگ او، مرگ يك فرهنگ و يك طرز تلقي از زيستن بود، كه با وارستگي و قلندري و شوريدگي و پاك باختگي، پروانه وار سوختن و به آتش زدن، معنا مي شد. آنچه كه “ناصر فرهنگ فر” را از ديگر تنبك نوازاني كه به شيوه ديگر مي نوازند جدا كرده و ممتاز مي كند حس انساني بسيار قوي و انديشه عالي او در زمينه شعر و ادبيات و عرفان و درك خاصي ست كه از زيبايي و تناسب ريتم داشته است و همين پديده ي گوهرين او بود كه وقتي سر انگشتش به پوست تنبك آشنا مي شد، گويي دستي لطيف و نوازشگر رگ و پوست و اندام روان را

نوازش مي كرد. دلپذيري كار او در نواختن به حدي بودكه وقتي در يك همنوازي و با گروه نوازي شركت داشت، ناخود آگاه و اغلب آگاهانه، گوشها صداي ساز ايشان را دنبال مي كردند و غير از صداي تنبك او ساز ديگري را نمي توانستند دنبال كنند و يكي از لذتهاي موسيقي، صداي تن هاي تنبك اين استاد ارزشمند ست. از لحاظ تكنيك و محتواي جملات بديع موتيف هاي ملوديك و ريتم هاي شكسته و تركيبي جايي براي حرف نگذاشته و اغلب اين تركيبات براي اولين بار از سر انگشتان ايشان شنيده شده و همين پيشاهنگي او در آرايش ها و سامان و بستگي فرازهاي ريتميك ديگران را واداشت كه شيوه او را دنبال كنند. زيرا تنبك او تنها يك نگهدارنده ريتم نبود، بلكه همپايه بزرگترين نوازندگان و اساتيد ديگر سازها زيباترين جملات پيچيده را خلق و گاه داستاني با رگ و پوست تنبك بيان مي كرد. در خوشنويسي شاگرد زنده ياد استاد “حسن ميرخاني” بود كه خط شيرين و دلكش آن استاد گرانمايه در بين اساتيد گذشته و حال سابقه نداشته و ندارد و شيريني خط استاد را در خوشنويسي به دست آورده بود. هرچند كه خوشنويسي را خيلي پي گير نبود و گاه سالها دست به قلم نمي برد، اما نشان مي داد كه در اين زمينه خيلي مايه دارد. در شعر بسيار خوش قريحه و با استعداد بود. زياد به شعر مي انديشيد ولي كمتر شعر مي گفت آنچه را كه مي گفت بسيار پر محتوا و با مضامين بكر بود. تعدادي غزلهاي خوب دارد اما تك بيتها و چند بيتهاي او در بين دوستانش مشهور و زبانزد است. به خصوص به خاطر طبع شوخ و منتقدي كه داشت سر به سر دوستان و همكاران و گاه آنهايي كه فكر مي كردند مي توانند رقيب تنبك نوازي او باشند مي گذاشت و ابيات بسيار زيباو طنز برايشان مي سرود كه همه را به خنده وامي داشت و اين شوخي هاي دلپذير شعرگونه، ورد زبان دوستان و همكاران و حتي خود كساني كه برايشان مي گفت مي شد و بيشتر آنها نقل محفل دوستانش مي گرديد. هميشه حس مي كرد كه دنيا جاي كمي را براي او درنظر گرفته و همين امر او را به انديشه هاي ژرف ودورودرازواميداشتوگاهحاصلآنيكبيتجانانهونابوپارهايهمغزلميشد.آنقدر از اين جهان و جرياناتي كه در آن مي گذشت متاثر و شاكي بود كه ناگزير به روگرداني و گريز از آن شده بود و بالاخره هم موفق به فرار شد و آنچه را مي خواست به وقوع پيوست. استاد “فرهنگ

فر” به همسر باوفايش و دوفرزندش و نوه اش عشق مي ورزيد و بيشترين وقتش را با آنها مي گذرانيد و غمخوار هميشگي و يار و همدم آنان بود. از اين روست كه سفر هميشگي او براي خانواده اش بسيار سخت و گرانبار و براي دوستان و دوستداران تاثرانگيز و اسفبار است. خاطره اي از جناب “ارشد طهماسبي” در ارتباط استاد “فرهنگ فر” مي شنويم: ))روزي به اتفاق “داريوش زرگري”، شاگردش به عيادتش رفتيم كه در بيمارستان اعصاب بستري شده بود. به نظرم “فرهنگ فر” ديوانه اي بود عاقل تر از همه. راست و استوار بر تختش نشسته بود و خيره. تا درآمديم، اندكي شادمان شد و گفت: مي خواهم برايتان راست پنج‌گاه بخوانم. » عجب ، در بيمارستان؟ گفتم كه در هيچ قالبي نمي گنجيد. بلند و رسا و با صداي زنگ دار و دردمندش خواندن گرفت. هنوز هم هروقتبهآنروزفكرميكنم،براينباورمكههيچكسنميتواندلحظهايراكهاوخلقكردو راست پنج‌گاه استواري را خواند خلق كند و بخواند. در تمام طول خواندنش آرام گريستم و او در حال و بند آن نبود كه مرا دريابد گويا ودش را هم.((

وي٤ آبانماه ١٣٢٦ در شهر ري متولد و از هفت سالگي به نواختن تنبك مشغول شد. پدر او تار و عمويش تنبك مي نواخت. او تنبك را زير نظر “محمدتركمان” كه از شاگردان استاد “اميرناصرافتتاح” بودند كار كردند و بنابراين مي توانيم ايشان را تاحدي متاثر از سبك افتتاح بدانيم، فراگرفت و مدتي هم نزد استاد “حسين تهراني” به شاگردي پرداخت و يك سال نيز نزد استاد “محمد اسماعيلي” كتاب تنبك استاد “حسين تهراني” را آموخت. در سال ١٣٤٢ با آغاز كار مركز حفظ و اشاعه موسيقي به عنوان مدرس ساز تنبك به فعاليت پرداخت، در اين مدت وي با تلاش خود تأثيرات قابل توجهي در شيوه نوازندگي ساز تنبك بر جاي گذاشت. وي در سال ١٣٤٩ به همراه استاد “داوود گنجه اي” به دانشكده هنرهاي زيبا رفت و با اساتيدي چون “نورعلي برومند” و “داريوش صفوت” آشنا شد. پس از حدود يك دهه فعاليت در اين مركز در سال ١٣٥٠ وارد راديو و تلويزيون شد وبه پيشنهاد دوستش استاد”بهمن رجبي” در برنامههاي معروفي به نام هفت شهر عشق، گلهاي تازه و گلچين هفته با “استاد بهاري” و “لطفاالله مجد” و… اجراي برنامه كرد. “فرهنگ فر” نقش بسزايي در شكوفايي جريان موسيقايي گروه شيدا و عارف ايفا كرد، چرا كه فعالان عرصه موسيقي، به تنبك

تنها به عنوان سازي همراهي كننده در اركستر نگاه ميكردند كه نوازندگي “فرهنگ فر” در اين گروهها اين ذهنيت را تا حدود بسياري در بين اهالي موسيقي دگرگون كرد. از سال ١٣٥١ به همراه هنرمنداني چون “محمدرضاشجريان”، “حسين عليزاده”، “داريوش طلايي”، “داوود گنجه اي”، “محمدرضالطفي” و “پرويز مشكاتيان” و … در جشن هنر شيراز برنامه متعددي را اجرا كرد. او در سال ١٣٥٢ به بلژيك رفت و با گروه باله موريس بژار همكاري كرد. در سال ١٣٥٤ به دعوت رابرت ويلسون به نيويورك رفت و با گروه تئاتر وي همكاري كرد. در همين سال به عضويت گروه شيدا درآمد و كنسرت ها و برنامه هاي متعددي با “محمدرضالطفي” اجرا كرد. در سال ١٣٥٦ با تاسيس كانون هنري چاووش تا سال ١٣٦٣ ادامه يافت. “ناصر فرهنگ فر” علاوه بر آشنايي به سبك و شيوه هاي مختلف تنبك نوازي رفته رفته از دهه ٥٠ صاحب سبكي متمايز و ممتاز در تنبك نوازي شد. بعد از دوران اوج هنري خصوصا بعد از آلبوم بسته نگار با تار استاد “محمدرضالطفي”، در سال ١٣٦٣ كم كم گوشه نشين شد و به قول معروف خلوت گزيدند. اينكه چرا به قول خودشان جلوت رميده و خلوت گزيدند، دلايل بسياري دارد. آن چيزي كه ضرورت آن واقعا احساس مي شود بررسي زندگي هنري استاد “فرهنگ فر” توسط پژوهشگري بي طرف است كه ايشان را آنچه كه بودند به جامعه هنري معرفي كند. اين اواخر همه چيز را رها كرده بود و با نگاهي شگفت ، همه دنيا را از فراز سر افراد دور و برش مي نگريست. انگار ديگر در اين دنيا نمي زيست. مي گفتند كه سالهاست ديگر دست به تنبكش نمي زند، خط نمي نويسد و از خواندن ابا مي كند. مي گفتند صداي ساز خودش را كه از نوار كاست مي شنود، فرياد برمي آورند كه خاموش كنند و راحتش بگذارند. مي گفتند حاصل تمام عمرش، خط هاي خودش، خط هاي يادگار استادانش، كتابخانه عالي و مجهزش و حتي ساز دستش را به خانه هاي ديگران فرستاده بود، براي هميشه. ايشان سبك منحصر به فردي را خلق كردند كه بعدها به سبك “فرهنگ فر” معروف شد. سبك ايشان حال و هواي زورخانه را داشت. وي در به كار بردن تك ريزها و پلنگ ها)بشكن ها(، روش مخصوصي داشت و تكنيك هاي جديدي مثل چكشي به تنبك اضافه كرد، همچنين در ريتم هاي گوناگون به ويژه ريتم دوازده ضربي مهارت ويژه اي اي داشت و تنبك نوازان بسياري خصوصا جوانترها از ايشان تاثير گرفتند.

استاد “فرهنگ فر” به روش گوشه، تكيه داشت. معمولا شاگردان درس هاي كتاب آموزشي تنبك استاد”حسين تهراني” را مي زد و بعد ريتم هاي خود استاد را مي نواخت و فرا مي گرفت. البته بسياري از درس هاي كتاب آموزش تنبك استاد “حسين تهراني” را به سبك خودشان درس مي داد و نحوه انگشت گذاري ها روي تنبك دقيقا منطبق به سبك “استاد تهراني” نبود. بعنوان مثال با تركيب دو تك ريز مي زد كه با اشاره استاد تهراني تفاوت داشت. يكي از اشكالاتي عمده كتاب آموزشي تنبك اين است كه خيلي زود شاگرد درگير ريزپر مي كنند در حاليكه مقذماتي لازم است تا شاگرد بتواند دست هايش را آنقدر ورزيده كند تا ريزپر را اجرا كند. ازاين رو به شاگردان تمريني را توصيه مي كردند كه روي چوب نواخته مي شد و به تقويت انگشتان و مچ دستهاي شاگرد كمك بسياري مي كرد و به اين طريق سعي مي كرد اين نقص كتاب آموزش تنبك را برطرف كند. ناصر فرهنگ فر پس از يك دوره كناره گيري و انزواي كاري درروز پنجشنبه ٢٣ مرداد ١٣٧٦ در ٥٠ سالگي چشم از جهان فروبست منابع: – زنده ياد استاد مهدي كماليان – سيد عليرضا مير علي نقي – آرش فرهنگفر – پيمان ناصح پور

ناصر فرهنگ‌فر
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
ناصر فرهنگ‌فر
نام اصلی ناصر فرهنگ‌فر
تولد ۴ آبان ۱۳۲۶ شهر ری[۱]
ملیت ایرانی
مرگ ۲۳ مرداد ۱۳۷۶[۱] (۴۹ سال)
ساز(ها) تنبک
اعضای پیشین گروه عارف
گروه شیدا

اجرای برنامه توسط محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگ‌فر در جشنوارهٔ موسیقی جشن هنر شیراز سال ۱۳۵۴
ناصر فرهنگ‌فر، (۴ آبان ۱۳۲۶ شهر ری – ۲۳ مرداد ۱۳۷۶)، نوازندهٔ برجسته تنبک و مدرس موسیقی سنتی ایرانی بود.

محتویات [نهفتن]
۱ زندگی‌نامه و فعالیت‌هنری
۲ مسئولیت‌ها و مقام ها[۲]
۳ زندگی خصوصی
۴ منابع
۵ پیوند به بیرون
۶ جستارهای وابسته
زندگی‌نامه و فعالیت‌هنری[ویرایش]
استاد ناصر فرهنگ فر در چهارم آبان ماه ۱۳۲۶ هجری شمسی در شهرری متولد شد. پدرش که کارمند شهربانی بود تار می‌نواخت و عمویش تمبک، با این وجود پدر مخالف ساز زدن ناصر بود. جد مادریش میرزا مهدی خوشنویس از خوشنویسان مشهور دوره قاجار بود. استعداد درخشان این هنرمند در همان دوران کودکی و تنها وقتی ۷ سال داشت نمایان شد، وی با کوزه‌های گلی نخستین تمرینات خود را انجام می‌داد و بعدها با خرید تنبک عمویش که ساز نفیسی در دوران خود بود، شروع به فراگیری این ساز کرد، در همین دوران علاقه و ممارست وی در فراگیری تنبک پیشرفت چشمگیری را برای وی به همراه داشت. فرهنگ فر داشته‌های مقدماتی تنبک را نزد یکی از اقوام خود محمد ترکمان که شاگرد امیرناصر افتتاح تنبک نواز سرشناس دوران به شمار می‌رفت؛ فراگرفت، همین امر مقدمات دیدار وی با حسین تهرانی را برای او فراهم کرد. استعداد قابل ملاحظه فرهنگ فر، استاد حسین تهرانی را مجاب می‌کند تا که وی را به شاگردی بپذیرد، وی مدت کوتاهی در نزد این استاد شاگردی کرد که در بالا بردن کیفیت نوازندگی و شکوفایی استعدادهای نهفته وی بسیار مؤثر بودو با راهنمایی او برای فراگیر نت مدت یک سال نزد محمد اسماعیلی کتاب تمبک استاد تهرانی را آموخت. در این دوره ناصر فرهنگفر از داشته‌های اساتید به نامی همچون عبدالله دوامی، سیدحسن میرخانی، سید حسین میرخانی و علی اکبر کاوه بهره جست. علاقه فرهنگ فر به شعر، ادبیات و خوشنویسی وی را به عنوان موسیقیدان آگاه به دیگر اقسام هنر مطرح کرد، وی در سرودن شعر و کار با قلم خطاطی نیز همچون نوازندگی تبحر داشت که همین امر سبب شد نوازندگی تحت تأثیر این هنرها قرار گیرد. در همان سالها به اتفاق داوود گنجه‌ای به دانشکده هنرهای زیبارفت و با استاد نور علی برومند و داریوش صفوت آشنا شد. در سال ۱۳۴۲ با آغاز کار مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به عنوان مدرس ساز تنبک به فعالیت پرداخت، در این مدت وی با تلاش خود تأثیرات قابل توجهی در شیوه نوازندگی ساز تنبک بر جای گذاشت، پس از حدود یک دهه فعالیت در این مرکز در سال ۱۳۵۰ وارد رادیو و تلویزیون شد وبه پیشنهاد دوستش بهمن رجبی در برنامه‌های معروفی به نام هفت شهر عشق، گلهای تازه و گلچین هفته با استاد بهاری و لطف‌الله مجد و… اجرای برنامه کرد. فرهنگ فر نقش بسزایی در شکوفایی جریان موسیقایی گروه شیدا و عارف ایفا کرد، چرا که فعالان عرصه موسیقی، به تمبک تنها به عنوان سازی همراهی کننده در ارکستر نگاه می‌کردند که نوازندگی فرهنگ فر در این گروه‌ها این ذهنیت را تا حدود بسیاری در بین اهالی موسیقی دگرگون کرد. از اجرای ادوار ریتمیک با تکنیک‌های غیر مرسوم می‌توان به عنوان برجسته‌ترین خاصیت نوازندگی این استاد بنام یاد کرد، شناخت وی از اوزان اشعار، خلاقیتش را در اجرای ادوار ریتمیک به همراه داشت، چرا که این دورهای ریتمیک وابستگی بسیاری به اشعار کلاسیک دارند. فرهنگ فر در عین حال که در تکنوازی ساز تنبک چیره‌دست بود ساده نواز بسیار عالی نیز بود، از سال ۵۱ با محمد رضا شجریان، محمد رضا لطفی، حسین علیزاده، داریوش طلایی، داوود گنجه‌ای، پرویز مشکاتیان و… در جشن هنر شیراز برنامه‌های متعددی را اجرا کرد. در سال ۵۲ به همراه گروه مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به بلژیک رفت و با گروه باله موریس بژار همکاری نمود و در همانسال همان برنامه را نیز در تخت جمشید اجرانمود. در سال ۵۴ به دعوترابرت ویلسون به نیویورک رفت و با گروه تئاتر وی همکاری کرد. عضویت وی در گروه شیدا و اجراهای زیبایش با محمد رضا لطفی در همین سال و در گروه عارف بهمراه پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده و.. در سال ۵۶ و با تأسیس گروه هنری چاووش تا سال ۶۳ ادامه یافت. آثاری که از وی به جای مانده نشان می‌دهد درک ملودیک این نوازنده بالا بوده که به همین خاطر وی در گروه نوازی نیز مؤثر عمل می‌کرد. استاد بعد از دوران اوج که در آلبوم بسته نگار با تار محمد رضا لطفی تنبک نواخت، کم‌کم گوشه نشین شد و به قول معروف خلوت گزید.[۲]

. فرهنگ فر طبع و قریحه خاصی در سرودن شعر و غزل داشت. در شعر متمایل به ایرج میرزا بود و اشعار طنز گونه‌ای از خود برجا گذاشت. اولین غزلش را در سن ۱۲سالگی سرود. غزلی که فقط چند بیت از آن باقی‌مانده است.

تا اشک من ترانه غم ساز می‌کند صدها هزار عقده دل باز می‌کند
سرفصل داغ و درد مرا در کتاب عمر افسانه نگاه تو آغاز می‌کند
از تصنیف‌هایش نیز می‌توان به صورتگر چین، پیر میفروش و… اشاره کرد. ناصر فرهنگ فر پس از یک دوره کناره گیری و انزوای کاری درروز پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۷۶ در ۵۰ سالگی چشم از جهان فروبست.

ناصر فرهنگ‌فر در آثاری چون بیداد، آستان جانان و راست‌پنج‌گاه با محمدرضا شجریان همکاری کرده بود.

مسئولیت‌ها و مقام ها[۲][ویرایش]
مدرس ساز در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی
فعالیت در رادیو و تلویزیون
برگزاری کنسرتهای متعدد به همراه گروه شیدا و عارف
حضور در برنامه‌های فرهنگی هنری از جمله جشن هنر شیراز
اجرای برنامه در کشورهای خارجی از جمله، آمریکا، فرانسه و آلمان
زندگی خصوصی[ویرایش]
آرش فرهنگ فر (متولد ۱۳۵۲، نوازنده تمبک) فرزند وی است
منابع[ویرایش]
↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ «به یاد خلوت‌گزیده تمبک: ناصر فرهنگ‌فر» ‎(فارسی)‎. وب‌گاه آموزشگاه موسیقی ترانه. بازبینی‌شده در فروردین ۱۳۸۸.
↑ پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ . www.citytomb.com.
پیوند به بیرون[ویرایش]
سخنرانی عطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد وقت، در مراسم بزرگداشت ناصر فرهنگ‌فر
Asil Music – Asil Music – خاکسپاری ناصر فرهنگفر – شجریان، موسوی
جستارهای وابسته[ویرایش]
فهرست به‌خاک‌سپردگان قطعه هنرمندان بهشت زهرا
[نهفتن] ن ب و
آثار پرویز مشکاتیان
پرویز مشکاتیان
سرو آزاد • لحظه دیدار • چاووش ۶ • چاووش ۱۲ • دونوازی چگور آهنگ ۲۱ (پرویز مشکاتیان وناصر فرهنگ‌فر) • دونوازی چگور آهنگ ۲۲ (پرویز مشکاتیان وناصر فرهنگ فر) • ۲۰ سال با آثار پرویز مشکاتیان • بیست قطعه برای سنتور • بیست سال با آثار پرویز مشکاتیان • بیست سال با آثار پرویز مشکاتیان ۲ • بیست سال با آثار پرویز مشکاتیان ۳’ • تمنا • پس پرده
خواننده محمدرضا شجریان
آستان جانان • بیداد • سر عشق • نوا، مرکب‌خوانی • دود عود • دستان • جان عشاق • گنبد مینا • خلوت‌گزیده • آذرستون • همراه شو عزیز • طریق عشق
خواننده ایرج بسطامی
افشاری مرکب • مژده بهار • افق مهر • وطن من • کنسرت راست پنج‌گاه (۱ و ۲)
خواننده شهرام ناظری
لاله بهار • چاووش ۷ • چاووش ۴
سایر افراد
صبح مشتاقان (علی جهاندار) • مقام صبر (علی‌رضا افتخاری) • کنج صبوری (علی رستمیان) • کنسرت گروه عارف (حمیدرضا نوربخش)

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

فریدون حافظی نوشته جواد ظل طاعت

فریدون حافظی نوشته جواد ظل طاعت

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله برای ما

استاد فريدون حافظي
نواي تاري خاموش شد كه طنين دلنشين آن هميشه در اوج شكوه بود. ياد و خاطره او همواره در دلهايي كه براي قطعات ماندگار او ميتپد، زنده خواهد ماند. زنده ياد استاد “فريدون حافظي”، نوازنده قديمي تار و خواننده خوش صداي آوازهاي اپرائي وآهنگساز پيشكسوت عرصه موسيقي كشورمان كه از سوي برخي هنرمندان به “ستاره آسمان موسيقي” لقب گرفته بود، امانتدار به حقي براي تار استاد “يحيي”محسوب مي شد. وي كه به دليل تبحر در نوازندگي توانسته بود توجه اساتيد دوره خود از جمله “استاد موسي معروفي” را جلب كند موفق شد تا از سوي وي به عنوان امانتدار ي مناسب براينگهداريازسازاستاد”يحيي”ناميدهشود.نام”حافظي”ذهنآدميرابهسالهاي شكوفائي موسيقي نوآورانه سنتي، يعني سال هاي سي و چهل ميبرد. زماني كه شاگردان نخبه استاد “ابوالحسن صبا” هر يك بر راس اركستري ايستاده بودند و اجراي ترانههاي نوآورانه خود را رهبري ميكردند. زنده ياد “مهدي خالدي”، گل سر سبد مكتب “صبا”، يكي از اين نخبگان بود كه شيوه آهنگسازي و رنگ و بوي ترانههايش چيز ديگري بود و طراوت و تازگي از آن ها مي باريد. نوازندگان آرزو داشتند كه در اركستر “خالدي” كار كنند. زيرا “خالدي” اركستر را براي همه مي خواست و آن را در انحصار خود درنياورده بود و نوازندگان هم مي توانستند ذوق آهنگسازي خود را بيازمايند. “فريدون حافظي” يكي از اين نوازندگان بود كه ذوق و قريحه خود را در اين كار به ياري “خالدي” آزمود. “رقص گيسوي” او هنوز هم يكي از بهترين كارهاي اركستر “خالدي” است كه با صداي رساي بانو “دلكش” اجرا ميشد. “فريدون حافظي” براي پيوند با اين شعر كما بيش تصويري، ريتم والس را انتخاب كرده و براي تكميل طراوت آن، ترانه را در دستگاه ماهور جريان داده است. با اين كار نه تنها يكي از بهترين آثار خود را عرضه كرده، و يكي از بهترين ترانههاي آن سال هاي شكوفائي را از خود به يادگار گذاشته است. ياد استاد “فريدون حافظي” با ترانه “رقص گيسو”، گره خورده.
اصطلاحي بين هنرمندان و علاقمندان موسيقي رايج است كه صداي ساز فلان هنرمند امضا دارد و اين امضا نوعي امتياز محسوب مي شود. در واقع از اولين آرشه و يا زخمه هايي كه بر ساز كشيده مي شود شنونده حرفه اي متوجه مي شود كه صداي ساز كدام هنرمند است و به حق مي توان گفت كه صداي ساز “فريدون حافظي از اين امتياز برخوردار بوده است، چراكه صداي ساز استاد نمايان و مضراب هايي شفاف و چپ و راست هاي بسيار خوبي اجرا مي كرد و در نوازندگي شيوه و سبك خاص خودش را داشت. شيوه نوازندگي اش بسيار خاص و نامتعارف بود. وي آرام و با طمانينه ساز مي زد وخيليباوضوح،ميشدتكتكنتهاياوراشنيد. تلاش و كوشش وي در تربيت شاگردان و آهنگسازيش تا آخرين روزهاي عمرش ادعاي اين مطلب است كه استاد “حافظي”، دوستي مهربان، براي اهالي موسيقي ايران بود. زخمههاي همراه با طمانينه با تك مضرابهاي خاص و استفاده از جملههاي شمرده در هنگام اجرا، به شنونده آرامش خاصي ميبخشيد و اينها بدون شك برخاسته از خصوصيات متعالي اين هنرمند بود. اخلاق ايشان برتر از هنر ايشان متجلي بود و مي بايست به اين سلوك و شيوة هنرورزي به ديدة عنايت نگريسته و اين راه را دنبال كرد. “فريدون حافظي” هنرمندي از تبار تكنوازي بود، هنري كه امروز كمتر بدان توجه مي شود. از قديم تا به امروز دو گونة موسيقي پليفوني و مونوفوني رواج داشته است. گونه-هايي كه با پايمردي استاد كلنل “علينقي خان وزيري” پاگرفت. تكنوازي در زمرة گروه دوم قرار مي گيرد و “فريدون حافظي” از اساتيد اين شيوة موسيقايي است. “حافظي” هنرمندي متشخص، اخلاقمدار و دوست داشتني بود و به هنر از دريچة ژرفتر و به گونة ديگري مي نگريست و از آنجايي كه در رشتة ديگري تحصيلات عاليه كرده بود، همين امر او را ويژه تر و برجسته تر ساخته بود. ساز تخصصي استاد، تار بود، وي در سال 1301 در خانوادهاي هنر دوست در كرمانشاه به دنيا آمد. فضاي خانه در بزم هاي شبانه چنان از طنين دوستان موسيقيدان پدر انباشته ميشد كه فريدون را در فرداي خلوت به سراغ تار پدر ميبرد. زمينهها به اين ترتيب بدون آموزگار فراهم آمد. گوش كردن به راديو نيز به وي در فراگيري موسيقي، كمك مي كرد. تار “عبدالحسين خان شهنازي” و “مرتضي خان نيداوود” را از راديو ميشنيد و به تقليد، آنچه را شنيده بود، باز مي نواخت.
مهاجرت به تهران در سال 1323 براي ادامه تحصيل راه آينده او را هموارتر كرد. در همان سال بود كه استاد كامل “روحاالله خالقي” انجمن موسيقي ملي را بنياد كرده و براي ثبت نام هنر جو فراخوان داده بود. مهار موسيقي “فريدون خان حافظي” در انجمن، به دست موسيقيدان معروف استاد “موسي خان معروفي” افتاد كه ساز او را شيرين تشخيص داد و تار “يحيي”ي خود را به او بخشيد. پاي “فريدون” از آذر ماه همان سال به راديو باز شد. چيزي نگذشت كه به برنامه فاخر گلها نيز راه يافت. ولي مهمترين جائي كه براي كار پيدا كرد، همان اركستر استاد “خالدي” بود كه به او امكان آهنگسازي نيز مي داد. در سال هاي 1340 شوق ديگري در “فريدون” پديد آمد. خود دريافته بود و ديگران نيز تائيد كرده بودند كه صداي “تنور” خوشي دارد. تصميم گرفت از حد موسيقي ملي فراتر رود و خواندن اپرائي را نيز بياموزد و چنين نيز كرد. سفري به ايتاليا داشت و در مدرسههاي معروف آن ديار، به شاگردي نشست. وقتي بازگشت، زماني بود كه گروه اپراي تهران نيز در تالار رودكي شروع به كار كرده بود. “فريدون” ابتدا در گروه آواز جمعي اپرا عضويت پيدا كرد و نقش دومي در يكي از اپراها به او واگذار گرديد. توفيقي بود كه راه ورود كامل به صحنه را به روي او مي گشود. ولي سرنوشت اين راه را نمي پسنديد. ناراحتي و نارسائي قلبي كه به سراغش آمد، توان تمرين براي خواندن را از او گرفت. پدرش مردي درويش و وارسته بود و اطرافش را عدهاي از دوستان هنرمند و اهل شعر گرفته بودند. هميشه در منزل آنها درباره شعر و هنر، بهخصوص موسيقي بحث ميكردند و با تاري كه در منزل آنها بود گاهي شور و حالي به مجلس ميدادند. پس از رفتن دوستان پدر، “فريدون”، با پنجههاي كوچك خود شروع به نواختن تار ميكرد و آنقدر اين كار را ادامه داد تا توانست قطعاتي را كه از دوستان پدرش شنيده بود، بنوازد. وي 50سال پيشينه تدريس تار و سهتار دارد. او پس از “مرتضي نيداوود” و “عبدالحسين شهنازي” يكي از سه تكنوازي است كه به راديو راه يافت. خلق آثاري همچون؛ “آهنگهاي محلي كردي”، “خانه كعبه”، “آتش عشق”، “اسير غمها”، “شمع وگلوپروانه”، “خانهكعبه”،”عيداومد”و”رقصگيسو”،”دوازده آهنگبرايكودكانهمانند قصه مادربزرگ”، “كلاغه ميگه”، “ماهيها”، “تاليف كتاب آواهاي ايراني” و “تجليل از وي در
بيستويكمين جشنواره موسيقي فجر” و… از مهمترين افتخارات وي است كه تلاشهاي اين هنرمند پيشكسوت عرصه موسيقي در 7 دهه فعاليتهنريش را نشان ميدهد. كتاب “آواهاي ايراني” از تاليفات وي است. به عقيده استاد منصور نريمان، )نوازنده برجسته ساز عود(، زنده ياد “استاد فريدون حافظي” يكي از هنرمندان پيشكسوت كشورمان محسوب مي شد كه به چند دليل كم نظير بود؛ اول اينكه او به دليل علاقه مفرطش به موسيقي و هنر، كار قضاوت و وكالت را رها كرد و به طور كامل زندگي اش را صرف هنر و موسيقي نمود. به واسطه همين شيفتگي كه نسبت به هنر داشت نيز فعاليت هاي ماندگاري در زمينه موسيقي انجام داد كه همواره در تاريخ موسيقي ما خواهد درخشيد. دوم اينكه “فريدون حافظي” از پيشكسوتان”تكنوازان” بود و اين نشان از توانايي و جايگاه او در زماني دارد كه اعضاي شوراي موسيقي”تكنوازان” راديو را كساني چون “ابوالحسن صبا”، “ميرنقيبي”، “علي تجويدي”، “بديعي” و “مشيرهمايون شهردار” تشكيل مي دادند. در آن زمان 26 يا 27 تكنواز به اجراي برنامه در راديو مي پرداختند و “فريدون حافظي” به دليل سبك و سياق خاص نوازندگي اش و توانايي كه داشت جزو اين جمع بود.حافظي سفرهاي بسياري به كشورهاي مختلف كرده بود و به طبع با بررسي هايي كه بر روي موسيقي آن كشورها داشت از موسيقي آنها نيز تاثير پذيرفته بود. اين تاثير در نوازندگي “فريدون حافظي” باعث شده بود تا نوازندگي اش به نوعي»ايراني-فرنگي« باشد و از نوازندگي ساير تكنوازان متمايز جلوه كند. سوم اينكه “حافظي” از نظر نظم و انضباطي كه در زندگي اش داشت كم نظير بود؛ خوب به خاطر دارم وقتي به سن نوجواني و جواني بودم و در مشهد زندگي مي كردم براي اولين بار از طريق راديو با صداي ساز “فريدون حافظي” آشنا شدم و بسيار شيفته سبك و سياق نوازندگي و پنجه ايشان شدم. صداي سازي را كه از راديو مي شنيدم باعث شد تا همواره دوست داشته باشم ايشان را ملاقات كنم؛ شايد به تعبيري بايد بگويم ستاره بخت و اقبال من و حافظي با هم جور بود كه بعدها موفق شدم او را ملاقات كنم و دوستي مان به رفاقتي عميق بدل شود. در همان سال ها و در ايام گذراندن خدمت سربازي راهي تهران شدم تا هنرمند دلخواهم را ببينم اما در آن زمان دسترسي به هنرمندان مانند امروز كار چندان آساني نبود و من موفق به ديدارش نشدم.
اين ماجرا گذشت تا اينكه حدود سال هاي 1341 – 1342 كه در شيراز بودم خبردار شدم “فريدون حافظي” به اين شهر آمده و از قضاي روزگار در منزل يكي از دوستانم اطراق كرده است. من نيز با خوشحالي به ديدار ايشان شتافتم و آروزيي را كه مدت ها به دل داشتم محقق شد و با “فريدون حافظي” آشنا شدم. ديدار اين مرد بزرگ، بسيار برايم شيرين بود و به خاطر دارم كه همان شب به درخواست دوستان، ايشان دست به ساز برد تا مجلس را از صداي ساز خود محضوض كنند. چيزي كه در همان شب بسيار براي من و سايرين جلب توجه كرد نظم و انضباط كم نظير ايشان بود. “فريدون حافظي” پيش از آنكه سازش را به دست بگيرد ابتدا دستمال تميزي را از داخل كيف ش در آورد و روي زانوي اش انداخت. سپس يك”نيم آستين” را كه شبيه نيم آستين هاي مورد استفاده عكاسان آن دوره بود بر روي مچ دست راستش بست و شروع به نوازندگي كرد. وقتي نوازندگي اش تمام شد درباره فلسفه اين كار سئوال كردم و “فريدون حافظي” گفت روي شلوار پاي راست نوازندگان تار به دليل تماس مداوم با كاسه ساز، براق و سيقلي مي شود؛ آستين دست راست نوازنده نيز به دليل برخورد با سيم هاي انتهايي ساز به مرور زمان مندرس مي شود. گمان مي كنم بر شمردن همين يك رفتار “فريدون حافظي” براي كسي كه او را نمي شناسد مي تواند گوياي اهميت نظم و پاكيزگي اين هنرمند بزرگ باشد. بعدها كه به تهران آمدم حشر و نشري با “فريدون حافظي” را پيدا كردم و دوستي بسيار صميمانه اي با يكديگر پيدا كرديم و از آن به بعد رفت و آمد خانوادگي مان تا به امروز ادامه پيدا كرد و چهارم اينكه فريدن حافظي داراي خصلت هاي انساني ارزشمندي بود كه در سازش نيز تاثير گذاشته بود. آنچه در تمام طول اين سال ها از “فريدون حافظي” ديدم و از همه ويژگي هايش برايم مهمتر بود انسانيت و گذشت او بوده است. ارزش و احترامي كه او به دوست و دوستي مي گذاشت نمونه بود و اين ويژگي هاي اخلاقي اش داغ از دست دادنش را دردناك تر مي كند. روحش شاد و يادش گرامي منابع: -روزنامه شرق -كتاب ارغنون ساز فلك

فریدون حافظی
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
فریدون حافظی
Fereidon Hafezi.jpg
اطلاعات
تولد ۱ بهمن ۱۳۰۵
کرمانشاه
ملیت ایرانی
مرگ ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
تهران
سبک‌(ها) موسیقی سنتی ایران
ساز(ها) تار، سه‌تار
فریدون حافظی (۱ بهمن ۱۳۰۵ کرمانشاه[۱] – ۱۶ خرداد ۱۳۹۲ تهران) موسیقی‌دان، آهنگ‌ساز و نوازنده تار اهل ایران بود.

زندگی‌نامه و فعالیت هنری[ویرایش]
او از نوجوانی شیفتهٔ نواختن تار بود و چندان این شیفتگی را به پشتکار و جدیت آراسته بود که هنگامی که برای آزمون ورودی هنرستان موسیقی نزد استادان این هنرستان تار نواخت، ستایش ایشان را برانگیخت و او را به رادیو معرفی کردند. او بعدها برای کامل کردن اندوخته‌هایش از موسیقی به ایتالیا رفت.[۲]

حافظی همچنین تحصیلات ش را در رشته حقوق پی گرفت و مدتی مدیر کل روابط عمومی وزارت راه بود اما به سبب اشتغالات ش در حوزه موسیقی، از این کار کناره گرفت.

حافظی پیشینه‌ای ۵۰ ساله در آموزش تار و سه‌تار داشت. گفته می‌شود خوش‌صداترین تار ساخته‌شده توسط استاد یحیی تارساز به رسم هدیه از سوی استاد موسی معروفی در اختیار ایشان قرار داده شده بود. او پس از مرتضا نی داوود و عبدالحسین شهنازی یکی از سه نوازنده‌ای است اجازه تک‌نوازی در رادیو داشتند. جلیل شهناز، فریدون حافظی و فرهنگ شریف این سه نوازنده بودند. تک‌نوازی‌ها و همچنین هم‌نوازی او همراه استادان و بزرگانی چون احمد عبادی، همایون خرم، حسن‌علی دفتری، محمد موسوی، جهانگیر ملک، اسدالله ملک، مجید نجاحی، رضا ورزنده، کامران داروغه، منصور صارمی و منصور نریمان به ویژه در مجموعه تک‌نوازان به یادگار مانده است.

گذشته از تار که ساز تخصصی او بود، در جوانی عود نیز می‌نواخت و در نواختن پیانو نیز چیره‌دست بود. حافظی همچنین جز نواختن سازهای گوناگون دستی هم در آهنگ‌سازی داشت و از آن جمله تصنیف‌های بسیاری از او به یادگار مانده. از مشهورترین آثار وی می‌توان «رقص گیسو» را نام برد که با صدای زنده‌یاد دلکش جاودانه شده است.

از ویژگی‌ها و نکات ستودنی زندگی حافظی اشتغال داشتن اش به موسیقی تا سنین کهن‌سالی است. او حتی در ۹۰ سالگی همچنان به انتقال آموخته‌ها و اندوخته‌های اش از یک سو و آهنگسازی و تنظیم تصانیف از دیگر سو سرگرم بود و تا بازپسین روزهای زندگی اش دست از تلاش برای اعتلای موسیقی و پرورش استعدادهای نوظهور برنداشت. بازپسین ساخته‌های او با صدای سالار عقیلی و اجرای ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی ضبط و تنظیم شد.

درگذشت[ویرایش]
فریدون حافظی به علت شکستگی استخوان ران در فروردین ۱۳۹۲ زیر عمل جراحی قرار گرفت. اما پس از مرخصی از بیمارستان در ۱۶ خرداد ماه همان سال درگذشت. پیکرش پس از تشییع در تالار وحدت در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ «جزئیات متوفی». سازمان بهشت زهرا. بازبینی‌شده در ۰۱-۰۴-۲۰۱۷.
پرش به بالا ↑ http://www.radiofarda.com/archive/news/20130607/143/143.html?id=25010077
http://www.fereidoonhafezi.com
کانون موسیقی چنگ

رقص گیسو دلکش فریدون حافظی شع میر ناصر

رقص گیسو دلکش فریدون حافظی شع میر ناصر