سخن از آواز ایرانی است. آوازی به وسعت شور و به بلندای ماهور. از کرانه های سی لحن باربد تا کمرکش ردیف دوامی. آواز، همان عنصر اساسی و رکن موسیقی سرزمین ما. همان مظهر تفاخر و غرور موسیقی ایرانی، همان نجوای همیشگی طبع سلیم و همان مرهم جدایی ناپذیر آلام بشری.
انتشار “کتاب آواز” نوشته استاد گرامی داریوش طلایی مرا بر آن داشت تا با تأمل و فراغت بال؛ فارغ از هر تعصب یا نظر تنگی؛ از هنری سخن به میان آورم؛ که قرن هاست همچون آفتابی بی زوال؛ از سرچشمه ای زلال، بر افق سرزمین ایران می درخشد. باشد که مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.
آن طور که نویسنده ی کتاب در پیشگفتار ذکر کرده، هدفش تئوریزه کردن آواز ایرانی بوده است. به قصد بنیانگذاری علم شناخت آواز. امر مهمی که تا قبل از این انتظار می رفت استادان آواز، نسبت به نگارش آن مبادرت ورزند. اما از آنجایی که اغلب خوانندگان موسیقی آوازی تجربی کارند و از نوشتن تحلیل های علمی و پژوهشی در آواز عاجز؛ طلایی تلاش نمود تا بتواند با تکیه بر دانش آکادمیک و تجاربی که به عنوان یک نوازنده از همنشینی با استاد عبدالله دوامی کسب کرده؛ این خلأ را پر کند.
نگارنده نیز پژوهشی را در سال 96 با هدف زیبایی شناسی آواز ایرانی، تحت عنوان کتاب” هزاردستان؛ انگاره موسیقی ایران” منتشر نمود و علیرغم آنکه تنی چند از اهل فن و موسیقیدانان سرشناس نسبت به آن ابراز خرسندی و اطمینان نموده، از طرف کتابخانه دانشگاه ایلینوی امریکا، مورد حمایت قرار گرفته و در فضای رسانه ای نیز بازتاب خوبی به دنبال داشته است؛ اما جشنواره های کتاب داخلی بر اساس سیاست گذاری هایی که همه ساله آثار ارزشی را نیز تحت الشعاع قرار می دهند؛ نتوانستند حق مطلب را ادا کنند. کم لطفی نیست اگر حاکمیت رابطه بر ضابطه را در شرایط فرهنگی هنری کشور برقرار بدانیم.
در این سال ها همواره از صاحب نظران موسیقی شنیده می شد که آواز ایرانی بر خلاف ساز ایرانی رپرتوار مشخصی ندارد. به عبارت دیگر اگر در نوازندگی تار و سه تار و سنتور، به همت استادی چون نورعلی برومند، ردیف میرزاعبدالله، رپرتوار سازی شناخته شده و مورد استفاده قرار می گیرد؛ در آواز ایرانی چنین مشخصه ای مورد قبول واقع نشده است. که البته نگارنده آن را بی ارتباط با روش های آموزش آواز توسط استادانی چون شجریان، سروستانی، صدیف، ناظری، شاهزیدی و دیگران نمی داند. چرا که رپرتوار آموزشی آنان متکی بر ردیف یا آوازهای شخصی خویش بوده و در این سال ها از تدریس آوازهای مرجع امتناع می ورزیدند. این رویه عملاً باعث پراکندگی رپرتوار آموزشی آواز ایرانی شد. هرچند از دیدگاهی دیگر باعث تنوع بخشی به سبک های آواز ایرانی می گردد؛ اما بحث سبک شناسی در دوره های عالی آواز مطرح است؛ و تعدد رپرتوار های آموزشی باعث تشتت ذهنی هنرجویان آواز در چند سال نخست آموزش می گردد. از طرف دیگر چون آموزش آواز بر اساس شنیده های گوناگون و آوازهای پراکنده از چندین خواننده مختلف و حتی بی ربط به لحاظ سبکی، استوار بوده و رپرتوار شاخص آموزشی تعریف نشده است؛ لذا ذهنیت هنرجو را در سال های ابتدایی تعلیم تحت تأثیر قرار می دهد و بافت جمله پردازی های آواز متأثر از انگاره هایی قرار می گیرد که از نظر زیبایی شناسی صاحب الگویی پذیرفته شده نزد استادان فن نیست. به عبارت دیگر، آواز عیار خود را از دست می دهد. آسیب دیگری که این رویه به موسیقی آوازی وارد نمود؛ باعث شد خوانندگان جدید در بهترین حالت نسخه ی کپی استادان خود باشند و عملاً روش متفاوتی در اجرای آواز ایرانی پدید نیامد. ازین رو مطرح کردن علم شناخت آواز بر اساس ردیف استاد دوامی خود به محقق شدن این مهم یعنی تمایز و بروز سبک های اصیل دیگر، دوری از تقلید کورکورانه، بالابردن عیار و اعتبار آواز ایرانی و زدودن زوائد و آسیب های آواز خوانی کمک شایانی خواهد نمود. در حقیقت این همان حرکت به سوی “خوانندگی آگاهانه” است.
در تالیف تازه ای که داریوش طلایی تحت عنوان “کتاب آواز” در اواخر سال ۹۷ منتشر نموده است؛ بخشی با عنوان “آوازنگاری” به چشم می خورد. نویسنده در پیشگفتار کتاب مدعی است این روش ابداع شده و از پیش روی حرکت صوت آواز در زمان (در جهت افقی) و بسامد صوت (در جهت عمودی) دیاگرامی خطی را ارائه می دهد که گویای حرکت ملودی در ردیف عبدالله دوامی است. اما مساله اینجاست که چرا نویسنده کتاب به عنوان استادی که حقی بر گردن موسیقی ایران دارد؛ به پیشینه این کار اشاره ای نکرده و آن را تماماً زاده ذهن خود می داند ؟ در صورتی که نگارنده متن حاضر، طبق اسناد پیوست شده در ذیل، ایده اولیه نمودار حرکت نغمات ردیف استاد دوامی را در تاریخ ۹ آبان ۹۵ در فضای مجازی منتشر نموده و بالغ بر ۳۰۰۰ نفر آن را بازدید نموده اند. بنابراین چه طور ممکن است دو نفر که با یکدیگر بی ارتباط بوده اند؛ به صورت اتفاقی یک مدل ذهنی مشابه ارائه دهند؟ پس یکی مأخذ دیگری بوده است. چنانچه حکما گفته اند: الفضل للمتقدم. برتری از آن پیشی جوینده است. البته منظور از این گفته کپی برداری محض نیست؛ بلکه نوعی ایده برداری یا تقلید است که بدون ارجاع به ایده اولیه، به صورت تکامل یافته، تحت عنوان روش ابداعی ایشان مطرح شده است. در حقیقت اساس کار که همان ترسیم خطوط و نمایش حرکت پلکانی ملودیک است قبلاً توسط اینجانب به صورت ابتکاری پیشنهاد شده و شباهت زیادی با نمودارهای منتشر شده دارد.
در آوازنگاری ارائه شده توسط استاد طلایی، المان هایی مانند حرکت پلکانی، نغمه های بالارونده و پایین رونده و تحریر های بلبلی با تقریب بالایی به صورت مشابه با روش پیشنهادی نگارنده ترسیم شده اند. به اضافه ریزه کاری هایی مانند غلت، سکوت، اشاره ها و … که به طرح اولیه اضافه شده اند. البته اختلاف هایی هم وجود دارد. مانند نحوه نمایش تحریر زیر و رو. که در روش پیشنهادی اینجانب از خطوط زیگزاگی و دندانه دار استفاده شده اما در روش طلایی همچنان خطوط پلکانی مورد استفاده قرار گرفته است. که بر اساس نظریه آوانگاری شنگر در علم اتنوموزیکولوژی این نحوه آوانگاری امری قراردادی بوده و می تواند بر اساس تجربه و سلیقه نگارنده شکل گیرد. بنابراین اگر قرار است از ذهنیت یک خواننده آواز در جهت بنیانگذاری علم شناخت آواز استفاده شود، سزاوار است اشاره ای کوچک- حتی در قالب یک پاورقی- به پیشینه آن نیز بشود.
در سال های اخیر استادان موسیقی ایرانی در آثار انتشاری خود اشاره ای به پیشینه کارشان نمی کنند. این نوعی پخته خواری از ذهنیت یا دسترنج دیگران است که با استفاده از اعتبار و نفوذ این افراد در سیستم های دولتی و اداری به نام خودشان به منصه ظهور می رسد. در حقیقت این مسأله، بی اعتنایی به قواعد مسلم اخلاقی است که در عرف زندگی و فرهنگ ایرانیان همواره جاری بوده است. بی اعتنایی که می رود تا در لایه های عمیق هنر ایرانی نهادینه شود و شاگردانی که به تبعیت از استادان خود در آینده سهمی از موسیقی را عهده دار می شوند؛ همین روال را ادامه داده و نتوان به کسی خرده گرفت. برای مثال، انتشار کتاب ردیف دوره عالی استاد علی اکبر شهنازی در سال 92، نوشته داریوش پیرنیاکان نیز بحث های بسیاری را برانگیخت. منتقدان که از چهره های صاحب نام بودند و داریوش طلایی نیز خود از انتقاد کنندگان صریح به شمار می رفت؛ برداشت عینی و علنی از کار استاد حبیب الله صالحی را به کتاب داریوش پیرنیاکان نسبت داد. نویسنده کتاب نیز در پاسخ های رسانه ای پذیرفت که می بایست به این موضوع در مقدمه کتاب اشاره می کرده است. بدیهی است که معرفی مرجع، اساس هر کار پژوهشی است و این عیب برای استادانی که سال ها عمر خود را وقف اعتبار خود در موسیقی کرده اند دو چندان تلقی می شود.
مشهور است زمانی که استاد برومند در اواخر عمر، تار نوازی محمدرضا لطفی را شنید؛ گفت: “حالا دیگر آقای لطفی به جایی رسیده که ما باید از او تار یاد بگیریم ! ” بله. این جمله برومند است. برومند به خوبی می دانست که حالا دیگر با بیان این جمله؛ پایان دهنده به موسیقی لطفی نیست. بلکه آغازگری است که باعث می شود لطفی با انگیزه تر از قبل تلاش کند. چرا که برای رشد موسیقی ایرانی پتانسیل او را کافی می دید. استاد برومند بیش از آنکه مهارت لطفی را تحسین کرده باشد؛ مناعت طبع و مهر بی دریغ خود را نشان داده است و باعث شده لطفی جوان تا دم مرگ از هنرش جدا نشود و در قبال دست پروردگان خود نیز چنین مرامی را پیش گیرد. بله ! این است راز بقای موسیقی ایرانی. باشد که استادان موسیقی این سرزمین که بنیه و اعتبار این هنر فاخر و اصیل محسوب می شوند؛ این مهم را بیشتر مد نظر قرار داده و در راه اعتلای فرهنگ ایرانی بیشتر بکوشند. به طوری که الگویی درست برای نسل های بعدی به حساب آیند. چرا که مهمترین وظیفه استادان الگوسازی است. الگوسازی که اگر به درستی انجام نشود؛ می رود تا لایه های عمیقی از فرهنگ ایرانی را از بین ببرد.
مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 یک
مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 یک
مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 دو
مراسم رونمایی کتاب بررسی ساختار تصنیف های عارف قزوینی شهر کتاب دانشگاه 12 آبان 1396 دو
گزارش مراسم رونمایی کتاب «بررسی ساختار تصنیفهای عارف قزوینی»
عکسها از علی انیسی
ساعت 17 عصر جمعه 12 آبان 1396، مراسم رونمایی کتاب «بررسی ساختار تصنیفهای عارف قزوینی»، نگارش مرجان راغب، که اخیراً توسط نشر خنیاگر به بازار نشر عرضه شده است در شهر کتاب دانشگاه برگزار شد. در این مراسم دکتر هومان اسعدی، دکتر بابک خضرایی، شهاب مِنا (ناشر) و مرجان راغب (مؤلف) دربارۀ این اثر سخنرانی کردند. شهاب مِنا در ابتدا اظهار نمود این اولین جلسۀ رونمایی کتابهای نشر خنیاگر است و در ابتدا به دلایل تأسیس نشر خنیاگر پرداخت. او اظهار داشت پیش از آنکه در نشر کتاب بهعنوان ناشر فعالیت کند خود مؤلف بوده است و تعداد نُه جلد کتاب از او از سال 1384 تاکنون توسط ناشرین مختلف منتشر شده است اما در انتشار برخی از این کتب مشکلاتی رخ داد که تصمیم به تأسیس انتشارات و نشر باقی کتب خود از آن طریق کرده است. وی اظهار داشت از نگاه او نگارش یک کتاب تا نقطۀ پایانی آن 40% راه است و باقی آن هفتخوان نشر است که از یافتن ناشر و در نوبت نشر قرارگرفتن و اطالۀ چندسالۀ انتشار یک کتاب شروع میشود و با تصرفات ناصواب و بیاطلاع ناشر در عنوان و محتوای اثر مؤلف، چه با ویرایش علمی و چه با ویرایش ادبی غیراصولی و سلیقهای، و نیز پخش منفعلانۀ کتاب ادامه مییابد. او اظهار داشت براساس کاستیهای موجود، طی سالیان فعالیت خود در نگارش کتاب مجبور به مهارتیافتن در امور فنی مختلف آمادهسازی کتاب برای نشر کتابهایش شده و خود سالها بهعنوان فعالیتی جنبی به امور فنی آمادهسازی حدود نود عنوان کتاب برای مؤلفین مختلف نیز اشتغال داشته و هدایت این آثار برای نشر نیز انگیزهای برای تأسیس نشر خنیاگر شده است. مِنا افزود نشر خنیاگر از مهرماه 1393 جواز فعالیت گرفت و تاکنون 17 عنوان کتاب با شمارگان 14000 نسخه تولید کرده است. او افزود سعی کرده است بهجای کتابسازی و تأکید بر کمیت آثار، به نشر آثاری بپردازد که نو و راهگشایند و در این راه، آثار را بر میگزیند و خود در هدایت علمی و فنی آنها تا مرحلۀ تولید و نشر مؤلفین را همراهی میکند. او اظهار داشت کتابهای نشر خنیاگر غالباً بر دو گونهاند: کتابهای آموزشی و کتابهای پژوهشی و موسیقیشناسانه. ازجمله کتابهای شاخص آموزشی نشر خنیاگر میتوان به کتابهای «دُرّاب: یکصدوهفده تمرین برای سنتور»، نوشتۀ سورنا صفاتی و «شورانگیز: آشنایی مقدماتی با دستگاههای موسیقی ایرانی برای سنتور»، نگارش رامین صفایی اشاره کرد. کتابهای پژوهشی نشر خنیاگر نیز غالباً بهسوی موسیقیشناسی ایرانی و نگارش دربارۀ شرح حال، گردآوری و تشریح آثار مفاخر موسیقی ایران سوق یافته است. ازجملۀ این کتابها میتوان به «ضربیهای حبیب سماعی براساس اجرای مجید کیانی» به نگارش شهاب مِنا اشاره کرد که در مسابقۀ دوسالانۀ کتاب برتر در خانۀ موسیقی در سال 1385 بهعنوان کتاب کمکآموزشی شایستۀ تقدیر شناخته شد. همچنین «برگزیدۀ آثار رضا ورزنده» از رامین صفایی، و نیز مجموعۀ دوجلدیِ «رضا محجوبی: افسونگر نغمهپرداز» (شرح حال و بررسی شیوۀ نوازندگی، آوانگاری و و شرح آثار او) به نگارش محمدرضا شرایلی و شهاب مِنا که اخیراً منتشر شدهاند از این قسم آثارند که هریک در نوع خود اولین اثر محسوب میشوند. کتاب «بررسی ساختار تصنیفهای عارف قزوینی»، نگارش مرجان راغب نیز ازجمله کتابهای پژوهشی نشر خنیاگر است که به تحلیل آثار و سبکشناسی عارف قزوینی پرداخته و در تابستان 1396 توسط نشر خنیاگر منتشر شده است. این کتاب در اصل پایاننامۀ کارشناسی ارشد خانم راغب در رشتۀ نوازندگی ساز ایرانی است که در سال 1392 با استادراهنمایی دکتر هومان اسعدی ارائه شده بود. اثر مذکور برای انتشار با تجدیدنظرهایی توسط ناشر منتشر شده است که ازجملۀ آنها میتوان به تغییر در فصلبندی و ترتیب و توالی مطالب، ویرایش علمی و ادبی اثر، نتنگاری رایانهای نت آثار بهقسمیکه علائم تحلیل اثر در نتنگاری مشخص و بالای نتها درج شوند و نیز اشعار بهصورت هجا به هجا زیر نتها درج شوند تا بهطرز گویا نحوۀ تطابق شعر و موسیقی را بنمایانند، همچنین تغییر در قطع و صفحهآرایی کتاب و… برای ارائۀ پاکیزهتر کتاب اشاره کرد. همینطور در پایان هریک از تصنیفهای موردِبررسی یک دیسکوگرافی از مجموع بازنوازیهای تصنیف توسط دیگر موسیقیدانان، از قدیم تا جدید، افزوده شد و در لوح فشردۀ همراه کتاب گزیدهای از این اجراها نیز درج شدند که در تهیۀ منابع صوتی، آقای محمدرضا شرایلی نیز لطف و مساعدت نمودند. او در ادامه به معرفی مرجان راغب و شرح حال و سوابق موسیقایی او پرداخت و افزود مرجان راغب در سال 1380 نوازندگی سنتور را آغاز کرد و در سال 1385 به دورۀ کارشناسی نوازندگی ساز ایرانی دانشگاه تهران راه یافت. در سالهای 1385 و 1386 برای آموختن ردیف، قطعات ضربی و سُلفژ نزد اینجانب کار کرد و سپس نوازندگی سنتور را نزد آقای مهدی سیادت که از شاگردان برجستۀ استاد فرامرز پایورند ادامه داد و ردیف میرزاعبدالله و ضربیهای حبیب سماعی را نزد استاد مجید کیانی پی گرفت و برای تحلیل این ردیف نزد استادان داریوش طلایی و محمدرضا لطفی تلمذ کرد. او در نگارش، گردآوری منابع و ویرایش مدخلهایی با دایرةالمعارف بزرگ اسلامی همکاری کرده و اکنون مدرس درس ردیف در دانشگاه لاهیجان است. در زمینۀ نوازندگی سنتور کنسرتهایی را بهصورت همنوازی و تکنوازی برگزار کرده و اکنون سرپرست گروه هَناره است و بهعنوان نوازندۀ سنتور با گروه برافشان همکاری دارد.
در ادامه، مرجان راغب به شرح سابقۀ پژوهشش دربارۀ عارف قزوینی پرداخت. او گفت آغاز پژوهشش دربارۀ عارف قزوینی به سال 1390 باز میگردد و بهطور جدیتر از سال 1391 با راهنمایی استادان هومان اسعدی و مجید کیانی در قالب پایاننامۀ کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران تصویب شد و پس از یک سال با داوری دکتر ساسان فاطمی و استاد داریوش طلایی دفاع شد. پس از آن، پژوهشش بارها و بارها ویرایش و بازبینی شد و از نگاه استادان دیگری هم گذشت و درنهایت در سال 1396 با همت و لطف آقای شهاب مِنا از سوی انتشارات خنیاگر منتشر شد. او در ادامه، بهطور مختصر، به معرفی کتاب پرداخت: بخش اول شامل «زندگینامۀ عارف» است که کتاب خیلی در این باره به تفصیل نپرداخته است، چرا که تمام متونی که دربارۀ عارف تاکنون منتشر شده بودند صرفاً به ذکر زندگینامۀ عارف پرداختهاند. او در ادامه به ارائۀ مختصری دربارۀ زندگی عارف پرداخت. سپس افزود فصل بعدی کتاب «بررسی خصوصیات عارف قزوینی» و سوابق او در خوشنویسی، شعر، موسیقی و سیاست میپردازد. فصل بعدی کتاب، به «آثار مکتوب عارف قزوینی» میپردازد که شامل دیوان عارف، زندگینامۀ خودنوشت او، و عارفنامۀ هزار است و در کتاب به تفاوت آنها پرداخته شده است. فصل بعدی «منابع سهگانۀ موجود از تصنیفهای عارف» بررسی و همراه با جدولهایی مقایسۀ تطبیقی شدهاند. فصل بعدی «مروری بر ادبیات موجود» است که در آن کتابها و مقالاتی که دربارۀ عارف نگاشته شده است بررسی شدهاند. در تمامی این متون به ذکر زندگینامۀ او و خاطراتی که نویسندگان از وی داشتهاند پرداخته شده و در هیچیک نگاه فنی و موسیقایی به آثار عارف نشده است. در فصل بعد، «روش آنالیز» مورد استفاده در کتاب را توضیح دادهام: هر تصنیف در نُه مرحله آنالیز شده است. او افزود از آنجا که از عارف اثر صوتیای بهجای نمانده برای تحلیل اثر نتنگاری استاد فرامرز پایور از تصنیفهای قدیمی به روایت استاد عبدالله دوامی را ملاک قرار داده است اما در کتاب حاضر این نتها بهطور دقیقتر و جزئیتر مجدداً نگارش شدهاند. پایین نتها شعر تصنیف بهصورت هجا به هجا با علائم فونتیک زیر نتها نوشته شده و بالای نتها اعداد انگلیسی نمایانگر جملهها و حروف انگلیسی بزرگ و کوچک نمایانگر عبارتها و پریودها هستند. اندیسها و پریمها نمایانگر دگرههای عبارت یا پریود هستند. پس از نت تصنیف، شعر آن درج شده است و پس از آن وارد آنالیز میشویم. ابتدا نموداری که وضعیت مُدال تصنیف را مشخص میکند درج شده و در این نمودار نتهای ایست، شاهد، اوج، ایست موقت، ساختار دانگی و اِشِل صوتی تصنیف تعیین شده است. در مرحلۀ بعد مضمون شعر (سیاسی، عاشقانه و…)، قالب شعر و رُکن عروضی و آرایههای غالب مندرج در شعر مورد بررسی قرار گرفته و تفاوتهای شعر مندرج در روایت دوامی با آنچه در دیوان عارف درج شده بررسی شده است. در مرحلۀ بعد، دربارۀ وزن تصنیف صحبت شده و الگوهای ریتمیک آن تعریف شدهاند. در مرحلۀ بعد، دربارۀ تطابق وزن ملودی و وزن شعر مفصلاً بحث شده و یکی از مباحث مهم کتاب پیوند شعر و موسیقی است. در مرحلۀ بعد، هرجمله بهطور جداگانه تحلیل شده است و روند ملودیک، شروع جمله از ضرب خاص، نتهای شاهد، ایست موقت، پرشها، تحریرها، حرکتهای سکانسوار و تکرارها برای هر جمله بررسی شدهاند. در مرحلۀ بعد، فرم و الگوی کلی برای تصنیف نوشته شده است که برای مقایسۀ فرمال تصنیفها در بخش نتیجهگیری کمک میکند. در مرحلۀ هشتم، جمعبندی کلی از تصنیف کردهام و نظر شخصی دادهام که آیا این تصنیف به لحاظ پیوند شعر و موسیقی موفق بوده است؟ آیا تنوع در شعر و ملودی در آن وجود دارد؟ آیا تحریرها در هجاهای مناسبی قرار گرفتهاند؟ و بهطور کلی، به اینکه از نظر نگارنده تصنیف موفق بوده یا خیر صحبت کردهام و در مرحلۀ آخر، تمام اجراهایی که تاکنون از تصنیف اجرا شده با مشخصات کامل درج شده است. در بخش بعدی، که مهمترین بخش کتاب است، 22 شاخص تعریف کردهام که میتوان از آنها برای ساخت تصنیف استفاده کرد بهصورت جزئی با جدولهایی در کتاب ترسیم شده است. در ضمیمۀ کتاب نیز تعریفهایی از تصنیف، و همچنین نگاه تاریخی به سیر تحول تصنیف در دورههای مختلف ارائه شده است. راغب در پایان افزود، امیدوارم کتابهایی از این قبیل، به آهنگسازان دید بهتری برای ساخت آهنگ و موسیقی بدهد تا بتوانیم در جهت ارتقای موسیقی حرکت کنیم.
در ادامه، دکتر هومان اسعدی به سخنرانی پرداخت. او گفت: پیش از هر چیز، به دوست عزیزم، آقای مِنا و همینطور، خانم راغب تبریک عرض میکنم. نکاتی که آقای مِنا فرمودند نکات بسیار مهمی در مسئلۀ نشر موسیقی است و باعث خوشحالی است که یک نفر از اهالی موسیقی که خودش موسیقیدان و موسیقیشناس و پژوهشگر نکتهسنجی است اقدام به تأسیس یک انتشارات کرده و مسلّماً کارکردن جامعۀ موسیقی با چنین ناشرانی برای جامعۀ موسیقی سودمندتر خواهد بود. برای تأسیس این انتشارات خدمتشان تبریک میگویم و امیدوارم در آینده نیز پربارتر شود. خانم راغب هم همیشه از دانشجویان خیلی خوب و پیگیر در دانشگاه بودند و همانطور که گفتند پایاننامهشان هم تحلیل تصنیفهای شور و افشاری عارف قزوینی بود که پس از یک سری تجدیدنظرها در چند سال اخیر بهصورت یک کتاب منتشر شده است و خوشحالم که پایاننامهها به کتاب تبدیل میشود اگرچه خود من پس از بیش از یک دهه هنوز تمایلی نداشتهام که پایاننامۀ دکترای خودم را بنا به دلایلی منتشر کنم. چون امروز مراسم رونمایی است، چندان قصد نقد و بررسی ندارم. دو سه نکتۀ کلی را بهاختصار خدمتتان عرض میکنم: اول اینکه ضرورت کار تحلیلی و آنالیتیک در حوزۀ موسیقی کلاسیک ایرانی بسیار مهم است، برای اینکه آثاری که دربارۀ مباحث نظری موسیقی ایران، خارج از بیوگرافی و مسایل فرهنگی و اجتماعی و…، نوشته میشود، آثاری که دربارۀ خود ساختار و سیستم موسیقی نوشته میشود، عمدتاً تئوری هستند تا آنالیز. معمولاً تئوری و آنالیز یک بستۀ بههمپیوسته است و به تئوری در امور کلیتر منتزع از عمل میرسند و بعداً باید در تجزیهوتحلیل آثاری مصداقش آزموده شود و تئوری مرتباً تصحیح شود و این روند و روش علمی است که مرتباً ادامه دارد تا تئوری روشنتر و روشنتر شود. اگر به نوشتههایی که دربارۀ موسیقی ایرانی در قرن اخیر منتشر شده است نگاهی بیندازیم، از اولین نوشتههای مهدیقلی هدایت تا علینقی وزیری، خالقی و دیگرانی که در سالهای بعد آثاری منتشر کردند، عمدتاً مسائل تئوریک بحث شده و تئوری گاهی اوقات مسئلهای انتزاعی است و تجزیهوتحلیل بر آثار خیلی کم انجام شده است. دکتر مسعودیه، دکتر هرمز فرهت، خانم راغب، آقای مرادیان جزو معدود افرادیاند که کارهای آنالیتیک انجام دادهاند و این مسئله خیلی مهم است. وقتی در فرهنگ موسیقی کلاسیک غربی نگاه میکنیم، تجزیهوتحلیل خیلی زیاد انجام شده است. یک قطعه از زوایای مختلف بارها و بارها موضوع پایاننامه و کتاب و مقاله بوده و تئوریها دربارهاش آزموده و تصحیح شده است. بههرحال، به نظر من، جای خالی کتابها و آثاری که به تجزیهوتحلیل قطعاتی با مصداق و شناسنامۀ مشخص میپردازند کماکان خالی است و تا این لحظه تعداد انگشتشماری کار ارائه شده است. اگرچه اینها باید به تئوری منجر شود و این چرخه، همانطور که گفتم، ادامه داشته باشد. لزوم و اهمیت مسئلۀ تجزیهوتحلیل دربارۀ آثار موسیقیدانها مسئلهای است که در خیلی جاهای دنیا دربارهاش صحبت میشود. در یکی از کتابهایی که دربارۀ تجزیهوتحلیل خواندهام، کتاب «تجزیهوتحلیل موسیقی کُلنگر» و نگاشتۀ یک استاد آمریکایی است در ابتدا نکتۀ جالبی را مطرح میکند: میگوید در مدرسۀ موسیقی جولیارد که تجزیهوتحلیل درس میدادم یکی از دانشجویان که نوازندۀ ویرتئوز درجهیکی بود پس از چند جلسه آمد و با ناراحتی آمد گفت من دیگر نمیتوانم درست ساز بزنم! گفت وقتی ساز میزنم، ذهنم درگیر مسائل عقلی و آنالیتیک میشود و حس سازم دارد خراب میشود. بعد، براساس سی چهل سال تجربیاتش در تدریس آنالیز موسیقی نتیجهگیری میکند و میگوید تجزیهوتحلیل موسیقی و مسائل آنالیتیک برای %90 قطعاً سودمند است؛ برای یکی دو درصد امکان دارد اصلاً سودمند نباشد، و برای %8_7 واجب است و بدون آنالیز نمیتوانند کاری انجام دهند. نتیجۀ نهایی اینکه برای 90% آنالیز کمککننده است، مخصوصاً در وضعیت فعلی موسیقی ایرانی که من بارها در مقالاتم از آن بهعنوان «تصلب و انجماد» یاد کردهام و یاد میکنم و موسیقی ایرانی وضعیت متصلب و منجمدی دارد. البته این سخن به این معنا نیست که موسیقی متصلب شده باشد، به این معناست که ذهن موسیقیدانان است که مدتهاست متصلب شده و چارۀ کار برای برونرفت از این وضعیت، تا حدی، فرایندهای عقلانی است و تجزیهوتحلیل میتواند در این مورد به کمک بیاید و سنّت میتواند به پرسش گرفته شود و تجزیهوتحلیل عقلانی شود و عناصری از آن که پتانسیل تقویت دارند تقویت شوند. جاهایی رویکرد انقلابی لازم است؛ برخی از عناصر باید تغییر کنند و در مجموع، کارهای آنالیتیک و عقلانی میتواند بسیار کمک کند حتی به فرایند هنری. من فکر میکنم در ایران سوءتفاهمی وجود دارد. هرجا اسم از عقل و آنالیز میآید، یک برچسب غرب و غربزده بهاش زده میشود و خود منهم که بیستویک سال پیش شروع به تدریس کردم گاهی این برچسب به کارم زده میشد و میگفتند کار عقلانی در سنّت نیست و کار غربی است ولی چنین چیزی صحت ندارد برای اینکه اجداد ما ابنسینا و فارابی هستند و برخورد عقلانی کاملاً دقیقی هم کردهاند و بهمرور زمان ایران به وضعیت خاصی دچار شد که شاید کارهای عقلانی و تحلیلی کمرنگتر شده و نتیجهاش هم در سطح کلانتر، در حیات فرهنگی و اجتماعی ایران، کاملاً دیده میشود. در هر حال، این جلسه جای بررسی این کتاب نیست. تجزیهوتحلیل هم یک فرایند تفصیلی است و افراد مختلف میتوانند نظرات مختلفی داشته باشند و از زوایای مختلف میتوان به یک اثر هنری نگاه کرد. یک قطعۀ موسیقی یک اثر هنری محسوب میشود و غیر از برخوردهای آنالیتیک ساختار صوتی و ساختار موسیقایی مسائل زیباییشناسی و فلسفی هم میتواند واردش شود و جای کار در همۀ این حوزهها قطعاً وجود دارد و هیچوقت تمام نمیشود. خود من قطعهای را که بیست سال پیش آنالیز میکردم برای هزارمینبار آنالیز میکنم و نتیجۀ جدیدی میگیرم. فرایندی است که همیشه قطعاً رو به تحول و تکامل است. در هر حال، به خانم راغب تبریک میگویم که در این راه سخت وارد شدهاند. معمولاً در رشتههای موسیقیشناسی و اتنوموزیکولوژی تمایل به این است که از این حوزه کمی دور بزنند و وارد مسائل سهلوصولتر بشوند اگرچه مسائل فرهنگی و اجتماعی خیلی مهم است ولی مسئلۀ تجزیهوتحلیل واقعاً کار سخت و پیچیده و زمانبر و فرسایشی است که نیاز به بازبینی زیاد دارد. همینکه ایشان در این راه قدم گذاشتهاند و امیدوارم دیگران نیز این راه را ادامه دهند موجب خوشحالی است و به نتایج عملی هم میرسند. ایشان به 22 نکته دربارۀ سبکشناسی تصنیف عارف قزوینی اشاره کردهاند که هرچند بهصورت دستورالعملی برای آهنگسازی نیست اما اگر کسی به سبک عارف قزوینی بخواهد کاری بسازد حداقل میتواند از این طریق آنرا بشناسد و پس از دانستن سبکشناسی عارف قزوینی، امیرجاهد و دیگران همه را کنار بگذارند و کاری کنند که سبک خودشان را داشته باشند. در غرب هم، هارمونی، کنترپوان و… را یاد میگیرید، نه برای اینکه عین آنها را پیاده کنید. وقتی قانونی را میشکنید و قانونی جدید میتوانید وضع کنید با یک پختگی، تازه از آنجا هنر آغاز میشود… در ادامه، بابک خضرایی بهعنوان آخرین سخنران دربارۀ این اثر گفت: این جلسه جلسۀ نقد و بررسی نیست و صرفاً برای آشنایی مخاطبان با کتاب است. ازاینرو، من فقط چند نکتۀ کوتاه را عرض خواهم کرد: عنوان کتاب شامل چند کلمه است: «ساختار»، «تصنیف»، «عارف قزوینی». در عنوان این کتاب کلمۀ «ساختار» بهنظرم خیلی خوب انتخاب شده است. خیلی وقتها کسانی که در این حوزه کار میکنند کلماتی مثل «فرم» را بهکار میبرند که معمولاً دقیق نیست یا اصلاً درست نیست. با تعریفی که من از ساختار دارم، روابط میان اجزا (استراکچِر)، هر ساختاری لزوماً فرم نیست و ایندو گاهی با هم خلط میشوند و در اینجا بهخوبی از این رخداد پرهیز شده است. موضوع دیگر دربارۀ »تصنیف» است. بنده به این نتیجه رسیدهام که تصنیف یکی از بهترین الگوها برای نشاندادن حالات خاص موسیقی ایرانی است به این جهت که از تصنیف میتوان بهعنوان مُدِ بنیان یاد کنم. بسیاری از جوهر مُدها بهخوبی در تصنیفها نمایان میشوند. تجربۀ شخصی من این است موقعی میتوانیم یک مُد را بهخوبی بفهمیم که بتوانیم تصنیفی بتوانیم برایش بیابیم… بنابراین، نقش آموزشی تصنیف بسیار اهمیت دارد. اگر گوشههایی از زمان قاجار با چند واسطه به ما روایت شده باشند امکان تغییر در آنها هست اما تصنیفهای روایتشده با کمترین دخل و تصرف به ما رسیدهاند. ممکن است در دخول در تصنیف یا ریتم یا شعر آن تغییری صورت گیرد اما معمولاً جوهر مُدال آن بهجا میماند. همچنین موزونبودن تصنیف باعث میشود بیشتر به خاطر بماند. در واقع تصنیف یکی از مردمیترین بخشهای موسیقی کلاسیک ایرانی است و ارتباط خیلی قویای با مخاطب ایجاد میکند و ازاینرو، مطالعه و تحلیل تصنیفها میتواند نقش بسیار مهمی در فهم موسیقی ایرانی داشته باشد. از این جهت، این کتاب که از اولین قدمها در این زمینه است میتواند کاملاً مفید باشد. موضوع آخر را هم دربارۀ «عارف قزوینی»: در سیر تحول تصنیف نقاط عطفی داریم مثل انقلاب مشروطه که اتفاقاً مقارن با درگذشت شیداست. انقلاب مشروطه و مرگ شیدا، بهطور سمبلیک، به ما یادآوری میکنند که دورهای از تصنیف به پایان میرسد؛ تصنیفهای تغزلی که در آن کلمهها و اصطلاحاتی جُز مِی و معشوق و سرو… نمیبینید. با انقلاب مشروطه دورۀ جدیدی در تصنیف آغاز میشود. تصنیفها وارد مسایل سیاسی میشوند. البته مضامین تصنیف در دورههای قبل اجتماعی هم بوده ولی در این دوره سیاسیتر شده باعث تهییج تودهها میشود و نقش خیلی پررنگتری را بازی میکند. عارف، بیگمان، بسیار در این عرصه مؤثر بوده است. شاید بتوان او را سیاسیترین تصنیفساز یا حتی موسیقیدان معاصر ما دانست. یکی از نقاط عطف تاریخ تحول تصنیف را میشود مرگ عارف در سال 1312 در نظر گرفت. 1312 دورانی است که سختگیریها و اتفاقاتی در دورۀ رضاشاه اتفاق میافتد، مثل ممنوعشدن تصنیف مرغ سحر یا برخی صفحات شکسته میشود. مرگ عارف بهخوبی نشانگر آغاز دورهای جدید در تصنیفسازی است و یکی از دورههای تحول تصنیف را میتوان بین 1385 تا 1312 دانست. در پایان، امیدوارم این کتاب نقش خود را ایفا کند و قدمهای بعدی نیز در این زمینه برداشته شود.
حُسِیْنْقُلی، یا میرزا حسینقلی، مشهور به جناب میرزا (1266-1333 ق/1850- 1915 م)، نوازندۀ تار، ردیفدان و موسیقیدان سرشناس و بزرگ، همزمان با 4 پادشاه آخر قاجاریه. او کوچکترین پسر آقا علیاکبر فراهانی (1236-1287 ق/1821-1861 م) تارنوازِ بزرگ دربار ناصری بود و در زمان مرگِ زودهنگامِ پدر تقریبا 11 سال داشت (فاطمی،مجموعه … ، 715). آقا علیاکبر که از بزرگترین موسیقیدانان زمان خود بود، با تخلص «مطرب» شعر میسرود (وهدانی، ردیف … ، 17) و با خوشنواز خانِ کمانچه و حسن سنتور خان، در مثلث بیرقیب نوازندگان خاصۀ پادشاه همکاری میکرد (معیرالممالک، 283-285).
از بین میرزاحسن، عبدالله و حسینقلی، 3 پسر آقا علیاکبر، تنها حسن از بخت آموزش مستقیم پدر بهرهمند شد (خالقی، 89). عبدالله و حسینقلی به ترتیب با 15 و 11 سال سن، کوچکتر از آن بودند که از این فرصت برخوردار شوند. با مرگ آقا علیاکبر، برادرزادهاش آقا غلامحسین، برجستهترین شاگرد وی، که خود پیشتر همسر و عائله داشت، با همسر وی ازدواج کرد و سرپرستی فرزندان عمو را برعهده گرفت (همو، 89-90، نیز 104). میرزاحسن در ابتدای جوانی درگذشت و عبدالله و حسینقلی بعدها هرکدام از بزرگترین و تأثیرگذارترین استادان موسیقی دستگاهی ایران شدند (همو، 89).
میرزا حسینقلی دو بار ازدواج کرد. همسر نخست وی، سکینه، از شاگردانِ تار آقا علیاکبر (مشحون، 392)، نوازنده، خواننده و موسیقیدان اندرونی شاهی (همو، 573، 577) و از بستگانِ (احتمالاً دخترعمۀ) حسن سنتور خان بود (سالک 10). حاصل این ازدواج دو دختر بودند: عزیزالملوک و زهره که به ترتیب با آقا رضاخان تار زن (فرزند آقا غلامحسین) و باقرخان رامشگر ازدواج کردند (همانجا؛ نیز خالقی، 104). میرزا حسینقلی از همسر دوم خود، شاهبگم (وهدانی، همان، 37) صاحب 3 پسر و یک دختر شد: علیاکبر، محمدحسن، عبدالحسین و زینتالملوک، که همگی بعدها به شهنازی شهرت یافتند (سالک، 12). از بین این فرزندان محمدحسن به موسیقی نپرداخت (خالقی، همانجا) و برعکس، علیاکبر شهنازی و عبدالحسین شهنازی از برجستهترین استادان تارنوازی قرن حاضر شدند.
آقا حسینقلی صاحب مدرسۀ آموزش موسیقی بود و هفتهای 3 روز در منزل خود به شاگردان تار میآموخت (همو، 288). خانهاش در نزدیکیِ خانۀ برادرش میرزا عبدالله، و در شمالِ شرقیِ تهرانِ آنزمان، محلۀ دولت، پاتوق سید جعفر، گذر دهباشیمحمد، کوچۀ سهراببیک واقع بود. این نشانی بعدها به نام خیابان عینالدوله (ایران فعلی) کوچۀ نصیرحضور معروف شد (وهدانی، همان، 27). وی در همین خانه در 1333 ق زمانی که نزدیک به 65 سال داشت، درگذشت. او را بهدلیل فقر، در گورستان چهاردهمعصوم (حوالی دروازهغار فعلی) که گورستان فقرا و گمنامان بود، دفن کردند (همان، 28).
فراگیری موسیقی: با ازدواج آقا غلامحسین و همسر آقا علیاکبر، سرپرستی عبدالله و حسینقلی نیز برعهدۀ وی افتاد. این سرپرستی شامل آموزش موسیقی نیز شد، هرچند آقا غلامحسین نسبت به آن بیرغبت بود و با خواهش مادرِ آن دو به این آموزش تن داد (خالقی 89-90). از آنجا که عبدالله 4- 5 سالی از حسینقلی بزرگتر بوده است، فراگیری موسیقی را زودتر نزد برادرش میرزا حسن شروع کرد و نزد پسرعمو که حالا پدرخواندهاش شده بود، ادامه داد. با جوانمرگیِ میرزا حسن، اولین آموزشهای موسیقاییِ حسینقلی را برادر بزرگش ــ که بعدها به میرزا عبدالله مشهور گردید ــ برعهده گرفت (همو، 98).
بهدرستی روشن نیست که حسینقلی چه مدت نزد میرزا عبدالله آموزش دیده است، اما اگر استعداد و نبوغ حسینقلی را که برطبق اسناد و روایات تردیدی در آن نیست، در نظر بگیریم، این دوره نباید خیلی طولانی بوده باشد. آنچه قطعی است، همچنانکه خالقی ذکر میکند (همانجا)، ادامۀ این آموزش نزد آقا غلامحسین صورت گرفته است. این قطعیت را مدیون اسناد گوناگونی هستیم. وهدانی از قول علیاکبر شهنازی، فرزند میرزا حسینقلی، نقلقولی در تحسین و ستایش نوازندگی آقا غلامحسین از وی ذکر میکند (ردیف، 26) که نشان میدهد، جناب میرزا محضر آقا غلامحسین را درک کرده بوده است. از سوی دیگر عکسهای مراسم آشپزان دورۀ ناصری نیز موجودند. همچنان که ساسان فاطمی نشان میدهد (مجموعه، 735) تنهـا از عکسهای سـال 1305 ق بـه بعد ــ یعنـی حدود 38 سالگیِ آقاحسینقلی ــ است که او را در بین نوازندگان درباری مشاهده میکنیم. از سوی دیگر با درنظرگرفتنِ آخرین عکسهای آقا غلامحسین که به مراسم آشپزانِ سال 1303 ق اختصاص دارد، و نیز اولین عکسهای میرزا عبدالله که به سال 1304 ق مربوط میشود، باید احتمال داد که آقا غلامحسین کمی پس از تاریخ عکسهای سال 1303 ق درگذشته است؛ و باز احتمالاً با توجه به تفاوت فاحش هنری وی و فرزندان آقا علیاکبر (میرزا عبدالله و میرزا حسینقلی)، تا زندهبودنِ او بختی برای حضور این دو در آیینهای یادشده وجود نداشته است (نک : همان، 739- 759).
برایناساس، مشخص است که این گفتۀ مشحون که میرزا حسینقلی «به واسطۀ کمسالی از تعلیمات آقا غلامحسین بهرۀ چندانی نبرد» (ص 573)، اشتباه است؛ زیرا آقا غلامحسین تقریباً تا 37 یا 38 سالگیِ آقا حسینقلی زنده بوده، و احتمالاً بیشترین تأثیر را از نظر سبک نوازندگی و نیز کارگانِ اجرایی بر وی داشته است. همچنین توصیفاتی که از نوازندگی آقا غلامحسین شده است، تا حد زیادی به توصیفاتی که از نوازندگیِ جناب میرزا شده، شبیه است: مشحون دو خاطره از هر دو ذکر میکند که ساز هردو را از دور و پشتِ در، با کمانچه اشتباه گرفتهاند (همو، 564، 574).
مشحون ــ گذشته از تأثیرات آقا غلامحسین، اصلیترین استادِ آقا حسینقلی ــ همسر نخستِ میرزا را نیز در سبکِ هنر نوازندگیاش سهیم میداند (ص 573-575). او داستانهایی از قول رجال قاجاری و موسیقیدانانی چون درویش خان و حاج آقا مجرد در علاقۀ میرزا به وی و نوازندگیاش ذکر میکند، داستانهایی که گاه در آنها شنوندگان، نوازندگیِ سکینه را با نوازندگی میرزا حسینقلی اشتباه گرفتهاند (ص 573-574؛ نیز نک : خالقی، 104).
میزان تأثّر موسیقایی سکینه از سنتور خان و علیاکبر خان روشن نیست. از سوی دیگر دربارۀ اینکه تأثیر سکینه بر میرزا حسینقلی از نظر سبکِ نوازندگی بوده، یا اطلاعاتش از کارگان گوشههای موسیقی نیز آگاهی وجود ندارد؛ اما به هر روی، با توجه به وجود روایتی دیگر از ردیف و دستگاهها نزد سنتورنوازان دورۀ قاجار، که سنتور خان را باید یکی از مهمترین آنها دانست (نک : منا، حبیب … ، 118- 129، نیز نک : بخشهایی … ، 18)، محتمل است که ازدواج با سکینه به تبادل اطلاعات موسیقایی ــ بهخصوص انتقال مطالبی که بیش و بیرون از دایـرۀ کارگان موسیقایی خانوادۀ فراهانی قـرار داشته است ــ انجامیده باشد.
ورود به دربار: همانطور که گفته شد، با توجه به عکسهای کاخ گلستان، آقا غلامحسین حداقل تا 1303 ق، یعنی تقریباً تا 38 سالگی میرزا حسینقلی زنده بوده است. اعتبار و درجۀ هنری آقا غلامحسین به قدری بالا بوده که در مجموعۀ عکسهای کاخ گلستان، اغلب در کنار نوازندگان برجستهای چون حسن سنتور خان، و بعدها محمدصادق خانِ سرورالملک و اسماعیل خان کمانچهکش حضور دارد (فاطمی، مجموعه، 739). در نقطۀ مقابل، در غیبتِ وی و با حضور میرزا عبدالله و آقا حسینقلی، دیگر محمدصادق خان را در حال نوازندگی نمیبینیم. او که دیگر سِمَت ریاست نوازندگان را دارا ست، اغلب یک زانو جلوتر از بقیه نشسته، و افتخار همراهیکردنِ فرزندِ 15-16 سالهاش، مطلّب، را به دیگران داده است (همان، 749).
بدینترتیب، باید حدس زد که درخشش مستقل و رسمیِ آقا حسینقلی و میرزا عبدالله در دربار و جامعۀ هنری آن دوره، از زمانی که دیگر پسرعمویشان در قید حیات نیست، آغاز میشود. این حضور در دربار از 1305 ق آنچنان که گفته خواهد شد، ظاهراً به دو دهه نمیرسد. باید در نظر داشت همانطور که فاطمی نشان میدهد (جایگاه… ، 130)، این حضور به معنیِ آن نبوده است که میرزا حسینقلی و یا دیگر هنرمندانِ درباری، جایگاه و منصبِ مشخصی در دربار داشتهاند و یا صحنۀ هنرنماییشان تنها محدود میشده است به خلوتِ شاهی یا بزمِ اربابشان. در واقع، بهنظر میآید که نحوۀ کار اینان بیشتر شبیه به نوعی پیمانکاری یا به اصطلاح آن زمان حقالعملکاری بوده است. به این معنی که در مواقع نیاز احضار شده، صلهای میگرفتند و میرفتند و اگر دستمزد ثابتی داشتهاند، چشمگیر نبوده است.
فاطمی تصریح میکند که با نبودِ کنسرت، مجالس اشراف و درباریان مهمترین صحنۀ اجرا و ارائۀ موسیقی برای مخاطبانِ اینان بوده است، اما این هنرمندان در عینِ تعلق به «دستگاهِ» صاحبمنصبی خاص، به دلایل مختلف در مجالس دیگران نیز دیده شدهاند (همانجا). این مجالس منبع درآمدی موقت و درعینحال مهم بوده است. بههرحال، بهنظر میآید که میرزا حسینقلی بهجز یکی دو سال آخر، که احتمالاً عهدهدار ریاست نقارهخانه شده، بقیۀ مدت حضورش در دربار را، جزو عملۀ طرب خاصه به ریاست محمدصادق خانِ سرورالملک (ملقب به رئیس) بوده است.
ریاست نقارهخانه: موسیقیدانان دربارِ قاجار همانقدر از مطربهای دستهای متمایز بودند که موسیقیشان از موسیقی آنها متمایز بود. آنها بر اینها از نظرِ موسیقایی کاملاً برتری داشتند و جایگاهی با منزلتِ بسیار بالا اشغال میکردند. به همین دلیل نیز، در دربارِ شاه، آنها را اهل طرب یا عملۀ طربِ خاصه مینامیدند و رئیس نقارهخانۀ شاهی که بر همۀ موسیقیدانانِ پایتخت ریاست و نظارت داشته، از میان آنان برگزیده میشده است (فاطمی، همان، 122).
اما این وضعیت با مرگ ناصرالدین شاه رفتهرفته تغییر کرد. از این پس، توجهِ دربار به موسیقی و موسیقیدانان به طرز چشمگیری کاهش یافت و برعکس وزن و قدرِ دستهها و نوازندگانِ کممایهتر در دربار فزونی گرفت (مشحون، 428). مظفرالدین شاه برخلاف پدرش درکی از موسیقی و هنر نداشت و موسیقیدانان ملازمش را با نهایت بیسلیقگی انتخاب میکرد. عارف قزوینی در خاطرات سال 1317 ق، مرادخان، تارزنِ خلوت مظفرالدین شاه، را بدترین نوازندۀ همۀ دورانهای این ساز میداند (ص 105).
برخلاف دورۀ ناصری که ریاست نقارهخانه با بلندمرتبهترین استاد عصر بود، در دورۀ مظفرالدین شاه کمکم این منصب به نوازندگانِ کممایه و سپس به درباریانِ بیاطلاع از موسیقی محول شد (مشحون، همانجا). در چنین وضعیتی موسیقیدانان برجسته آزرده شده، کمکم از دربار کنارهگیری کردند. اگرچه خواست دربار همچنان بالاتر از ارادۀ شخصی مستخدمان بهخصوص نوازندگان بوده، ولی شاید بتوان احتمال داد که بینظمی نقارهخانه و احتمالاً بیکار بودنِ هنرمندانِ برجسته، امکان این ترککردن را به آنها میداده است. در این صورت است که میتوان نظر مشحون را پذیرفت که میگوید: محمدصادق خانِ رئیس با رنجش دربار را ترک کرد (ص 511).
تنها سندی که میرزا حسینقلی را رئیس نقارهخانۀ شاهی ذکر میکند، تاریخ موسیقی مشحون است (ص 428). اگر میرزا حسینقلی ریاست نقارهخانه را برعهده داشته، قطعاً با توجه به جایگاه هنریِ سرورالملک، ممکن نبوده است که در زمان حضور وی در دربار به این سمت منصوب شده باشد. هرچند مشحون درگذشت محمدصادق خان را اواخر دورۀ ناصرالدین شاه ذکر میکند (ص 512)، اما با توجه به تاریخ ضبطهای خصوصی معیرالممالک از وی در 1317 ق، یعنی 4 سال پس از درگذشت ناصرالدین شاه (نک : سپنتا، 377)، و نیز روزنامۀ خاطرات عزیزالسلطان (ملیجک) قطعاً این تاریخ غلط است. این سندِ دوم از این نظر بااهمیتتر است که بر اساس آن، در 1320 ق محمدصادق خان را همچنان رئیس خطاب میکند که نشان میدهد در این سال، وی هنوز رئیس نقارهخانۀ شاهی بوده است (عزیزالسلطان، 1/ 249-250).
اما برای تعیین زمان ریاست میرزا حسینقلی باید دو نکتۀ دیگر را نیز در نظر داشت: یکی حضور نداشتن محمدصادق خان در اولین دورۀ ضبط صفحههای گرامافون در ایران (1324 ق/ 1906 م) و دیگری تصریحِ اوژن اوبن، سفیر وقت فرانسه، که در 1324 ق کاظم خانباشی را بهعنوان رئیس نقارهخانه ذکر میکند (ص 248) و این با گفتۀ مشحون در مورد ریاستِ درباریانِ بیاطلاع در اواخر قاجار، نظیر مستشارخلوتِ آذربایجانی «که کمترین اطلاعی از موسیقی نداشت» (ص 428- 429)، نیز جور درمیآید.
هردو نکته نشاندهندۀ آناند که محمدصادق خان باید بعد از 1320 ق درگذشته باشد. به این ترتیب، ریاست احتمالی آقا حسینقلی بر نقارهخانه نباید زودتر از 1320 ق بوده باشد، و اگر به یاد آوریم که میرزا حسینقلی 13 سال پس از این تاریخ در 1333 ق درگذشته است، باید در اولین قدم ریاست احتمالی وی را محدود به این 13 سال کنیم. این بازۀ زمانی را خاطرهای از عزیزالسلطان محدودتر میکند: شبنشینیِ کاخِ امیریۀ کامرانمیرزا در 1330 ق که در زمرۀ نام مطربهایی که «خبر کرده بودند» حسین خانِ رئیس کمانچهزن، یعنی همان حسینخان اسماعیلزاده، را نام میبرد (عزیزالسلطان، 3/2210): در این تاریخ ریاست نقارهخانه با حسین خان اسماعیلزاده بوده است.
همچنین اوبن در خاطرات خود، آقا حسینقلی را هنرمندی برجسته و مستقل و بیارتباط با دربار معرفی کرده است (ص 247- 248). اشارۀ اوبن به «جزوِ هنرمندانِ خلوتِ شاه» بودنِ پدر و ]پسر[ عموی آقا حسینقلی جالب توجه است؛ زیرا نشان میدهد که استقلال میرزا حسینقلی برای اوبن، در تضادی فاحش با خاندانش بوده است. از سوی دیگر، یک سال پس از این تاریخ میرزا حسینقلی با همراهانش تهران را به قصد ضبط صفحه در پاریس ترک میکند، کاری که با داشتن منصب و مسئولیت ریاست، دور از ذهن بهنظر میرسد. از مجموع این قراین دو احتمال باقی میماند: یا آقا حسینقلی مدت کوتاهی بین 1320-1324 ق ریاست نقارهخانه را برعهده داشته است و یا پس از 1325 ق، یعنی پس از بازگشت از سفر پاریس و پیش از 1330 ق، باز به مدت کوتاهی در این سمت بوده است. هردو این دورهها احتمالاً بهدلیل همان بینظمیهای دورۀ مظفری، مقارن است با بینظمیهای دربار و نقارهخانه و نبودِ بودجۀ لازم جهت دستمزد نوازندگان که مشحون شرح خاطرهای از آن را ذکر کرده است (نک : ص 574).
احتمال دارد که میرزا حسینقلی بهدلیل چنین مشکلاتی، بهرغم صلاحیت قطعی موسیقایی، از شغلی که پیشتر مادامالعمر بوده است، کنارهگیری کرده باشد. مرگِ در فقرِ وی نیز این نکته را بهخوبی تأیید میکند. به هر حال، بهنظر منطقی میآید که فرض کنیم میرزا حسینقلیای که ما میشناسیم، محصول تقریباً 15 سالِ پس از 1305 ق/ 1888 م است؛ 15 سالی که استقلال هنری و سرآمدیاش را به همراه آورد و از او «میرزا»یی ساخت که ردیف مشخص و خاص خود را داشت و آن را در مدرسۀ موسیقی شخصیاش در منزل، هفتهای 3 روز تدریس میکرد و امرار معاشش از طریق آموزش موسیقی و نوازندگی در مجالس اعیان و اشراف چنانکه توضیح داده شد، میگذشت.
ضبط آثار:
لولههای فنوگراف: اولین دستگاههای ضبطِ صدای فنوگراف در آخرین سالهای پادشاهی ناصرالدین شاه به ایران وارد شد و صرفاً مصرف اختصاصیِ شاهانه داشت (سپنتا، 74). از اوایل دورۀ مظفری و تقریباً در 1316 ق است که برخی اعیان و اشراف در روزنامۀ خاطرات خود از داشتنِ آن سخن بهمیان میآورند (همو، 79). اولین آثار صوتی باقیمانده از میرزا حسینقلی نیز تقریباً از همین سالها و متعلق به مجموعۀ دوستعلی خان معیرالممالک است (همو، 377، 379). در این آثار، وی گاه ساز خود را با آوازش همراهی کرده، و گاه با همکاری استادانی چون سرورالملک و نایب اسدالله همنوازی کرده است (همو، 377).
صفحههای گرامافون: ضبط صفحه در ایران از 1906 م/1324 ق آغاز شد (همو، 118) و تا آنجا که به آقا حسینقلی مربوط میشود، وی از این سال تا پایان عمرش 3 نوبت به ضبط صفحه اقدام کرد: دو نوبت در ایران (1906 و 1912 م) (همانجا؛ نیز نک : فایل دیسکوگرافی همراه سیدی تار آقا حسینقلی، 8-10) و یک نوبت در پاریس (1907 م) (منصور، «صفحهها … »، 3-24).
ضبطهای 1906 م/1324 ق: این ضبطها با همکاری آلفرد ژان باتیست لومر، رئیس موسیقی نظام دارالفنون صورت گرفت (رجایی، 69-71). لومر مسئولیت داشت در ازای پولی که دریافت کرده بود، مقدمات ضبط را فراهم کند و با پرداخت دستمزد، نوازندگان و هنرمندان برجسته را معرفی نماید (نک : منصور، «لومر … »، 24- 25). وی پس از ضبطِ شماری صفحه از دستههای موسیقی نظام و شاگردان خود و گروهی از نوازندگان و خوانندگانِ درجهچندم، که دستمزد زیادی نمیخواستند، از ادامۀ کار کناره گرفت (همان، 24-27).
با توجه به گزارش ماکسیم پیک، نمایندۀ کمپانی گرامافون و مدیر برنامۀ ضبط در تهران، به نظر میآید که با کنارهگیری لومر حداقل از دو گروه دیگر برای ضبط صفحه دعوت شده بود: گروهی به رهبری میرزا علیاکبر خان شاهی (نوازندۀ سنتور) و گروه دیگر به رهبری آقا حسینقلی. بر اساس صفحههای ضبطشدۀ این دوره (نک : دفترچۀ همراه سیدی: اولین … ، 6-7) هنرمندانی که با میرزا حسینقلی در این کار همکاری میکردند، ایناناند: سید احمد خان سارنگی (خواننده)، درویش خان (نوازندۀ تار/ شاگرد میرزا حسینقلی)، باقرخان رامشگر (نوازندۀ کمانچه/ داماد میرزا حسینقلی)، و میرزا اسدالله اتابکی (نوازندۀ تار و سنتور/ شاگرد میرزا حسینقلی). نزدیک به 15 روی صفحه از میرزا حسینقلی اعم از تکنوازی و ساز و آواز از این دوره باقی مانده است (نک : فایل دیسکوگرافی همراه سیدی تار آقا حسینقلی، 8- 10، نیز گوش کنید: سیدی 1، قطعههای 1-12).
وجه مشخص آثار میرزا حسینقلی و گروهش، در تمایز با گروه میرزا علیاکبر خانِ شاهی، ارائۀ هدفمند و جدی دستگاهها و آوازهای موسیقی ایرانی است: نوعی بینش که به دنبال ثبت و به یادگار گذاردن موسیقی هنری زمان با وسواس و تبحر است و این وسواس و تبحر را با اجرای مفصلترِ دستگاهها و تصنیفهای پیچیدهتر نشان میدهد (گوش کنید: اولین).
ضبطهای 1907 م/1325 ق (پاریس): اگرچه خالقی از قول پدر ابوالحسن صبا در ذکر دلایلِ ساختنِ پیشدرآمد توسطِ درویشخان، از سفر آقا حسینقلی به لندن در ازایِ چند متر پارچۀ ماهوت انگلیسی یاد میکند (ص 206)، اما هیچ سندی از هیچ نوع، اعم از صفحههای گرامافون یا نوشته، برای چنین سفری در دست نیست. یک سال پس از اولین تجربۀ ضبط صفحات گرامافون در تهران، میرزا حسینقلی به عملیکردن پروژهای مستقل اندیشید: ضبط صفحه در پاریس.
آقا حسینقلی و همکاران برگزیدهاش سید احمد خان ساوجی، میرزا اسدالله خان اتابکی، باقر خان رامشگر و محمدباقر (ضرب) طی قراردادی اشتراکی (منصور، «صفحهها»، 6) با هامبارتسوم هایراپتیان، تاجر تبعۀ روس، که پس از همین سفر نمایندگی کمپانی گرامافون را بهدست آورد، برای ضبط صفحه در پاریس، از مسیر قفقاز و دریای سیاه راهی اروپای مرکزی شدند. اینان در طول اقامتشان در پاریس، در دو استودیو به ضبط موسیقی پرداختند. بهرغم مشکلاتی که در ادامۀ این سفر و پس از آن برای توزیع صفحهها رخداد، امروزه حدود 18 روی صفحه از هنرنمایی میرزا حسینقلی از این سفر، در دست است.
آثار میرزا حسینقلی در این سفر بیشتر تکنوازی است. در برخی از صفحات، تار میرزا را آواز سید احمد خان و یا نوازندگی گروهیِ کمانچه و سنتور و ضرب همراهی میکند. گروهنوازیها هماهنگ و متنوع است: از رنگهای شهرآشوب ماهور و همایون (گوش کنید: تار آقا حسینقلی، سیدی 2، قطعههای 4، 12) تا قطعهای که بهنظر میآید به حوزۀ فرهنگیِ ایرانی ـ ارمنی ـ آذری تعلق دارد (همان، قطعۀ 14). تکنوازیهای این ضبطها در زمرۀ بهترین نمونههای باقیمانده از هنر میرزا حسینقلیاند (همان، قطعههای 1، 2، 8، 13، … ).
ضبطهای 1912 م/1330 ق: این گروه از ضبطها حاوی آخرین تجربۀ آقا حسینقلی در انتشار اثر صوتی است. حدود 13 روی صفحه از هنرنمایی وی اغلب به همراهی آواز جناب دماوندی متعلق به این دوره است. در همین زمان است که علیاکبر شهنازی، پسر ارشد میرزا، در 14 سالگی به توصیۀ پدر صفحه ضبط میکند. مؤسسۀ آوای مهربانی فهرست کاملی از دیسکوگرافی آثار میرزا حسینقلی را در فایل ضمیمۀ سیدی تار میرزا حسینقلی ارائه کرده است (همان).
آثـار: گذشته از آثار صوتی باقیمانده از آقا حسینقلی، دیگر آثار وی را میتوان در دو گروهِ ساختهها و تدوینها مورد بررسی قرار داد.
آثارِ تدوینی:
ردیف هفت دستگاه: بیشک مهمترین اثر در این گروه مجموعهای است که بهعنوان «ردیف میرزا حسینقلی» شناخته میشود. نواختههای میرزا حسینقلی در صفحههای گرامافون با آنچه شهنازی از ردیفِ وی روایت کرده است، تفاوت زیادی ندارد. به هر روی، تنها میتوان دو گمان را در نظر گرفت: یا میرزا حسینقلی از ابتدای فراگیری تا تدریس ردیف به پسرش (یعنی تا آخر عمر) هرچه را یاد گرفته بوده، بیکاستن و افزودن حفظ و تدریس کرده است، و یا افزون بر آنچه فراگرفته بوده، خود نیز تغییراتی مجاز و در دایرۀ سنت ــ چه در کاستن و چه در افزودن ــ در آنها روا داشته است. بر اساس گمان دوم باید پذیرفت تدوین و طراحی کارگان خاص نوازندگی میرزا حسینقلی، که با عنوان «ردیف میرزا حسینقلی» از آن یاد میکنیم، محصول این «صاحب مدرسهشدن» وی و نتیجۀ این فرایند است؛ زیرا به گمان ما، مدرسهدارشدن و رسیدن به سبک شخصی و منحصربهفرد، مطالب و کارگانی را مطابق با ذوق و طراحیِ شخصیِ وی میطلبیده، و از آنجا که فرضِ دوم با طبیعت زندگی هنری سازگارتر است، و نیز همانطور که خواهد آمد، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد ردیف میرزا حسینقلی در زمان حیاتش نیز با ردیف برادرش میرزا عبدالله متفاوت بوده است، پس باید پذیرفت که تدوینِ این مجموعۀ ویژه و خاص، در طول سالها اتفاق افتاده است.
مهمترین راوی «ردیف میرزا حسینقلی»، فرزند او، علیاکبر شهنازی است. وی در سالهای 1341 و 1342 ش دورۀ کامل این ردیف را در ادارۀ فرهنگ و هنر وقت ضبط کرد (وهدانی، ردیف، 7؛ نیز نک : ردیف آقا حسینقلی … ، دفترچۀ همراه سیدی). جز او، موسیقیدانان دیگری نیز در روایت این ردیف کوشیدهاند. علینقی وزیری (ص 442)، 4 سال پیش از مرگ میرزا حسینقلی، یک دوره ردیف وی را با کمک محمدرضا سالار معظّم و نیز دورۀ کامل ردیف میرزا عبدالله را نگاشته است (خالقی، 353-355).
اگرچـه خالقی از قـول وزیـری مینـویسد کـه این نتها ــ به استثنای دستگاه چهارگاه آن ــ احتمالاً در سفر اروپا از دست رفته است (ص 354)، اما خودِ معروفی در نامهای گلایهآمیز در مجلۀ موزیک تصریح میکند که این نتنگاریها را در اختیار داشته، و در تدوین ردیفِ هفت دستگاهِ موسیقی ایرانی از آنها استفاده کرده است (ص 85). البته بخشِ دستگاهِ چهارگاهِ این دستنوشتهها که به تصریح خالقی در زمان نگارشِ سرگذشت موسیقی ایران در کتابخانۀ هنرستان موسیقی ملی موجود بوده (خالقی، همانجا)، اکنون مفقود است.
متأسفانه، اگرچه معروفی در این نامه منابع سهگانۀ فراهمآوری این ردیف را ذکر میکند، اما در نامۀ مورد اشاره و نیز در مجموعۀ منتشرشدۀ ردیفِ هفت دستگاهِ موسیقی ایرانی (نک : معروفی، همانجا)، هیچ اشارهای به اینکه دقیقاً، چه گوشهای از ردیفِ چه استادی است، وجود ندارد (نیز نک : پورعیسى، 56). داریوش صفوت در مصاحبه با شهاب منا میگوید: در دستنویسهای اولیۀ پیش از چاپ، مرجعِ هر گوشه ذکر شده بوده است (منا، حبیب، 418).
همچنین قسمتهایی از ردیف آقا حسینقلی با اجرای علیمحمد فخامالدولۀ بهزادی، شاگرد وی، به دست ما رسیده است (گوش کنید: تار فخامالدوله …). دو مجموعۀ مستقل دیگر نیز از نگارش این ردیف، بر اساس تعلیمات و اجرای علیاکبر شهنازی موجود است. رضا وهدانی و داریوش پیرنیاکان که هر دو از شاگردان شهنازی بودند، به ترتیب در سالهای 1376 و 1380 ش این دو نگـارش را، در قـالب دو کتـاب منتشر کـردهاند (نک : مآخذ، همین دو).
بنابراین، بر اساس دادههای موجود برای بررسی ردیف میرزا حسینقلی، معتبرترین منبع تا سطح تحقیقاتِ کنونی اجرای علیاکبر شهنازی و دو نگارش منتشرشده از آن است. در ادامۀ مقاله، ضمن بررسی مقایسهایِ این دو نگارش، نواختههای شهنازی را با نمونههای صوتیِ باقیمانده از میرزا حسینقلی و علیمحمد فخام بررسی میکنیم؛ سپس به ذکر ویژگیهای اصلی آن در مقایسه با ردیفهای همدورهاش میپردازیم.
پیش از هر چیز، باید دانست که اجرای منتشرشدۀ ردیف میرزا حسینقلی توسط علیاکبر شهنازی در اصل فاقد هرگونه تفکیکِ گوشهبهگوشه بوده است: او هر دستگاه یا آواز را از ابتدا تا انتها یکسره و بدون توقف یا ذکر نامِ گوشهها نواخته است. تفکیکهای موجود همه اتفاقی پَسینیاند. این موضوع را رضا وهدانی به صراحت در پیشگفتار و مقدمۀ کتاب خود آورده است (ردیف، 8). با توجه به تصریح ناشر در متنِ دفترچۀ همراهِ سیدیهای منتشر شـده تـوسط مـؤسسۀ فـرهنگی ـ هنری ماهور، مأخذ جداسازی دیجیتال نمونههای صوتی (تفکیکِ قطعههای سیدیها) را باید همان کتابِ داریوش پیرنیاکان دانست (نک : ردیف آقا حسینقلی، دفترچۀ همراه، 8). جداسازی دیجیتالِ این مجموعه با تقسیمبندی و نامگذاریهای کتاب پیرنیاکان نیز منطبق است (گوش کنید: همان؛ قس: پیرنیاکان، سراسر اثر). بر این اساس، برای بررسی محتوای این ردیف از حیث گوشهها و خصیصههای موسیقایی باید به این دو اثر مکتوب مراجعه کرد.
بهرغم غیرممکنبودنِ نگارشهای یکسان از یک اجرای خاصِ ردیف موسیقی ایرانی، بهدلیل آزادی و انعطاف در اجرا و تغییر زمانبندی و سرعت نوازندگی، شباهت زیادی بین آوانگاریهای این دو اثر وجود دارد: نگارش وهدانی برخی جزئیات اجرایی را مصرانه نمایش میدهد (مثلاً نک : همان، 164: ثبت شلالها و درّابها در باوی)، اما در اثر پیرنیاکان برخی از این جزئیات ساده شده، و یا با چند علامت اختصاری که در ابتدای کتاب آمده است، مشخص شدهاند (نک : ص 203: همان گوشۀ باوی).
از تفاوتهای اینچنینیِ نگارش که بگذریم، مهمترین تفاوت این دو کتاب، در دو محور است: نامگذاریها و طبقهبندی محتواهای یکسان موسیقایی. در طبقهبندی آوازها و دستگاهها تفاوتها گاه بسیار حائز اهمیتاند. جدول 1 این تفاوتها را در یک نگاه نشان میدهد. همانطور که میبینیم روایت وهدانی ردیف میرزا حسینقلی را شامل 7 دستگاه و 9 آوازی میداند که همگی به دستگاه شور تعلق دارند (وهدانی، همان، سراسر اثر). اما روایت پیرنیاکان از این حیث، به روایتهای استاندارد شدۀ امروز نزدیکتر است: 7 دستگاه و 7 آواز، جز بیات اصفهان ــ که جزو همایون آورده شده است ــ همچنان به شور متعلقاند (پیرنیاکان، سراسر اثر).
در واقع آنچه وهدانی با عنوان «آواز قرایی» و «شورِ شهناز» مستقلاً طبقهبندی کرده است، پیرنیاکان به ترتیب در انتهای آواز افشاری و دستگاه شور آورده، همچنین آواز بیات اصفهان را مانند اغلب ردیفها پس از دستگاهِ همایون ذکر کرده است، که میتواند حاکی از تعلق آن به دستگاه همایون باشد. این اختلاف نظرِ آخر از قبلیها جدیتر است. وهدانی در تعلق آوازِ بیاتِ اصفهان به شور مُصِرّ است. البته وهدانی و پیرنیاکان هیچیک مشخص نمیکنند که در طبقهبندی خود به آموزههای استادشان تکیه میکنند یا با صلاحدید خود به این ترکیب دست یافتهاند. گفتنی است مواردی نظیر قسمت بیاتِ اصفهانِ «گریلیِ شور» در ردیف میرزا عبدالله (دورینگ، 36) و یا نظر محمدرضا لطفی، یکی دیگر از شاگردان علیاکبر شهنازی، که آواز بیات اصفهان را از متعلقات دستگاه شور میداند (ص 23، 49)، و نیز نظر داریوش صفوت (نک : ص 115) در پشتیبانی از تعلق اصفهان به شور. این اختلاف نظر بهخصوص زمانی که ردیف میرزا حسینقلی را با آنچه به نام ردیف برادرش میرزا عبدالله روایت شده است، مقایسه کنیم، مهم است.
در ردیف میرزا عبدالله به روایت نورعلی برومند، شهناز یکی از گوشههای دستگاهِ شور، قرایی گوشهای از قطار، و قطار در ادامۀ کرد بیات است. بیات اصفهان نیز از متعلقات دستگاه همایون معرفی شده است (نک : دورینگ، آوانگاریها). هرچند باید اذعان داشت که روایت وهدانی به طبقهبندیهای قدیمتر نظیر آنچه در رسالۀ میرزا شفیع مورخ 27 رجب 1330 میبینیم نزدیکتر است. در رسالۀ یادشده، ترتیب دستگاهها چنین است: شور، ماهور، همایون، چهارگاه، سهگاه، دوگاه ]؟[ و راستپنجگاه (نک : سراسر اثر). میبینیم که جز دستگاه دوگاه، که در منابعِ ردیف میرزا حسینقلی حتى در حد گوشه هم نیست، بقیۀ توالی، به روایت وهدانی خیلی شبیه است. به علاوه، در همینرساله از دوبیتی، حجاز، دشتی، کُرد، تُرک، حاجیانی، قطار، قرایی، افشار]ی[ و شهناز، بهعنوان آوازهای شور یاد شده، و البته جایی از بیات اصفهان نامی برده نشد است.
روایت وهدانی با روایت فرصت شیرازی در بحور الالحان نیز قابل مقایسه است. فرصت نیز ــ مانند وهدانی ــ شهناز، بیات ترک، دشتی، دستان عرب ]ابوعطا[، قطار، قرایی، افشاری و بیات کرد را جدا از متن دستگاه شور و همه را با هم، با عنوان «آوازهای متعلق به دستگاه شور» آورده است (ص 26)، هرچند که در مورد بیات اصفهان مینویسد: «بیات اصفهان هم در این دستگاه ]همایون[ به کار برده میشود» (همو، 24).
بر این اساس در این مورد، نتیجۀ بااطمینانی که میتوان گرفت، این است که اصولاً ردیف میرزا حسینقلی از نظر طبقهبندی دستگاهها و آوازها، برخی خصوصیات روایتهای قدیمیتر و استانداردنشدهتر را دارد و در این حالت روایت وهدانی بیشتر به این خصلت نزدیک است. روایت پیرنیاکان به برداشتهای سالهای اخیر از ردیف نزدیک و شبیه است. این مسئله را در دومین مورد اختلافِ این دو منبع، یعنی نامگذاری گوشهها، بهخوبی میتوان مشاهده کرد.
در روایت وهدانی، محتوای موسیقایی اغلب به واحدهای تشکیلدهندۀ (گوشههای) بیشتری تقسیم شدهاست. شمار کل گوشههای این ردیف نزد وهدانی 370، و نزد پیرنیاکان 306 تا ست (وهدانی، «آخرین … »، بش ؛ پیرنیاکان، 7-11). جدا از نامهای مشترک یا نامشترک، که در هردو یافت میشود، نامگذاریهای وهدانی در مواردی مبتنی بر تکنیکهای متنوع مضرابی است. گوشههایی مانند شلال زنگوله (قسمت دوم مخالف سهگاه)، یا زابلِ سوم (درّاب) مثالهایی از این موارد است (وهدانی، ردیف، 17). در حالی که در نامگذاریِ پیرنیاکان، نامها بیشتر به کلّیت گوشهها ارجاع میدهد. اینجا نیز هیچیک از این دو مشخص نکردهاند که بهجز آنچه شفاهاً شنیدهاند، آیا مأخذ دیگری برای این نامگذاریها داشتهاند یا خیر؛ در عین حال، وهدانی با ذکر توضیحاتی نشان میدهد که شهنازی حافظهای بسیار قوی داشته است (همان، 20). نیز در مصاحبهای بر نامها، اهمیتشان و اینکه «دیگران» آنها را نمیدانستند، تأکید میکند (همان، 10، نیز نک : «آخرین»، بش )؛ درحالیکه وهدانی (ردیف، 9) و پیرنیاکان (ص 13) هر دو میگویند که ردیف مورد نظر را در حین فراگیری به نت نگاشتهاند.
وهدانی که متولد 1312 ش است، فراگیری این ردیف را به دورۀ نوجوانی خود ارجاع میدهد (همانجا) و پیرنیاکان نیز این امر را از بدو ورودش به تهران در 1353 ش («داریوش … »، بش ) تا پایان عمر شهنازی (1363 ش) به مدت 10 سال ذکر میکند (ص 13). با درنظر گرفتن زمان آموزشِ این دو یعنی دهۀ 1330 ش برای وهدانی، و دهۀ 1350 ش برای پیرنیاکان و صحیح پنداشتنِ سخنانشان، باید نتیجه بگیریم که علیاکبر شهنازی پس از 20 سال برای پیرنیاکان نامهای متفاوتی را برای محتواهای یکسان قبلی بهکار میبرده، و البته در دورۀ تدریس به وی بسیاری از نامها و جزئیاتشان را به هر دلیل یا نادیده گرفته، و یا فراموش کرده است؛ البته اگر نخواهیم احتمال سهلانگاری یا خطا و سهو پیرنیاکان در ثبت گوشهها را در نظر بگیریم.
نگاهی به جدول 2 تا حدی این موضوع را روشن میکند. در این جدول نمونهای از تفاوتِ نامگذاری گوشهها با مقایسۀ این موضوع در آواز بیات اصفهان به عنوان مثال آورده شده است:
برای شناخت دقیقتر ردیف میرزا حسینقلی، در کنار مقایسۀ این دو منبع مکتوب، باید به مقایسۀ نمونههای صوتی باقیمانده از این ردیف در شکلهای مختلف نیز پرداخت. این گروه از نمونهها تا سطح اطلاعات کنونی شامل 3 دستهاند: نواختههای خودِ میرزا حسینقلی، اجرای شهنازی، و سرانجام نمونههای باقیمانده از ایام پیریِ علیمحمد فخام بهزادی.
نواختههای آقا حسینقلی و فخام اجرای کامل یک دوره ردیف دستگاه یا آوازی خاص نیستند: شرایط ضبط و دلیلهای متعدد دیگر این دو را از روایت شهنازی که کوششی است در جهت ارائۀ تمامی یک میراث متمایز میکنند؛ اما از جنبههایی دیگر نواختههای میرزا و اجرای فخام به یکدیگر شبیهترند.
فخام در این اجراها برخلافِ شهنازی، دستگاهها و آوازها را در همان موقعیتی از سازِ تار نواخته که آقا حسینقلی در صفحهها نواخته است. شور سُل (گوش کنید: تار فخامالدوله، سیدی 1، قطعه 1)، ماهورِ فا، ابوعطا و افشاریِ دو (همان، سیدی 2، قطعههای 1، 2، 3). اجرای ماهورِ فا از آن جهت جالب توجهتر است که رسالۀ میرزا شفیع اجرای «ماهور بالا دسته در کوک چهارگاه» یعنی ماهورِ دو را «اختراع آقا میرزا حسینقلی» میداند (ص 87، 88).
گذشته از این شباهتها، اجراهای فخام نیز از نظر خصوصیات سبکی به میرزا حسینقلی نزدیکتر است. صدای مضرابها و زمانبندیِ جملات بهرغم ضعفِ فاحش فخام در اجرای ریزها که در سبک میرزا حسینقلی نقش مهمی دارند، بسیار به ساز حسینقلی نزدیکاند (گوش کنید: تار فخامالدوله، همان؛ قس: تار آقا حسینقلی). در واقع با در نظر گرفتن دیگر شواهد سنتهای تارنوازی میتوان نتیجه گرفت که اگرچه شهنازی در انتقال ردیفِ پدر موفق بوده است، اما با دستیابی وی به سَبْک و بیانِ موسیقاییِ خاص خود، برای شناخت و بررسی سبک نوازندگی میرزا حسینقلی نواختههای خودِ او از هر نظر مفیدترند. این موضوع با بررسی محتوای موسیقایی این ردیف در مقایسه با ردیفهای همزمانش نیز مشهود است. برای روشنترشدن، روایتِ نورعلی برومند از ردیف همخانوادۀ آن، یعنی ردیف میرزا عبدالله را با روایت شهنازی مقایسه میکنیم (گوش کنید: ردیف آقا حسینقلی؛ نیز ردیف میرزاعبدالله … ). بارزترین تفاوتِ این دو روایتِ مرجعِ امروزی، در این موارد است: ردیف میرزا حسینقلی جز چند چهارمضراب کوتاه و رنگ نستاری، ضربی دیگری ندارد، درحالیکه در ردیف میرزا عبدالله ضربیهای مفصلی مییابیم. ردیف موسى معروفی نیز حتى از ضربیهای بیشتری برخوردار است (نک : معروفی، سراسر اثر). علیمحمد فخام نیز در انتهای ردیف چهارگاهِ میرزا حسینقلی، شهرآشوبِ نسبتاً مفصلی مینوازد.
بر این اساس، این سؤال مطرح است که فقدان ضربی در روایت شهنازی به چه دلیل است؟ بهعنوان مثال عبدالله دوامی طی داستانی ذکر کرده که آقا حسینقلی قطعۀ ضربیِ «گریلیِ شستی» را از یک نوازندۀ دوزله در یک قهوهخانه اقتباس کرده بوده، و اجرا میکرده است. این قطعه در ردیفِ روایت شهنازی موجود نیست، هرچند در روایت برومند از ردیف میرزا عبدالله باقی مانده است (نک : دورینگ، 107). همچنین نمونههایی از آثار سفر پاریس حاوی رِنگهای شهرآشوبی است که گروه با یکدیگر نواختهاند.
این رِنگها شباهت زیادی دارند با آنچه در ردیف موسى معروفی آمده است: شهرآشوبهای ماهور و همایون (گوش کنید: تار آقا حسینقلی، سیدی 2، قطعههای 3، 4، 12؛ قس: ردیف هفت دستگاه: رِنگهای شهرآشوب در دستگاههای شور، چهارگاه، همایون و ماهور).
پرسش طرح شده ما را دوباره با این مسئله روبهرو میکند که آیا همچنان داوری ما در مورد ردیف میرزا حسینقلی تا حد زیادی بر اساس تعالیم علیاکبر شهنازی است که تفاوتهایی جدی، هم در سبک و هم در کارگانِ آموزشی، با پدر خود داشت؟ (نک : دورینگ، 14). نگاهی به «ردیف عالی» علیاکبر شهنازی، رِنگها، پیشدرآمدها و قطعاتی را نشان میدهد که از نظر ساختار و محتوای موسیقایی با ردیف میرزا حسینقلی همجنس نیستند، هرچند که فقدان ضربیهای یک مدرسۀ نوازندگی را به نحـو چشمگیری جبـران میکنند (گـوش کنید: استاد … ؛ نیز نک : طلایی، سراسر اثر).
در ردیف آقا حسینقلی، شروع و پایان گوشهها به اندازۀ ردیفِ منسوب به میرزا عبدالله مشخصشده و قطعی نیست. در این ردیف با ایجاد افتوخیزها و هیجانات موسیقایی فراوان و نیز عبارتهای اغلب نامتقارنِ موسیقایی، مرزِ تفکیک گوشهها تا حد زیادی خاکستری و نادقیق میشود. همین مسئله وابستگیِ مفهومِ موسیقاییِ عبارتها به شیوه و سبکِ خاص میرزا حسینقلی را بیشتر میکند (گوش کنید: ردیف آقا حسینقلی: به عنوان مثال آواز افشاری). عبارتهای موسیقایی در ردیف میرزا عبدالله به مراتب متقارنتر از ردیف میرزا حسینقلی است. در ردیف میرزا عبدالله آواز بیات ترک از این جنبه بیش از دیگر دستگاهها یا آوازها به ردیف میرزا حسینقلی شبیه است (گوش کنید: ردیف میرزا عبدالله؛ قس: به عنوان مثال، آواز دشتی با آواز بیات ترک).
جدا از پافشاری شاگردان شهنازی و برومند، به اصالت و درستی و دقت بیشترِ ردیفهای سرمشقشان، آنچه به طور قطع باید گفت، یکسان نبودنِ ردیف و ترتیب گوشهها نزد میرزا عبدالله و میرزا حسینقلی در زمان حیاتشان است. اقدام وزیری در جهت ثبت روایت این دو برادر خود نشانۀ تفاوتشان در همان زمان است (خالقی، 353-355). اصولاً به نظر میآید کارگان ردیف نزد استادان طراز اول، کارگانی ویژه و شخصی بوده، و این تفاوتِ ردیف نیز، در گذشته، برخلاف امروز طبیعی و پذیرفتنی بوده است. هرچند که این گذشته را نباید خیلی هم دور پنداشت. نورعلی برومند در 1355 ش، و علیاکبر شهنازی در 1363 ش درگذشته است. به نظر میآید انجماد ردیفها حاصل رویکرد شاگردان این استادان است.
آثار ساختهشده: بیشک میرزاحسینقلی ساختههایی داشته است. اگرچه سنّت آهنگسازیِ موسیقیِ پیش از دستگاهی در دورۀ قاجار تا ظهور انقلاب مشروطه از رمق افتاده بود (نک : اسعدی، سراسر اثر؛ نیز فاطمی، چگونه … ، سراسر اثر)، اما گهگاه طبعآزماییهایی، آنهم در شکل تصنیف، نزد موسیقیدانان دیده میشد. اگرچه آهنگسازانِ تصنیفهای قدیمی اغلب ناشناختهاند، اما در بعضی موارد نام برخی موسیقیدانان بهعنوان سازنده به ما رسیده است؛ مانند تصنیف ماهور از آقا علیاکبر فراهانی و تصنیفهای سماعحضور (نک : پایور، 197- 198، 251-252، 270-272، 290، 293)، به همین ترتیب، آهنگسازی قطعات سازی یا تقریباً فراموش شده بودند و یا آنقدر مهم تلقی نمیشدند که سازندۀ آنها را به یاد بسپارند.
اطلاعات ما از ساختههای میرزا حسینقلی در چنین موقعیتی صورت میگیرد. چهارمضرابهای خاص وی در آغاز دستگاههایی چون چهارگاه و ماهور (گوش کنید: اولین، سیدی 1، قطعۀ 1، سیدی 2، قطعۀ 6)، مقدمهای ضربی در ماهور که صفوت به نقل از سعید هرمزی منتشر کرده است (ص 39) و نیز «گریلی شستی» که همانطور که گفتیم، نوعی قطعۀ اقتباسی است، از آثار صرفاً سازی او بهشمار میآیند. البته با اینکه فخام در اجرای ردیف چهارگاه میرزا حسینقلی، این چهارمضراب را مینوازد (گوش کنید: تار فخامالدوله، سیدی 1، قطعۀ 2)، در روایت شهنازی هیچیک از این دو وجود ندارند. چهارمضرابهای چهارگاه و ماهور که از نظر طراحی و تکنیک یکساناند، در دو صفحۀ گرامافون به ترتیب توسط خود آقا حسینقلی و شاگردش درویش خان در اولین نوبت ضبط صفحه در تهران ضبط شدهاند (گوش کنید: اولین، همانها).
همچنین حداقل از دو تصنیفِ ساختۀ میرزا حسینقلی با خبریم: تصنیف چهارگاه «شهِ ما رفته سفر» که توسط خود آقا حسینقلی و نوازندۀ تمبکش در صفحه خوانده و نواخته شده است (گوش کنید: تار آقا حسینقلی، سیدی 1، قطعۀ 7)؛ و دیگری تصنیفی در شوشتری که این بار نه از طریق سازوکارهای موسیقی سنتی که از مسیر موسیقی نظام برای ما باقیمانده است: در صفحهای منحصربهفرد با عنوان «تصنیفِ آقا حسینقلی» که یک سال پیش از سفرِ پاریسِ میرزا حسینقلی، یعنی در 1906 م/1324 ق در همان شهر توسط گارد جمهوری پاریس اجرا و توسط شرکت بِکا رِکورد منتشر شده است (منصور، «صفحهها»، 24). این قطعه اگرچه عنوان تصنیف دارد، اما برای ارکستر تنظیم شده است و خبری از صدای انسانی در آن نیست. مهمترین نکته در تنظیم این قطعه، تداعیِ رعایت فرم آواز و جوابِآواز است. هربار پس از اینکه فلوت عبارتی را مینوازد، ارکستر همان را تکرار میکند: روشی که در اجرای تصنیفهای قدیمی در صفحهها بارها میتوان شنید (گوش کنید: رضاقلی … ). از این روی محتمل است که این تصنیف در تهران برای ارکستر تنظیم گردیده، و سپس نت آن به پاریس فرستاده شده باشد. محتملترین چهره برای توجیه این فرضیه لومر است که خود پیشتر عضو همین گارد بوده، و در همان زمان در تهران زندگی میکرده است (نک : منصور، «لومر»، 27). بهخصوص که میدانیم 9 سال پیش از انتشار این اثر، یعنی در 1897 م/1317 ق وی با همکاری ناصر همایون آثاری بر اساس ردیف موسیقی ایران و تصنیفهای آن در دستگاههای همایون، چهارگاه و ماهور در پاریس به چاپ رسانده بود (ادوییِل، 11).
ویژگیهای هنری: سبک و تأثیرگذاری: میرزا حسینقلی بیشک تأثیرگذارترین نوازندۀ تار پایان قرن 13 ق است. تقریباً تمامی تارنوازی قرن حاضر، مستقیم یا غیرمستقیم وامدار او ست. خانوادۀ فراهانی با تثبیت مدرسۀ موسیقی بهعنوان محلِ گذران زندگی، به نشر و گسترش موسیقی در جامعه یاری رساندند و نوازندگان زیادی را به موسیقی ایران هدیه کردند. در این میان، جایگاه آقا حسینقلی قطعاً جایگاه بیمانندی است، جایگاهی که نتیجۀ تمرینِ زیاد، قدرت نوازندگیِ بالا و تسلط بیچونوچرایش بر تار است. برخی از فنون و ویژگیهای مرسوم و معمول تارنوازیِ امروز به نام وی شناخته شدهاند. مورد یادشده از رسالۀ میرزا شفیع شاهد این نکته است. شاگردان آقا حسینقلی، به تأثیر از استادشان، اغلب نوازندگانی توانا و حرفهایاند. بسیاری از آنها را بعدها در ضبط صفحه و آموزش تارنوازی فعال و تأثیرگذار مییابیم. برخی از این شاگردان عبارتاند از: فرزندانش علیاکبر و عبدالحسین شهنازی؛ باقرخان رامشگر که مشحون میگوید: در شناخت گوشهها و آوازها از میرزا حسینقلی استفاده کرده است (ص 545)؛ ارفعالملک؛ غلامحسین درویش؛ میرزا غلامرضا شیرازی؛ باصرالدولۀ راد؛ علینقی وزیری؛ علیمحمد فخام بهزادی (فخامالدوله)؛ یحیى خان قوامالدولهای؛ آقا رضا خان (داماد میرزا حسینقلی)؛ اسماعیل ساقی فرزند داوود شیرازی که خود از هنرمندان زمانش بوده است؛ خلیل فهیمی (فهیمالملک)؛ یوسف فروتن؛ جهانشاه میرزا بیابانی؛ محسن میرزا ظلی؛ سلطان مجید میرزا رخشانی؛ شهاب دفتری؛ سراج؛ محمدرضا سالار معظّم؛ مرتضى نیداوود؛ معزالدین غفاری و حسینقلی غفاری (فرزندان کمالالملک)؛ محمود وقار؛ نسقچیباشی؛ میرزا امانالله امانی؛ کمالزاده فرزند سید کمالحسین بختیاری؛ اسدالله سرور کرمانی (سرور حضور)؛ و حاج غلامرضا (معروف به گاوی) (حقیقت، 2/973).
مهمترین خصوصیات نوازندگی میرزا حسینقلی در دو گروه قابل بررسی است: گروه اول خصوصیات تارنوازی زمان وی است و دیگری آنچه به هنر نوازندگی او اختصاص مییابد.
در گروه اول باید گفت آقا حسینقلی مانند نوازندگان همعصر و پیش از خود تار را بر روی سینه قرار میدهد. وحید بصام نشان میدهد که از نظر فنی و اسناد، این نظر که نوازندگانِ آن عصر، تنها برای عکس تار را بر سینه گذاشتهاند، پذیرفتنی نیست (نک : سراسر اثر). همچنین از آنجا که سیم ششم تار (سیم مشتاق) را درویش خان به تار اضافه میکند (خالقی، 211؛ نیز نک : مشحون، 576)، همۀ نوازندگانِ پیش از او از تار پنجسیم استفاده میکردهاند. آقا حسینقلی نیز به همین سیاق از چنین تاری استفاده میکرده و البته به نظر میآید به دلیلهای زیباییشناسانۀ سَبکی، تارهای ششسیم را نمیپسندیده است (ستایشگر، 542). البته این به معنی طرد درویش خان نبوده است. در همان صفحههای اولین دورۀ ضبط، در همکاری با میرزا حسینقلی، درویش خان با تار ششسیم و میرزا با تار پنجسیم نواختهاند (گوش کنید: اولین، سیدی 1، قطعۀ 1، سیدی 2، قطعۀ 6).
بهعلاوه، به نظر میرسد آقا حسینقلی نیز مانند میرزا عبدالله و دیگر نوازندگان همدورهاش در طول دستۀ تار از 22 پرده استفـاده میکـرده است (نک : صبـا، 57؛ نیـز نک : وهدانی، ردیف، 24). اینکه این 22 پرده چه گامِ بالقوهای را در اختیار نوازنده قرار میداده، موضوع مستقلی است که شرح آن فرصت دیگری میطلبد.
در گروه دوم خصوصیات نوازندگی میرزا حسینقلی نیز گرچه پارهای از خصوصیات را به طور عام و نزد دیگر نوازندگان آن دوره میبینیم، اما میرزا در آنها بهراستی سرآمد است (گوش کنید: تار آقا حسینقلی). پیوستگی و ریز ممتد از این دسته ویژگیها ست؛ درحالی که اساساً جملههای آوازی در سبک میرزا حسینقلی از سرعت بالایی برخوردارند و با توجه به استفاده از ریزهای ممتد و متنوع در بین جملهها، این نظر که سرعت بالای نوازندگیاش بهدلیل مدت زمان اندک صفحههای آن دوره بوده، غلط به نظر میآید. نقلقولهایی که از اشتباهگرفتن صدایِ ساز او با کمانچه به ما رسیده است (مشحون، 574)، جز با استفاده از ریز در بافت و پیوستگیای کامل ممکن نیست: همان که در صفحهها هم میتوان شنید.
موضوع استفاده از ریزهای ممتد به همین ختم نمیشود. جزییات اجرایی نظیر غلتها، تحریرها و … در بافت کلی اثر از طریق همین ریزها حل میشوند. این جزییات گاهی برجسته شده، از ریزها بیرون میزنند و زمانی از برجستگیشان کاسته شده و به داخل ریزها فرومیروند. در این میان مکثها و نَفَسهای لازمِ بین جملههای پیوسته، از طریق واخوانهای سیم بم (و گاهی سیم زرد) تأمین میشود. عبارتهای موسیقی نیز به شکل پیوسته طراحی شدهاند. سیرهای ممتد از بم به اوج و یا برعکس، پیوسته و بدون پَرِش است. این عبارتها اعم از تحریرها و غیرتحریرها، همگی کاملاً سازی است و اثری از جملهها و عبارتهای آوازی در آنها نیست. ارائۀ عبارتهای موسیقایی در تار میرزا حسینقلی هیچگاه خالی و بدون تزیین نیست. استفاده از دوبلسیمها در غلتها و اشارهها، و جزئیات بیشمار از مشخصات نوازندگی بیمانند میرزا حسینقلی است.
مآخذ: ادوییِل، ویکتور، «موسیقی نزد ایرانیان در 1885 میلادی»، ترجمۀ حسینعلـی مـلاح، فصلنـامۀ مـوسیقی مـاهور، تهـران، 1391 ش، شم 58؛ اسعـدی، هومان، «تصلب سنّت، انجماد ردیف: پرسشی از سنّت موسیقایی»، همان، 1385 ش، شم 34؛ اوبن، اوژن، ایران امروز، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1391 ش؛ بصام، وحید، «تار در آغوش»، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، 1385 ش، شم 33؛ پایور، فرامرز، ردیف آوازی و تصنیفهای قدیمی، به روایت استاد عبدالله دوامی، تهران، 1375 ش؛ پورعیسى، سمن، نگاهی به نتنویسی مهدیقلی هدایت، از هفت دستگاه موسیقی ایران، به روایت منتظمالحکما، تهران، 1390 ش؛ پیرنیاکان، داریوش، ردیف میرزاحسینقلی، تهران، 1380 ش؛ حقیقت، عبدالرفیع، تاریخهنرهای ملی و هنرمندان ایرانی، تهران، 1369 ش؛ خالقی، روحالله، سرگذشت موسیقی ایران، تهران، 1390 ش؛ «داریوش پورنیاکان»، خانۀ موسیقی1 (مل )؛ دورینگ، ژان، ردیف میرزاعبدالله، برای تار و سهتار، به روایت نورعلی برومند، تهران، 1389 ش؛ رجایی، فرهنگ، گنج سوخته: پژوهشی در موسیقی عهد قاجار، تهران، 1381 ش؛ سالک، حسین، باقرخان رامشگر، زندگی و آثار، پایاننامۀ دورۀ کارشناسی موسیقی، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، 1385 ش؛ سپنتا، ساسان، تاریخ تحول ضبط موسیقی در ایران، اصفهان، 1366 ش؛ ستایشگر، مهدی، نامنامۀ موسیقی ایران زمین، تهران، 1376 ش؛ صبا، ابوالحسن، «تعریف استاد از ساز عرفانی خویش، سهتار»، دیوان امیرجاهد، تهران، 1333 ش، ج 1؛ صفوت، داریوش، 124 قطعۀ برگزیده از موسیقی ملی ایران، تهران، 1390 ش؛ طلایی، داریوش، 23 قطعۀ پیشدرآمدها و رِنگهای استاد علیاکبر خان شهنازی، تهران، 1377 ش؛ عزیزالسلطان، غلامعلیخان (ملیجک)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش محسن میرزایی، تهران، 1376 ش؛ فاطمی، ساسان، «جایگاه موسیقیدانانِ درباری در دورۀ قاجار»، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، 1389 ش، شم 50؛ همو، «چگونه به رکود رسیـدیم، چگـونه از آن خـارج شـویم؟»، همـان، 1385 ش، شم 34؛ همـو، مجموعه عکسهای کاخ گلستان از موسیقیدانان قاجار، ضمیمۀ سرگذشت موسیقی ایران، تهران، 1390 ش؛ فرصت، محمدنصیر، بحورالالحان، به کوشش محمدقاسم صالح رامسری، تهران، 1367 ش؛ قزوینی، عارف، آثار منتشرنشدۀ شاعر ملی ایران، به کوشش هادی حائری، تهران، 1364 ش؛ لطفی، محمدرضا، مجموعه مقالات موسیقی، تهران، 1388 ش؛ مشحون، حسن، تاریخ موسیقی ایران، به کوشش شکوفه شهیدی، تهران، 1380 ش؛ معروفی، موسى، ردیف هفت دستگاه موسیقی ایرانی، تهران، 1374 ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، رجال عصر ناصری، تهران، 1390 ش؛ منا، شهاب،بخشهایی از ردیف حبیب سماعی: به روایت طلیعه کامران، تهران، 1388 ش؛ همو، حبیب سماعی و راویان آثار او، تهران، 1389 ش؛ منصور، امیـر، «صفحـههای خـورشید»،صفحـه سنگـی، تهـران، 1386 ش، س3، شم 10؛ همـو، «لومر و ضبط صفحه در ایران»، همان، تهران، 1387، س 4، شم 14؛ میرزا شفیع، رساله در موسیقی، نسخۀ خطی، موجود در کتابخانۀ خصوصی محسن محمدی؛ وزیری، علینقی، موسیقینامه، به کوشش علیرضا میرعلینقی، تهران، 1377 ش؛ وهدانی، رضا، «آخرین مصاحبه با استاد»، وهدانی (مل )؛ همو، ردیفسازی موسیقی سنتی ایران، تهران، 1376 ش؛ نیز:
منابع صوتی: استاد علیاکبرخان شهنازی، پیشدرآمدها ورنگها، تهران، مؤسسۀ فرهنگی ـ هنری ماهور، 1379 ش؛ اولین ضبط هفت دستگاه موسیقی ایران، تهران، همان مؤسسه، 1391 ش؛ تار آقاحسینقلی، تهران، مؤسسۀ فرهنگی ـ هنری آوای مهربانی، تهران، بیتا؛ تار فخامالدوله بهزادی، تهران، مؤسسۀ فرهنگی ـ هنری آوای باربد، تهران، 1383 ش؛ ردیف آقاحسینقلی به روایت و اجرای استاد علیاکبرخان شهنـازی، تهـران، مؤسسۀ فـرهنگی ـ هنری ماهور، 1382 ش؛ ردیف میرزاعبدالله، برای تار و سهتار، به روایت و اجرای استاد نورعلی برومند، تهران، همان مؤسسه، 1385 ش؛ ردیف هفت دستگاه موسیقی ایرانی، به کوشش موسى معروفی، اجرا با تار: سلیمان روحافزا، تهران، همان مؤسسه، 1388 ش؛ رضاقلی نوروزی: تصنیفهای دورۀ قاجار، تهران، همان مؤسسه، 1389 ش.
زندگی نامه و آثار و سبک نوازندگی آقا حسینقلی نوازنده ی دوره قاجار . فرشاد توکلی
سوابق هنری دارای دیپلم موسیقی از هنرستان موسیقی اصفهان دانشجوی کارشناسی رشته ی نوازندگی ایرانی در دانشگاه تهران بهره مندی از اساتیدی همچون سیامک جهانگیری ،جاوید ابراهیم پور، خلیل الله ملکی،حسن منصوری در زمینه ی ساز نی همکاری با گروه های متعدد از جمله ،ارکستر موج نو به رهبری علی قمصری،رادمان و بوم شرکت در جشنواره های متعدد تک نوازی و گروه نوازی و کثب رتبه ی اول در هفتمین دوره ی جشنواره ی موسیقی جوان،کثب رتبه ی سوم در جشنواره ی شهناز اصفهان به همراه گروه رادمان آوانگاری ردیف آوازی استاد حسن کسایی (اجای نی) و همچنین بخش هایی از ردیف آوازی مکتب اصفهان به روایت استاد حسن منصوری که البته هنوز به مرحله ی انتشار نرسیده است . دارای سابقه ی آموزش ساز نی و تئوری موسیقی و هارمونی به صورت خصوصی
شرح درس آموزش دوره ی مقدماتی و متوسطه از روی کتاب شیوه های نی نوازی استاد محمدعلی کیانی نژاد به اضافه ی اتود هایی که بسته به مشکلات هنرجو برای او نوشته می شود. دوره ی پیشرفته از ردیف عبدالله دوامی و بخش های از ردیف های مکتب اصفهان.
پیام خوشآمد به یوتیوب آموزشگاه موسیقی فریدونی و راههای حمایت از تولید ویدئوهای آموزشی رایگان
پیام خوشآمد به یوتیوب آموزشگاه موسیقی فریدونی و راههای حمایت از تولید ویدئوهای آموزشی رایگان
همان گونه که در ویدیوی بالا توضیح داده شده است تارنمای آموزشگاه موسیقی فریدونی ضمن انتشار ویدیوها و نت های تولید شده در این مجموعه به مرور زمان آرشیوی از مطالب مفید آموزشی را ایجاد خواهد نمود.
شما نیز در این راه می توانید شریک شوید :
۱- سفارش نت نویسی و آوانگاری یک قطعه ی موسیقی که پس از انجام به نام شما در اختیار همگان قرار خواهد گرفت.
۲- سفارش تولید فیلم آموزشی که پس از تولید به نام شما انتشار می یابد.
۳- حمایت مادی با خرید دی وی دی های آموزشی
۴- حمایت مادی از وبسایت از راههای مختلفی که در پایان این مطلب آمده است .
۵- ارسال نت ها و ویدیوها و فایلهای صوتی که به نظر شما به ارتقای فرهنگ آموزشی موسیقی ایران زمین کمک خواهد کرد. ما آنها را در این جا انتشار خواهیم.
آموزش درست و دقیق از وظایف اصلی مدرسین موسیقی می باشد. ما اعتقاد داریم که آموزش در هر زمینه ای باید رایگان و تحت حمایت دولت ها باشد. تا عدالت آموزشی برای همه برقرار گردد.
با توجه به عدم حمایت های دولتی از آموزش صحیح موسیقی در ایران بر آن شدم تا از بودجه ی محدود آموزشگاه موسیقی فریدونی برای ایجاد ویدیوهای آموزشی با کیفیت بسیار بالا و دقیق با کمک همکاران خود به ویژه ایمان ملکی هزینه نمایم.
این ویدیوها با سرعت بسیار پایین تولید می شوند. تیم ما برای تولید هر درس حدود ۵ ساعت زمان مصرف می کند. معمولا هر دو روز یک بار یک درس آماده می شود. ما این پروژه را یک پروژه ی ملی می دانیم. در این راه دوستان بسیاری به ما کمک می رسانند و از ما حمایت می کنند . راههای حمایت از ما در زیر معرفی شده است.
شما نیز می توانید از این پروژه ی ملی حمایت کنید. با سفارش درس یا قطعه مورد نظر خود و پرداخت بخشی از هزینه ها در تولید این ویدیوها سهیم باشید. مابقی هزینه ها توسط آموزشگاه موسیقی فریدونی پرداخت می گردد. ویدیوی تولید شده با ذکر نام شما به عنوان حمایت کننده به طور رایگان در اختیار علاقمندان آموزش موسیقی قرار خواهد گرفت .
این کار در جهت اعتلای موسیقی ایران زمین و معرفی آن به سراسر جهان صورت خواهد پذیرفت.
نیما فریدونی . دی ۱۳۹۵
جهت حمایت از آموزشهای رایگان آموزشگاه موسیقی نیما فریدونی این دی وی دی ها را تهیه فرمایید :
تلفن : ۰۰۹۸۲۱۲۲۳۳۳۴۲۵
تلگرام : ۰۰۹۸۹۱۲۳۱۰۸۷۴۰