نوشته شده در 2 دیدگاه

لطفاً فکر کنید؛ درباره پدیده نوظهور سازسازی؛ محمدرضا لطفی

لطفاً فکر کنید؛ درباره پدیده‌ی نوظهور سازسازی؛ محمدرضا لطفی

سازشناسی به عنوان یک علم که به بررسی تاریخ تکامل ساز می پردازد، در ایران از سابقه زیادی، به خصوص در دوران معاصر برخوردار نیست. متاسفانه هنگامی که ما در ایران واژه سازشناسی را به کار می بریم، بلافاصله در ذهن محصلان موسیقی معنی «ارکستراسیون» متبادر می شود.

علت این امر این است که در اولین کتاب های هنرستان عالی موسیقی به سازبندی ارکسترسمفونیک، واژه سازشناسی اطلاق شد که بعدها این ترجمه اصلاح شده و به «سازبندی» که درست تر بود، تغییر عنوان یافت. یک روز با شادروان دکتر مسعودیه صحبت می کردم، ایشان فرمودند «علم سازشناسی» یعنی بررسی تاریخ تکامل سازهای گوناگون در جهان و حرکت و جابه جایی آنها از منطقه یی به منطقه دیگر و رشد هریک در طول زمانی بلند در کشورهای گوناگون و تغییر شکل دادن آنها بنا به ذائقه ملی هر کشوری.

برای مثال هنگامی که شما سیر حرکت «سنتور» را مشاهده می کنید که سازی است هندی – ایرانی و بسیار قدیمی که در سنگ نوشته ها نیز تصویر آن حک شده، در تمام بلاد کهن سیر کرده و به اشکال گوناگون و شیوه های اجرایی متفاوتی خود را ظاهر کرده است . این ساز حتی با دو نخ به گردن آویزان می شده و در اروپای شرقی و حتی یونان به عنوان یک ساز قدیمی مورد استفاده مردم قرار می گیرد. در بعضی از کشورها مضراب هایش متفاوت شده، گاهی با چوب بدون حلقه که سر آن پنبه می بندند آن را اجرا می کنند، و گاهی مانند هند با مضراب آهنی و در ایران با دو نوع شکل مضراب آن را می زنند.

این ساز طی تاریخ به ساز «دالسیمور» تبدیل شده که مانند سنتور است و در موسیقی بومی و رقص های قدیمی در اروپا به خصوص در امریکا به اجرا در می آید. قطعات زیادی در امریکا برای این ساز نوشته شده و صنعتکاران زیادی گونه های مختلف این ساز را ساخته و طی تاریخی طولانی آن را تکامل داده اند تا به شکل امروزی درآمده است. به اضافه اینکه همین ساز است که بعدها به پیانو تبدیل می شود.

در تاریخ سازشناسی که «زاکس آلمانی» آن را نوشته، می آید که ساز «ویولن» غربی چگونه از حاشیه آفریقا رفته رفته به اروپا آمده و متکامل شده و به شکل ویولن های کنونی در موسیقی کلاسیک و محلی قانونمند می شود. همین ساز بعدها هنگامی که به هند می رود، کاملاً تکنیک اجرایی آن عوض شده و به ساز کاملاً هندی که بیانگر موسیقی کلاسیک هند است، درمی آید. نوازندگان بلندپایه یی مانند «شانکار» و «سوبرامنیوم» که همه خانواده برای سالیان دراز به اجرا و معرفی آن پرداخته اند، نقش مهمی در معرفی این ساز داشته و هم اکنون نیز دارند. نگارنده خواهر ایشان را که او نیز ویولن هندی خوبی می زد، در لس آنجلس ملاقات کردم.

در تاریخ سازشناسی که حضرت فارابی پدر این علم شناخته می شود، که هم اوست که تیره های نوع شناسی سازهای گوناگون منطقه را سازماندهی می کند، به خوبی نشان می دهد گونه های سازها چگونه تقسیم شده و تکامل یافته است.

علم سازشناسی براین عقیده است که «سازهای مختلف در کشورهای گوناگون جهان به دست یک سازساز ساخته نشده بلکه مانند زبان و دیگر پدیده های اجتماعی که در دنیا سنت شده – مانند غذاو لباس مردمان- همراه با نیازهای انسان ها تکامل یافته و سازندگان اولیه آن فرد نبوده و طی هزاران سال تکامل یافته و هر سازی با ذائقه یی ملی نقش بارز خود را تاکنون ایفا کرده است.» برای مثال شما نگاه کنید به صنعت سه‌تار یا سنتورسازی در ایران.

کسی نمی تواند مدعی باشد این دو ساز را کسی اختراع کرده یا ساخته، چرا که اگر اینچنین بود، باید نامی از سازندگان اولیه این صنعت در تاریخ ادبیات یا تاریخ های اجتماعی و هنری دیده می شد. با اینکه ساخت بعضی از سازها را در اسطوره های قدیمی به افرادی مانند «آدم» منتسب کرده اند، اما اکثر این داستان ها از تخیلات انسان تراوش کرده و هیچ سند تاریخی برای آن یافت نمی شود. سازها در تیره خاندانی خودشان به دست بسیاری از سازندگان سازها تکمیل شده و به شکل های امروزه با تفاوت هایی خود را نشان داده اند. در همین صد سال اخیر که صنعت سازسازی بسیار رشد کرد، ساز تار از شکل های اولیه خود که بیشتر کتابی بوده، حجیم تر شده و کسانی مانند استاد فرج الله و یحیی و جعفر در ساخت بهتر آن با حفظ ارزش های گذشته آن را متکامل کرده اند. هنر سازسازها دقیقاً همین است که معایب ساخت ساز را گرفته و آن را در هر دوره یی به ضرورت تکامل دهند.

تار در دوران فرج الله که یحیی سازهای اولیه خود را از روی الگوی ایشان ساخته و در اثر تحولات اجتماعی دوران مشروطه که موسیقی به وسیله عارف ها و درویش خان ها به بیرون خانه ها هدایت می شود، به ساز اجتماعی تری تبدیل می شود. کاسه رزونانس یا طنین تار بزرگ تر می شود و بالاخره یحیی با نبوغ و ممارست زیاد به استاندارد که خوب جواب داده می رسد و در کنار ایشان جعفر نیز این روش را تداوم می دهد.

بیشتر سازهای قدیمی از بیخ دسته ساز بسیار ضعیف بودند و خیلی زود می شکستند که این نقیصه در سازهای جعفر و یحیی و دیگران مرتفع می شود. این کار همواره در کنار موسیقیدانان بنام انجام می گیرد و آنها همیشه بر کار سازسازها نظارت دارند تا در اجرا، نوازندگان دچار مشکل نشوند یا خدای ناکرده صداهایی از سازها درنیاید که ملی نباشد و وحدت فرهنگی مردم را خدشه دار کند. رابطه نزدیک یحیی با میرزا حسینقلی، استاد عباس با برومند و شکرالله خان و کمالیان با برومند و شاهرخ با وزیری و ناظمی با پایور حکایت از این امر می کند.

امروزه سازسازهای زیادی از تمامی ایران به دیدار نگارنده می آیند تا صنعت سازسازی و صدادهندگی سازهایشان را به وسیله اینجانب به محک بزنند که خود این ملاقات ها در صدادهندگی و حل مشکلات سازسازی تاکنون بسیار خوب و تاثیرگذار بوده و هست.

هنگامی که در اروپا علم ارکستراسیون رونق گرفت، بعضی از سازها در رابطه با سازهای بادی با مشکلاتی مواجه بودند به خصوص در موسیقی اپرایی که باید داستانی به تصویر و موسیقی درآید. وردی آهنگساز معروف ایتالیایی به ساز بزرگ تر بادی برنجی نیاز داشت که این نیاز خود را با سازسازها طرح کرد و بالاخره سازی بزرگ تر برای کار نوشته شده ایشان درست کردند. حتی این ساز نیز از روی همان سازهای گذشته الگوبرداری شده بود یعنی مکانیزم صوتی و خیلی از نکات اصلی بر پایه قوانین آکوستیکی تجربه شده در طول تاریخ در نظر گرفته شده بود.
این گونه سازها که به ضرورت در دوران مدرن زندگی درست شده، بسیار اندک است.متاسفانه در ایران سازسازهای ما به این اصول کم توجه هستند و می اندیشند که می شود سازهایی را اختراع کرد و با شکل های گاهی بسیار زشت که حتی مشخص نیست که نقش کاسه رزونانس آن با قوانین صدادهندگی چیست و هیچ گونه شناخت علمی به آکوستیک و قوانین آن ندارند و امروزه سازهای نوظهوری خلق کرده اند که تنها می شود در یک نمایشگاه فانتزی و تخیلی آنان را طرح کرد و لذت ذهنی برد. تاکنون سازسازهای زیادی نزد اینجانب آمده اند و مدعی شده اند که سازهای جدیدی درست کرده اند. هنگامی که صدای این سازها را می شنوید اکثراً یا صدای سازهای ترکی و آسیای میانه را می دهند یا اینکه هیچ شخصیت ملی و ایرانی ندارند.

گاهی نیز کسانی در این موارد اقدام به ساخت ساز کرده اند که متخصص در این امر نیستند و به خاطر شهرت شان در امر دیگر از تریبون روزنامه ها استفاده کرده و به راحتی اعلام می کنند «پوست تار در صدادهندگی از همه فاکتورها مهم تراست،،» بهتربود که ایشان یا هر فرد دیگری ابتدا با یک فیزیکدان صوت که در این راه تجربه دارد، صحبت کند و آنگاه کاسه رزونانس یا طنینی را نفی کنند. برای درک بیشتر این دوستان لازم است فاکتورهای صدادهنگی در زیر سلسله وار آورده شود تا حداقل جوانان ما بدون وسواس و احترام به تخصص های دیگر سخن غیرتخصصی ایراد نفرمایند.

آن هم کسانی که خود تارنواز نیستند و با اصول صدادهندگی و مشکلات این ساز آشنایی ندارند. جوانانی هم که دور این افراد جمع شده اند، به احترام استادی ایشان در امر دیگری لب فروبسته اند.

حال توجه کنید به فاکتورهای صدادهندگی ساز؛

۱- کاسه طنینی که اروپایی ها به آن کاسه رزونانس می گویند.

شکل و اندازه این کاسه که مهم ترین نقش را دارد، صدای منتقل شده از خرک را وارد این کاسه می کند و یک صوت واحد در این کاسه رزونانس تولید کرده و به جداره کاسه اصابت کرده و صداهای فرعی هارمونیک یک صوت را می شکند. صدا با برخورد به جداره کاسه به این طرف و آن طرف می رود و صدها فاکتور برای صوت مطبوع تنها در این امر مشاهده می شود که باید به وسیله متخصصان آکوستیک مطالعه شود.

اینکه شکل سازها این گونه متفاوت است، علت آن تولید صداهای شفاف و بدون اکوی اضافه است. پس شکل و اندازه ساز و شکست هارمونی ها و رزونانس دیگر نغمات در کاسه از اهمیت ویژه یی برخوردار است. اگر جعبه ساز ذوزنقه شده، دلیل آکوستیکی دارد یا قطر جعبه رزونانس محدود باید باشد، به خاطر به هم نریختن صداها و دفع صداهای هارمونیک زائد است.

۲- دومین فاکتور رابطه طول سیم و کشش سیم با کاسه و دسته است. امروزه که ضخامت سیم های ساز را از ۱۸ به ۲۰ و گاهی به ۲۲ در تار افزایش داده اند، کلی مشکلات برای کشش سیم ها و فشار روی پوست و بیخ دسته ایجاد کرده. اکثر سه‌تارها یا دسته هایشان کج شده یا آنقدر سفت شده اند که دیگر صدای سه‌تار نداده و صدای ماندولین می دهند.

در اثر این موضوع، گوش محصلان خراب شده و سلیقه صوتی شان آنچنان دگرگون شده که دیگر نمی شود با این سازها به اجرای موسیقی اصیل ایرانی پرداخت. این گروه از سازسازها به خاطر توجه به سلیقه یک جوان که در این راه اندک می داند، کارهایی کرده اند که تنها برای جلب مشتری و فروش ساز است.

در قدیم سازسازها با نوازندگان بنام محشور بودند و امروزه سازسازها بیشتر تمایلات جوانان و شاگردان را در نظر می گیرند تا آنها که خیلی نمی دانند، راضی شوند.

۳- سومین فاکتور که بسیار مهم است، جنس چوب کاسه طنین است که به ده ها فاکتور چوب برمی گردد. رگه های چوب، مقاومت، آبخور، الیاف آن و ضخامت چوب، دوام چوب طی زمان، پروراندن چوب و…

۴- فاکتور بعدی صفحه ساز است که صدا را از طریق خرک به کاسه رزونانس انتقال می دهد. جنس این چوب و پروراندن آن یکی از فنون پیچیده ساز سازی است. شیره و املاح دیگر داخل چوب باید بیرون بیاید. امروزه اکثراً چوب را در جریان فشار قوی آب قرار می دهند تا طبق قانون «اسمزی» مواد زائد آن بیرون آید. پس از آن ده ها کار دیگر روی آن انجام می شود تا به چوب قابل قبولی برای صفحه ساز تبدیل شود.

۵- خرک و شیطانک و هماهنگی بین این دو. شما می توانید با تغییر خرک کل صدای یک ساز را ویران و نابود کنید.

۶- پرده های ساز و جنس آنهاست.

۷- دسته ساز و تراز و دقت در آن است.

۸- خواندن دستان های گوناگون روی سیم های گوناگون است که در علم سازشناسی بسیار مهم بوده و هست. می گویند بهترین ساز آن سازی است که گوش تشخیص ندهد شما سیم یا پوزیسیون عوض کرده اید.

۹- لاک الکل و عدم استفاده از مواد شیمیایی در لاک است. این لاک علاوه بر اینکه جلوی نفوذ رطوبت را می گیرد، جلوی آسیب رسیدن چوب را طی زمان می گیرد.

در انتها هماهنگی همه این عوامل با هم است که آن جواب درست را می دهد. تازه اگر صنعت سازسازی با عشق باطنی توام نباشد و انگیزه تنها پول باشد، بخش عمده یی از معنویت صوتی ساز خدشه دار می شود.

تفاوت نوآوری با زیبایی ظاهری ساز

در قدیم دو نظر برای سازسازی در ایران وجود داشت؛ اول اینکه ساز باید ساده باشد و زیاد تزیینی نشود. دوم اینکه ساز می تواند تزیینی هم باشد. بیشتر سازسازها به این دو نکته توجه داشتند. کسانی مانند حاج طاهر بسیار ساده کار می کردند. سازهایی مانند صفایی بسیار تزیینی کار می کرد. اما نکته مهم این بود که این تزیین ها صدای ساز را از بین نبرد. این روزها رسم است که ضرب و کمانچه را چنان صدف کاری و منبت می کنند که صدای ساز تغییر زیادی می کند. سازسازهای قدیم تغییر ناسالم به ساز نمی دادند.

استاد قنبری که عشق و علاقه شان به فرهنگ ایران زمین بر کسی پوشیده نیست، خدمات زیادی به امر سازسازی به خصوص ویولن سازی در ایران کردند. ایشان که دست پرورده استاد کامل ابوالحسن صبا بودند، خیلی زود مراحل ویولن سازی را با راهنمایی های صبا گذرانیدند و باعث پیشرفت این ساز در ایران شده اند. اگرچه همزمان با ایشان و شاید کمی جلوتر کسانی مانند «گیقام» که در خیابان سعدی مغازه ساخت ساز و مرمت و تعمیر ساز داشت، نیز بودند اما از آنجا که ایشان در وزارت دولتی سکاندار کارگاه سازسازی بودند، از امکانات بیشتری برخوردار بودند و جناب آقای پهلبد وزیر وقت هنرهای زیبا علاقه یی خاص به ایشان داشت تا جایی که ایشان را برای آموزش صنعت ویولن سازی به فرانسه فرستاد تا در مدرسه سازسازی استعداد خود را به محک بگذارد.

با توجه به اینکه ساز ویولن چه در بخش ارکسترسمفونیک و چه در هنرستان عالی و ملی از اهمیت ویژه یی برخوردار بود و کسانی مانند مین باشیان و وزیری این ساز را معرفی کرده بودند و حضرت صبا زحمات زیادی در معرفی این ساز کشید، نیاز به رشد این صنعت در ایران نیز ضروری به نظر می رسید. نزدیکی صبا و حمایت و تشویق ایشان در ساخت ویولن باعث شده استاد عزیز و دوست دیرینه نگارنده تمام سعی و تلاش شان را در جهت ساخت سازهای غربی در کارگاه بنمایند و خود ایشان نیز هیچ گاه مدعی تسلط به سازهای ایرانی نبودند.

من استاد قنبری را گاهی در کارگاه هنرستان عالی می دیدم و هنوز کارگاه سازسازی وزارتخانه راه نیفتاده بود. ابتدا من ایشان را از طریق مجله موسیقی و گاهی مجله موزیک می شناختم تا اینکه بالاخره به وسیله دوستی به نام خانم سیما فهمید که هم اکنون در آمریکا جامعه شناسی درس می دهند با ایشان آشنا شدم. این آشنایی باعث نزدیکی بیشتر من شده به خصوص به هنر سازسازی علاقه نیز داشتم و همین امر باعث شده پس از انقلاب به خاطر فشاری که بر این حرفه بود آموزشگاه سازسازی را در بالای ساختمان چاووش به وجود آوردم که در تداوم سازسازی بسیار موثر بود.

از این کارگاه کسانی مانند آقایان رامین جزایری و اره سازان و تعداد زیادی دیگر که هم اکنون از سازسازهای بسیار خوب ما هستند، بیرون آمدند. استادانی چون فرهمند، ناجی و امیر عطایی در این کارگاه تدریس می کردند. در حال حاضر نیز این کارگاه با هدایت استادان امیر عطایی و اره سازان پابرجاست و شاگردانی را تربیت می کند.

یکی از انتقاداتی که من همیشه به استاد عزیزم قنبری می کردم و نسبت به آن گله داشتم، این بود که چرا شما در عرصه سازهای ایرانی کاری انجام نداده اید. ایشان هربار از زیر این موضوع طفره می رفتند و جوابی قانع کننده به من نمی دادند. بیشتر شاگردان کارگاه فرهنگ و هنر وقت خودشان را صرف سازهای فرنگی می کردند و از میان این شاگردان افرادی مانند آقای صالحی که ویولن ساز خوبی است به وجود آمدند.

بعضی از شاگردان نیز مانند امیر عطایی وقت بیشتری را صرف سازهای ایرانی می کردند که این درست مصادف شده بود با توجه بیشتر به موسیقی اصیل ایرانی که فرانسویان سخت به آن علاقه مند شده بودند و جشن هنر شیراز نیز نقش مهمی در این رابطه بازی کرده بود. از آنجا که استاد ابراهیم با جناب آقای کمالیان نیز دوستی داشت و من نیز عاشق هردو آنها بودم اطلاعاتی نیز از استاد کمالیان درباره استاد قنبری دریافت کرده بودم، به خصوص یک سه‌تار در منزل ایشان دیده بودم که استاد کمالیان در آن دخل و تصرفاتی کرده بود و صدای خوبی از آن شنیده می شد و صنعت آن نیز مانند همه کارهای استاد قنبری بی نظیر بود.

من گاهی به منزل ایشان می رفتم و در فصل زمستان نیز زیر کرسی می نشستیم و گاهی از ایشان خواهش می کردم پنجه یی به ساز ببرند و ایشان گاهی چنان با دریافت کم نظیری از استادشان صبا آرشه و انگشت گذاری می کردند که اشک ما را درمی آوردند. من از ایشان تقاضا کردم سه‌تاری برای من بسازند و ایشان که مدت ها بود دیگر ساز ایرانی نساخته بودند به من قول دادند سازی برای من بسازند.

پس از مدت ها یک روز به من زنگ زدند و گفتند سه‌تار شما آماده است. من با خوشحالی به منزل ایشان رفتم و سه‌تاری را به دست من دادند و فرمودند در خیابان راه می رفتم و پشت ویترین مغازه یی شاید در شاه آباد که مرکز خرید و فروش ساز بود، خریداری کردم. کاسه آن قدیمی بود و من بقیه کارهایش را کرده ام. شما باید این ساز را نزد استاد کمالیان ببرید تا ایشان دستی به سر و رویش بکشند. صنعت کار فوق العاده بود و فرم گوشی ها را کمی تغییر داده بودند و بالای دسته ساز را با متد خاصی که خودشان اختراع کرده بودند، آرایش داده بودند که من این ساز را داشته و این تنها ساز من بود که مدت ها با آن کنسرت می دادم.

هنگامی که ساز را به منزل کمالیان بردم، گفتم صدای ساز کمی جان ندارد و چه می شود برای آن کرد. ایشان گفتند ساز را بگذار اینجا تا ببینم چه می شود کرد. پس از چند هفته ساز آماده شد و من به منزل ایشان رفتم و با آن زدم. هنوز صدای ساز، من و ایشان را راضی نمی کرد. مدت ها ساز پیش من بود تا اینکه ساز را برگرداندم و ایشان را وادارکردم صفحه آن را عوض کنند. با این تغییرسازی شد محصول استاد ابراهیم و کمالیان. هنگامی که با استاد قنبری در مورد این تغییر صحبت کردم ایشان از استاد کمالیان بسیار تعریف و از کار ایشان استقبال کردند.

این داستان واقعی نشان می دهد استاد قنبری به رموز صدادهندگی سازهای ایرانی به خاطر وقتی که روی ویولن گذاشته بودند، زیاد آشنایی نداشتند و خودشان نیز بارها به من این نکته را گفته بودند. ایشان رفته رفته به خصوص بعد از انقلاب وارد این عرصه شدند.

روحیه استاد قنبری همیشه درگیر ایده های خلاق نو و اجرای آن بود. به همین دلیل هرگاه به سازهای ایرانی فکر می کرد دوست داشت کاری تازه بکند. این کارهای بکر را حتی در رابطه با ویولن که سازندگانی چون «استرادی واریوس» و «گلوتز» نموده بود، نیز داشت.

هنگامی که من در سنندج خدمت می کردم روزی سر کلاس شادروان حسن کامکار بودم، دیدم تعدادی سه‌تار به این کلاس آورده اند که صفحه های آن از چوب کاج است. صداها بسیار پرطنین اما بد صدا بود. وقتی سوال کردم آقای کامکار فرمودند این سازها را از کارگاه فرهنگ و هنر تهران فرستاده اند تا ما در هنرستان مان استفاده کنیم. من مدت ها این سازها را در این طرف و آن طرف می دیدم تا اینکه با خود ایشان آشنا شدم و علت را پرس وجو شدم. ایشان اظهار داشتند به نظر ایشان چوب رزونانس یا کاج به خاطر صدادهندگی اش برای سه‌تار بهتر است. متاسفانه این موضوع را با موسیقی غربی و ذائقه تاریخی متفاوت موسیقی آنها را با موسیقی ایرانی قیاس می کردند.

این گونه تغییرات و تغییرات دیگر اساس کار استاد قنبری را به وجود می آورد. ایشان در مورد شکست سیم در سرپنجه نیز بر این باور بودند که باید ساز سه‌تار و تار مانند گیتار شود تا فشار سیم ها باعث پاره شدن سیم نشود و فشارها خوب تقسیم شود. تارها و سه‌تارهایی با این سرپنجه در کارگاه ساختند. یک روز به من زنگ زدند و گفتند تعدادی تار ساخته اند که من بروم با آنها بزنم و نظرم را بدهم. شاید این اولین حرکت ساخت سازهای ایرانی در کارگاه سازسازی به اصول گذشته بود.

ایشان با الگوبرداری از روی سازهای استادان به خصوص استاد شهنازی چهار الی پنج تار ساخته بودند. اینکه می گوییم ساخته بودند منظور در کارگاه آنها زیرنظر و راهنمایی های ایشان ساخته شده بود. سازها خیلی خوب صدا می داد و می رفت تا این کارگاه در ساخت سازهای ایرانی به حرکت سازنده تر و متشکل تری دست یابد که چند سال بعد انقلاب شد و کارگاه ساز سازی تقریباً بسته شد و ایشان نیز در منزل خانه نشین شدند.

من در همین دوره نزد ایشان می رفتم. آن موقع نیز فکرشان در حال کار کردن بود و قصد کرده بودند میز و صندلی هایی بسازند که بالاخره ساختند تا در روستاها بچه ها بتوانند آن را حمل کرده و استفاده کنند. یک استاد که فکر نوآوری و خلاقه دارد بالاخره آرام نمی گیرد و همیشه کارهای ارزنده یی برای پیشرفت کار انجام می دهد. در این دوره خیلی دل و دماغ نداشتند و من حتی از ایشان دعوت کردم همراه با آقایان کمالیان و ناظمی مرکزی را که من درست کرده بودم، اداره کنند. اگرچه در جلسات اولیه ما آمدند اما همه این عزیزان به خاطر سرخوردگی علاقه مند بودند از این پیشه کناره گیری کنند.

هنگامی که من به ایران آمدم (سال ۷۲) به یکباره مشاهده کردم پرده های تار فلزی شده و گوشی ها آهنی گردیده.

سازهای نوظهور عجیب و غریبی به نام های مختلف ساخته اند و گاهی هم استادانی با آن کنسرت داده اند و… اینکه استادانی مانند استاد قنبری با ابتکاراتی تلاش کرده اند ایرادات بعضی از سازها را حل کنند، قابل فهم است و در جایگاهی که ایشان هستند گفت وگویی نیست اما نمی دانم چرا کسانی که تخصص ندارند یا هوش و ذکاوت استاد قنبری را ندارند یا از سابقه طولانی در امر سازسازی برخوردار نیستند اقدام به ساخت ساز یا تغییراتی در سازها می کنند.

نزدیک به ۳۰۰ سال از مرگ «استرادی واریوس» می گذرد اما همه تلاش می کنند با لوازم الکترونیک و لیزر پی برند که چرا سازهای این استاد آنقدر دلنشین است. با اینکه اروپایی ها در این امور جلوتر هستند و از علم، آگاهی و تکنولوژی بهتری برخوردارند چرا اقدام نکردند ساز ویولن را تغییر دهند؟ چرا کارگاه های ویولن هنوز دارند از الگوی های معتبر این استادان استفاده می کنند؟ اروپایی ها در سازسازی حتی استفاده از آهن و فلزات دیگر را حذف، سیم گیر ویولن را چوبی و تاندول های ویولن را حذف کردند. امروز روزی نیست که ما به سازهایمان آهن یا روی یا مس اضافه کنیم. در ساز تار و سه‌تار به جز سیم هیچ وسیله آهنی وجود ندارد. امروز گوشی های تار را از داخل مانند گیتار فلزی کرده اند و اکثر موسیقی نوازان مدعی هستند کوک را بهتر نگه می دارد. سوال من این است چرا با این همه فشاری که روی صفحه ویولن وارد می شود آنها گوشی هایشان را فلزی نکردند؟

علت آن روشن است چون فلز فرکانس موسیقی را خراب کرده و صدای وزه و ارتعاش مضر به وجود می آورد. به اضافه هنگامی که شما به جای پرده، آهن یا آلیاژ دیگر می گذارید، دسته ساز را سنگین و حرکت دست را روی دسته کند می کند. در رطوبت دست راحت حرکت نمی کند. شاید این گونه تغییر برای موسیقی الکترونیک خوب باشد اما برای موسیقی ایرانی جدی کار نمی کند.

یکی از سازسازها نزد من آمده و سازی را آورده بود که یک گوش ماهی بود که برایش دسته گذاشته بودند. دیگری یک تنبک کوکی آورده، آن هم برای موسیقی مدال نه تنال. هنگامی که شما از یک گوشه به گوشه دیگر می روید کوک که تغییر می کند باید در این باره چه کرد؟ برای مثال شما از همایون به موالیان می روید یا از درآمد ماهور دو به گوشه داد می روید. نت کوک شده که نغمه «دو» هست حال با نغمه نت «ر» چه باید کرد. به هرحال سردرگمی بزرگی به وجود آمده که کسی هم نمی خواهد چیزی را که درست نیست، تغییر دهد.

به هرحال نوآوری و خلق یک اثر صنعتی یا هنری موقعی درست است که ضرورت داشته باشد و ما موسیقی نوازان چنین تقاضایی کنیم. هنگامی که ساز یحیی گوشی هایش کوک درنمی کند و نگارنده در صحنه با آن راحت هستم، چرا باید سازسازهای ما به دنبال گوشی های دندانه دار آهنی بروند؟ اینکه استاد آوازی چند ساز نوظهور غیراستاندارد ساخته باید نمایشگاهی ترتیب دهند تا مردم آمده و احسنت، احسنت بگویند.

در روزگاری که تخصص حرف آخر را می زند طرح این گونه مسائل انحراف در افکار دانشجویان و بعضی از ساز سازهاست. چقدر خوب بود اکسپوی تمامی سازها مانند سال پیش برگزار می شد تا این گروه هم غرفه یی برای تخیلات خود بازکنند. باید ارزش های استادانی مانند ابراهیم قنبری که زحمات زیادی برای هنر و صنعت سازسازی کشیده اند و واقعاً نابغه بی بدیل در رابطه با خلاقیت هستند با تعدادی سازساز تازه به دوران رسیده و ناآگاه تفکیک شود. سره و ناسره را در یک طبق قرار دادن ظلم به فرهنگ است. لطفاً فکرکنید اما نه فکر غلط و نوظهور،

نوشته شده در 4 دیدگاه

چنگ بربت جام ارجان ساخته سیف‌الله شکری نوازنده رابعه زند

چنگ ( بربت ) جام ارجان ساخته سیف الله شکری . نوازنده رابعه زند

چنگ ( بربت ) جام ارجان ساخته سیف الله شکری . نوازنده رابعه زند .mov

چنگ ( بربت ) جام ارجان ساخته سیف الله شکری . نوازنده رابعه زند .mov

نواختن ساز چنگ ایرانی بعد از ۳۵۰۰ سال

معرفی ساز چنگ

چنگ در کنار ساز بربت (عود) از کهن ترین و نامی ترین سازهای زهی باستانی ایران است. در کاوشهای تپه چغامیش خوزستان مُهری گلی مربوط به هزارهٔ چهارم قبل از میلاد و دوران ایلامیان یافت شد که در آن سیمایی از بزم رامشگران را نشان می‌دهد. در این بزم باستانی، دسته‌ای نوازنده دیده می‌شوند که هر کدام، به نواختن سازی سرگرم هستند. چگونگی نواختن و نشستن این رامشگران، نشان می‌دهد که آنها، نخستین دسته ارکستر جهان هستند، چنانکه نوازنده‌ای چنگ و دیگری شیپور و آن دیگر تنبک می‌نوازد. چهارمین رامشگر در این میان، خواننده‌ای است که آواز می‌خواند. همچنین در این بزم کهن، آزاده‌ای را می‌بینیم که بر فرشی نشسته و از او پذیرایی می‌شود.
در مالمیر ایذه نیز نوازندگان چنگی را می بینیم که برای مراسم نیایش گونه در حال نواختن چنگ هستند و همچنین در نقش برجسته های طاق بستان نیز نوازندگان چنگ در قایق برای شاهان ساسانی که به شکارگاه آمدند در حال نواختن چنگ هستند.
پیدایش این ساز از ساخت کمان الهام گرفته است که در اثر تیراندازی زه مرتعش می‌شد و صدای کمی به گوش می‌رسید. چنگ‌های اولیه شبیه کمانی از نی و چوب بوده که زهی میان آن کشیده شده است.
هنر موسیقی در ایران در دوره ساسانیان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود چنانکه درو دوره اردشیر موسیقی دانان طبقه جداگانه ای را تشکیل میدادند. در دوره خسرو پرویز موسیقی پیش رفت بسیار کرد و همانگونه که از نوشته های فردوسی و نظامی بر می آید باربد بزرگترین موسیقیدانان این دوره آفریننده 360 لحن موسیقی بود. از موسیقیدانان برجسته همین دوره نیز میتوان به نکیسا، بامشاد، رامتین و آزاد وار چنگی اشاره کرد.
سیف اله شکری نوازنده و سازنده سازهای باستانی و پژوهشگر برجسته سازهای معاصر در ایران است وی احیا گر کهن ترین ساز چنگ ایرانی باستان با پیشینه 6000 سال و بربت میان رودان با پیشینه ای حدود 4700 سال است. وی سازنده نخستین دستگاه سیم ساز در ایران و آفریننده ساز فرش با الهام از دار قالی است.
چنگ ارجان (بربت جام ارجان) با پیشینه ای حدود 3500 سال یکی از کهن ترین چنگهای ایرانی مربوط به منطقه باستانی ارجان است که توسط سیف اله شکری ساخته و با نوازندگی جادویی رابعه زند، از برجسته ترین نوازندگان ساز قانون در سال گذشته بازنوازی شد. قطعه زیبا و جادویی بازنواخته شده این ساز پیشکش نگاه تان.

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

سحر رشیدی مدرس ساز قانون

سحر رشیدی مدرس ساز قانون

سحر رشیدی مدرس ساز قانون . آموزشگاه موسیقی فریدونی.mov

سحر رشیدی مدرس ساز قانون . آموزشگاه موسیقی فریدونی.mov

دریاره ی سحر رشیدی :میزان تحصیلات:سال دیپلم هنرستان موسیقی دختران فعالیت ها

ردیفدوره زماننام مراکز
۱اجرا تکنوازی  پیانوسال ۱۳۸۷فرهنگسرای فدک
۲تکنوازی قانونهنرستان موسیقی دختران
۳اجرا با استاد نوید دهقاناموزشگاه سایه (گروه قمر)فرهنگسرای ارسباران
۴تکنوازی قانون (اموزشگاه طنین ماندگار)اسفند ۹۱فرهنگسرای نیاوران
۵اجرا در  کنسرت بزرگ هنرستان موسیقی دخترانتالار وحدت (بنیاد رودکی)
۶اجرا در کنسرت بزرگ هنرستان موسیقی با استاد  محمد رضا فیاضسالن روح ا…خالقی
۷اجرا در کنسرت اموزشگاه طنین ماندگاربرج ازادی
۸اجرا در موسسه محک (تکنوازی قانون)موسسه محک (به نفع کودکان سرطانی)
۹اجرا با استاد نوید دهقانفرهنگسرای سوره
۱۰اجرا در کنسرت بزرگ هنرستان موسیقی با ارکستراجرا در حضور اساتید هنرستان توسط هنرجویان فارغ التحصیلسالن روح ا…خالقی

گذراندن دوره ی شش ساله هنرستان موسیقی دخترانفراگیری ساز قانون نزد استاد ملیحه سعیدی در هنرستان موسیقی دخترانفراگیری ساز پیانو نزد استاد محمد رضا اکبری و سرکار خانم مریم مهربان در هنرستان موسیقی دختران

گذراندن دوره ی موسیقی کودک

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

درباره گروه موسیقی هوربانگ نوشته نیما فریدونی

درباره گروه موسیقی هوربانگ مقاله‌ای از نیما فریدونی

درباره‌ی هوربانگ

نوشتاری از نیما فریدونی

یادم هست . دیروز بود انگار، وقتی صبح روز سه شنبه ، مثل همیشه صبح زود برای بازکردن اتاق مرکز موسیقی تجربی گروه[1] موسیقی دانشگاه تهران ، با شتاب وارد کریدور دفتر گروه موسیقی شدم که اشکان[2] مرا صدا کرد … .
آنوقتها من مدیر مرکز بودم و شب و روز وقتم را گذاشته بودم برای آنجا .گروه موسیقی کوچک و بی امکانات بود .
بعد از جریانهای انقلاب فرهنگی هم اصلا جو گروه خراب بود. مدیران گروه ( پانویس به تعریف مدیر گروه ) نیز هرچند از استادان برجسته بودند ولی در زمینه مدیریت عملکرد بسیار ضعیفی داشتند.
ما که آمدیم ، اصغر وفایی مدیر مرکز بود : مردی وزین و دانشجویی دلسوز ؛ او و آرش عباسی و علی رادمان ، روزبه باطبی و علیرضا فرهنگ مرکز را اداره می کردند . تا زمان ورود ما به دانشگاه آنها خیلی کارها کرده بودند. وفایی پر از فکرهای موثر بود. من در جریانشان وارد شدم . دانشکده جانی داشت . هنرهای زیبا در آن دوره ( 81-77 ) تاثیر گذار بود و کنسرت ها ، نمایشگاهها ، همایش ها و انجمن های دانشجویی به راه .
وفایی هم در گروه موسیقی بچه ها را بیدار کرده بود . او می دانست که کارها خوب پیش نمی رود . استادان خسته شده اند . مسوولین دانشکده هم نگاهشان به موسیقی و موسیقیدان از جنس همان نگاهی است که سیمای دیروز و امروز به ساز داشت و دارد.
آنها فکر می کردند ما مطربیم . اصلا موسیقی علمی نمی دانستند چیست . مگر موسیقی هم علم دارد ؟
در دیدارم با رییس وقت دانشکده برای بیان مشکلات دانشجویان موسیقی متوجه شم که او ، هنر موسیقی و نمایش را هنر به حساب نمی آورد . او برای تماس با ما احتیاط می کرد.
من که آمدم پر بودم از حرف و انرژی . وفایی من را نشان کرد . در اولین انتخابات رای آوردم . شدم معاون مرکز . او هنوز مدیر بود. اعضای قبلی با مدیر گروه کنار نیامده بودند . اصلاحاتشان ، بسیار ریشه ای و به زعم بالایی ها تند بود . از جمعشان وفایی مانده بود تا ادامه دهد .
صبح ها شش صبح قبل از اینکه انتظامات دانشکده درها را باز کرده باشد مرکز موسیقی تجربی باز بود تا شب که جزو آخرین نفرها بودم که از دانشگاه بیرون می رفتند .
بعد هم که در انتخابات دوره پنجم مدیر شدم ، طرحهای بسیاری را آغاز نمودم ،  در کنار یارانی که در شورای مرکز حضور داشتند : برپایی کنسرت ها ، کارگاههای اجرایی و پژوهشی موسیقی و سخنرانی ها و ….
جو پویای دانشجویی به استادان هم سرایت کرد و تا حد زیادی کیفیت بالا رفت . تقاضای امکانات کردیم و در جلسه ای با معاون دانشکده  یک میلیون تومانی بودجه گرفتم برای ساز . ( البته قرار شد ما تاسقف این مبلغ ساز بخریم و هزینه را از دانشکده بگیریم. )  شاید بعد از برومند و نسل اولی های گروه موسیقی من اولین خرید ساز را انجام می دادم . احتمال می دهم تا سالها هم این رکورد تکرار نشود!
همان موقع حرفهای زیادی پشتم گفته شد . می دانستم که طبیعی است پس سرد نمی شدم . گاهی اتهام هم زدند و جای سپاسگزاری روی اعصاب من راه رفتند.
حاصل خرید سازهایی بود که از لحاظ تعداد با آنچه پیشتر بود به 2 برابر نزدیکی می کرد و از لحاظ کیفیت خیلی ها اذعان کردند که به نسبت فوق نزدیکی می کرد.
کا را با بالا گرفتن اتهامات متوقف کردم .
بعد از من تمام کسانی که بر من شوریده بودند حتی یک نی هم برای گروه نتوانستند بخرند.
گاهی عادت کرده ایم از دور قضاوت کنیم : غرض ها تیره دارد دوستی را      غرض ها را بیا از دل برانیم
صفحه های خاک خورده را از کمد های مرکز بیرون کشیدم . خیلی ها دوست داشتند آنها را بشنوند. سلمان سالک که از تار نوازان قلدر عصر ماست پیش قدم شد.
آن روزها با نرم افزارهای رایانه ای آشنا نبودم. او هم آنچنان مطلع نبود . کار را به یکی از آشنایان سپرد. هر چند کار اساسی صورت نگرفت ولی تمام صفحه های خاک خورده زنده شد و روی سی دی ثبت گردید. ( قصد دارم حالا که روی نرم افزارهای صدابرداری مسلط شده ام آن ها را با روش قانونمند و علمی بازیافت کنم و در اختیار علاقمندان قرار دهم .)
کار بر روی ریلها را هم شروع کردیم که من بیرون زدم. می دانم که هنوز هم به جایی نرسیده است. اصلا تا آنجا که اطلاع دارم مرکز را تعطیل کردند.
این مرکز همگام با مرکز تیاتر تجربی توسط پیروز ارجمند که هم اکنون هم از آهنگسازان نسل جوان است تاسیس شد. اساسنامه مخدوشی داشت که ما در همان روزهای اول برای بازبینی و تکمیل آن جلسات مداومی گذاشتیم.
آن شورهای شور انگیز و آن شتاب های دانشجویی بعد از ما فرو نشست . دانشکده سرد و یخی شد. مرکز موسیقی تجربی تعطیل گردید و از حرکت دانشجویی تنها خاطره ای ماند . هر چند امید وارم که دوباره دانشکده پویایی گذشته خود را باز یابد. چون تاثیر گذار ترین منطقه ایران برای فعالیت های جدی هنری بوده و خواهد بود.
***
کجا بودیم ….؟!
در کریدور گروه موسیقی ، روز سه شنبه از اردیبهش ماه 1380 که اشکان مرا صدا زد ….
پیشتر کوتاه ، چند بار ، اختلاط کرده بودیم .یکسال بعد از ما به دانشگاه آمده بود و ارتباط ما آنقدر ها جدی نشده بود. او هم پر بود از انرژی های نهفته ( همیشگی بادش ) . در گفتگوهای کوتاهمان از فعالیت های من تقدیر می کرد و ایده های جدید می داد و روحیه کاری داشت و می خواست کارهای مثبتی انجام دهد.
آن روز فکر جالبی داشت . تشکیل یک گروه موسیقی ایرانی برای اجرای قطعاتی در دستگاه چهار‌گاه و اجرای برنامه در کنسرت تجربی دانشجویان دانشگاه تهران . کانون موسیقی تازه تشکل یافته بود. اصغر وفایی بعد از تصویب طرح تشکیل کانونهای چند گانه در سطح وزارت آموزش عالی ( وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری ) و ابلغ آن به  دانشگاه تهران بود.
این کانون فعالیت های خوبی را آغاز کرد و بعدها در دوره تصدی گری مهدی تجلی و علی بهرامی نیز به برنامه های موثر  خود ادامه داد. انتشار اولین مجموعه صوتی دانشجویان دانشگاه تهران به نام گشایش ( در دو سی دی ) ، ساخت آهنگ دانشگاه تهران ، برگزاری کنسرت های متعدد ، کنسرت های تجربی و … از جمله فعالیت های این کانون بوده است.
***
فکر اشکان جالب بود . گفتم : چه می زنیم ؟ گفت : فعلا چکاد مشکاتیان . فهمیدم که جای نگاهش بالاست. اما من آن روزها در فکرهای دیگری بودم . وقت سر خاراندن نداشتم چه برسد تمرین گروهی .
مرکز موسیقی تجربی و سرو سامان دادن به آن و دنبال کردن هدفهایی که برنامه ریزی کرده بودم ، کار روی سازم و…. آن روزها در محضر استادم حسین علیزاده درس می گرفتم و هر جلسه دنیایی از مطلب داشتم برای کار کردن.
تا آن زمان البته با چند گروه فعالیت کرده بودم. روحیه آزاد و در عین حال قانونمند من در چارچوب شکسته بسته آن گروهها نمی نشست. یا سرپرست سالاری بود یا بی هدف . فعالیتهایی که انرژی زیادی از بچه ها می برد ، و به اندازه کار آنها ثمر نمی داد ، بعد هم ول می شد. دوباره روز از نو روزی از نو .
من با تجربه های قبلی در این فکر بودم که چگونه می شود گروهی آفرید هدفمند و دنباله دار . دنباله داری تا دور دستها . من به یک جریان می اندیشیدم. دوست داشتم خانه ای محکم بسازم که در برابر زلزله ها نلرزد و ایمن باشد .
کارهای گروهی در ایران مثل چادرهایی بود( و هست ) که برای زمانی اندک پهن می شد و تمام . اگر یک باران هم می زد فرو می ریخت. گاهی خانه هایی ساخته شدند مثل گروه پایور ، شیدا و عارف که یا بی سکنه اند یا اجاره داده شده اند . ولی باید اعتراف کرد از آنها خاطره های خوبی در ذهن ماست.
من به یک خانه بلکه به یک شهر می اندیشیدم. به شهری یا شهرکی که درآن کار اساسی بشود. کار ریشه دار . هرچیزی جای خودش باشد ، هرکسی به اندازه تلاشی که می کند مزد بگیرد و هر کسی تا هر قدر که می خواهد بی هیچ مخالفتی خود را بالا بکشد. شهری هنری با تمام زوایا و چشم اندازهای زیبا. شهری انگیزه مند برای کار حول محور موسیقی ایرانی .
من فقط می دانستم باید کار شود و ریشه ای کار شود.
***
پیشنهاد اشکان را تا حدی پذیرفتم . گفتم : فکر می کنم. گفت : ما یکی دو جلسه تمرین کرده ایم ، بیا ببین. بازدیدم از تمرین بچه ها که همه دانش جوی موسیقی و از سال پایینی های ما بودند حس خوبی در من برانگیخت. نت ها را گرفتم . تمرین ها را شروع کردم . سرور حسین علیزاده را برای گروه تنظیم کردم و خودم یک قطعه نوشتم به نام که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها  ” با ایجاد یک فضای تازه . چند نفر دیگر را هم به گروه دعوت کردیم . و گروه شکل گرفت. چون همه دانشجوی موسیقی بودیم اسم گروه را گذاشتیم گروه دانشجویان موسیقی دانشکده هنر های زیبا . هر چند یک دوره بسیار کوتاه با نام ” دلشدگان ” فعالیت کردیم و وقتی روشن شد که این نام مربوط به گروه دیگری است آن را عوض کردیم. با جدی شدن فعالیت گروه و سازماندهی آن دو ماهی به اعضا فرصت داده شد تا در جلسه ای که به منظور انتخاب نام گروه تشکیل می گردید نام های پیشنهادی خود را مطرح نمایند. درآن جلسه هر چند نام های زیادی مطرح شد اما اتفاق آرا بر  نام “هوربانگ ” ( نام پیشنهادی محمد باقر زینالی ) قرار گرفت. وجود بخش معرفی کننده سیستم و نوع تشکیل گروه و رابطه آن با موسیقی ( بانگ ) ، پارسی بودن دو بخش این نام ( هور : خورشید ، آفتاب – بانگ : آواز ، ندا ، صدا ) تجریدی و غیر عینی بودن آن که هم نوع نگاه جدی ، در هوربانگ است ( برعکس نام های پیش نهادی دیگر که مثلا اسم یک خواننده ، موسیقی دان یا نوازنده قدیمی بود . ) ، متفاوت بودن آن  با اسامی گروههایی که در ایران تشکل یافته اند ، سادگی تلفظ و سهولت ماندگاری در ذهن و سنگینی ظاهری این نام از دلایل انتخاب نام فوق بود . اولین کنسرت گروه در کلاس دکتر شاهین فرهت ارایه شد :  ” قطعه که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ” . استقبال و تمجید دانشجویان موسیقی از کار فوق ما را برای ادامه راه بسیار تشویق کرد . به زعم عده ای کار گروه کاری نوع بود . ما قدم اول را خوب برداشته بودیم . با نزدیکتر شدن به کنسرت موسیقی تجربی که در روزهای آخر خرداد 1380 برگزار می شد تمرین ها جدی تر شد . گرمای بسیار زیادی در میان بچه ها بود . محل تمرین ها دانشگاه بود اما بعضی از تمرین ها را به محلی که من آماده کرده بودم انتقال دادیم .! اغلب بچه ها از تجربه کافی برخوردار نبودند اما آنقدر کار می کردند که کم تجربگیشان پنهان می شد . همان روزها محمد تقی حسینی که خدمات زیادی را برای گروه به انجام رسانیده است و پیشتر ها از من برای اجرای دونوازی های پربار دعوت به عمل آورده بود ، در گفتگوی کوتاهی به من گفت : چرا گروهی تشکیل نمی دهی ؟ خیلی کارها می شود کرد …
در پاسخش گفتم : همین گروه را می سازیم.
حرفهای او هرچند در لفافه بیان می شد ، اما من منظور اورا در یافتم . او نیز در جستجوی یک تشکل قانونمند بود.
***
 از همان روز کار برای من از حد محدوده زمانی تمرین تا کنسرت تجربی گذشت . نگاهم رفت تا قرنهخای آینده .
به دعوت اشکان سیگارچی و به اصرارمحمد تقی حسینی ، هوربانگ را برای نسل های آینده تشکیل دادیم . به هدف کاری کارستان کردن . از جمله کارهایی که آن ور آبی ها از رنسانس کلیدش را زدند. و نسل های امروزشان بر پله های محکمی برای اخلافشان تدارک می بینند.
ما در این جایی که هستیم بر دوش گذشتگانمان سوار شدن را از دست داده ایم . پیران ما ، یا ما را بر پشتشان نمی نشانند یا ما آنقدر قدر دانشان نبوده ایم که بتوانیم از کول آنها بالاتر را ببینیم.
هوربانگ را تشکیل دادیم تا یک جریان ماندگاربه یادگار بگذاریم. معتقد شدیم اگر کاری می کنیم آنقدر قوی باشد که قرن ها تاثیر خود را حفظ کند.
با تذکر محمد تقی ، آیین نامه ای را برای گروه تهیه کردم. در نگارش آن اصول زیادی مد نظرم بود :
1-       تعریف هدف و آرمان
2-       دموکراسی و عدالت در تمام ابعاد
3-       توان پیشرفت هر عضو تا بالاترین مدارجی که در گروه قابل تصور است.
4-       آزادی اندیشه و عدم اعمال نظرات فردی .
5-       مشارکت و نظر سنجی همه اعضاء در تک تک کارهای گروه.
6-       راهکارهای موثر در ادامه حیات دادن گروه.
7-       تعیین حقوق معنوی و مادی اعضاء و همکاران.
8-       محور قرار دادن مقدار انرژی و کار صرف شده به عنوان فراسنجی برای تعیین حقوق.
***
با بررسی گذرای تاریخچه گروههای موسیقی آزاد در ایران به نتایج مختلفی رسیدم. اشکالاتی در تمام آنها وجود داشت که البته بسیاری از آنها مشترک بود. این اشکالات موجبات از هم پاشیدگی و عدم ادامه حیات را برای آنها فراهم می آورد. در زیر به چند مورد از آنها اشاره می کنم :
1-       محوریت یک نفر که به عنوان سرپرست یا آهنگساز یا خواننده گروه است به عنوان مدیر یا ریس : اوست که تصمیم می گیرد چه بشود ، چه نشود، و … . در گروه او شاخص می شود . دیگران توان رسیدن به موقعیت او را ندارند. دیگران جز در حکم نوازنده یا هر عنوانی که در سیستم گروه به آنها سپرده شده است نمی توانند دخالتی بکنند. به طور کلی تجربه های بشری نشان داده همیشه تک روی شکست خواهد خورد . لزوم مدیر و حرکت او در مسیر شورا و زیر نظر شورا موثر ترین روش برای اداره تشکل هاست . که البته در گروههای ایرانی دیده نمی شد.
2-       عدم وجود قوانین یا آیین نامه مشخص ، و عدم وجود آرمان و هدف غای برای حرکت در مسیر آن: گروههای ایرانی به صورت مقطعی هدفمند شده اند . یا مساله ای سیاسی و اجتماعی آنها را ایجاد می کند یا هدفی مالی در تشکل آنها مطرح ات یا نوعی احساس نیاز بزای دور هم بودن و یا خود نمایی . کمتر گروههایی در عرصه فرهنگ ما پا به عرصه ظهور گذاشته اند که هدف فرهنگی و میل به فرهنگ سازی آرمان اصلیشان بوده باشد . آنهایی هم که همچنین هدفی داشته اند از سازماندهی خوبی برخوردار نبوده اند . تا آنجا که می دانم فقط گروه شیدا ست که آیین نامه ای مکتوب دارد و اعضا به آن عمل می کنند. شاید از عوامل بقای آن بعد از بیست واندی سال همین قانونمندی باشد.
3-       عدم پیش بینی جانشین و عدم پیش بینی انتقال پذیری حرکت گروهی به نسل ها ی بعد. : سازمانی می تواند در طول نسل ها عمل کند که برای بازسازی عوامل خود برنامه ای را پیش بینی کرده باشد. اگر نیروها کارآمدی خود را از دست دادند ادامه حیات تضمینی داشته باشد. و آن جایگزینی عوامل جوان به جای عوامل از کار افتاده باشند. به طور خلاصه گروههای موسیقی ما بر محور اعضا ست تا بر محور موسیقی. گروه به اعضا بسیار وابسته است. بروز اختلاف میان اعضا و جدایی یک فر یا بیشتر از گروه موجب از هم پاشیدگی گروه می گردد. ما در ایران باید اعتراف کنیم که فرهنگ گروهی کار کردن را پیدا نکرده ایم. بسیاری از کارها به صورت انفرادی پیش نرفته است . فعالیت های گروهی به جای اینکه انرژی های فردی را در یک راستا جمع کند ، در بسیاری از اوقات انرژی های فردی را در مقابل با یکدیگر می شوراند و نابود می کند.
4-       عدالت : از یک اندیشمند نقل کرده بودند حکومتها به ظلم می مانند اما به ناعدالتی نمی مانند. گاهی به همه فشاری می آید . چون مساوی است کسی اعتراض نمی کند . اما اتفاق می افتد که انسانها در رفاهند و ناعداتی آنها را معترض می کند . در گروههای ایرانی میان نوازندگان و اعضات گاهی نا عدالتی است . حقوق بدون رعایت فراسنج های کافی و بدون وجود توجیه منطقی با نا عدالتی تقسیم می گرد.
5-       عدم سازمانمندی اقتصادی گروه ها : گروهها درآمدهای خود را میان اعضا تقسیم می کنند و برای گروه و پیش برد کارهای غیر شخصی برنامه ای ندارد. هر چند که وجود صندوق مالی امری اجتناب ناپذیر و متضمن حات گروه می باشد.
***
مواردی از این دست در نگاه من تاثیر گذار بود. تا امروز من بارها موارد مذکور را در فعالیتهای گروه هوربانگ لمس کرده ام ولی پیش بینی های انجام شده ما در مورد آنها بزذگترین مشکلات را هم  تا کنون  از میان برده است. البته می دانم که مشکلات بسیاری در پیش رو ست. اعضایی از میان ما رفتند و اعضای جدید جایشان را گرفتند، گروه ادامه داد.
درآمد های ما اندک بود ، اما همه با همان روحیه آغازین ادامه دادند ، چون می دانستند که اگر کم است برای یکا یک هوربانگیان کم است و حقی به قدر سوزنی پایمال نخواهد گشت. و ….
***
پیش نویس آیین نامه تهیه شد . قبل از کنسرت تجربی آن را با حضور همه اعضا تصویب کردیم . مواردی را اضافه کردیم و چیزهایی را خط زدیم . بر طبق  آن  تقسیم وظایف صورت گرفت و نقش هر کس مشخص شد : مدیر گروه ، سرپرست گروه ، منشی ، مسوول آرشیو ، مسوول مالی ، هیات امنا و …
ما می دانستیم که هر چیزی را کجا قرار دهیم و از هر کس چه بخواهیم. کنسرت تجربی سر رسید و گروه 11 نفره ما روی صحنه رفت . یکهو در دانشکده کار ما صدا کرد. شاید مشکلات اجرایی کم نبود اما خودمان را باور کردیم . دانستیم که یک چیزی را مثل راه یا مثل نهضت یا مبارزه آغاز کرده ایم. می دانستیم که آغاز تنها 1 درصد از کل کار است. و به بزرگی نسبت تداوم و پشتکار در معادله فوق می اندیشیدیم. ما آمده بودیم که ادامه بدهیم. ادامه بدهیم برای موسیقی ، برای موسیقی ناب . تا برای آن زندگی کنیم و زیبایی را در یابیم . و زیبایی را به دیگران بشناسانیم. تا آنها به گونه بهتری زندگی کنند. می دانستیم که هدف زیبایی است.
کنسرت خاطره انگیز دیگری را در همان روزها برگزار کردیم : کنسرت آزاد در حیات دانشکده هنرهای زیبا در فضای باز. این نخستین بار بود که همچنین کاری صورت می گرفت. یادم هست رییس دانشکده و معاونین کاملا مخالف بودند. روز انجام برنامه که خبر به مدیر گروه موسیقی و معاونش رسید آنها من را خواستند و خواهش کردند که برنامه انجام نشود. اما ما سازهایمان را برداشتیم و یک کنسرت خوب اجرا کردیم. در میان برنامه که با استقبال بسیار بالایی روبرو شده بود عوامل زیادی تصمیم گرفتند کنسرت را به هم بزنند که دانشجویان به صورت خود جوش جلوی آنها را گرفتند. با این کار ما نشان داده بودیم که موسیقی اصلا چیز خطرناکی نیست!!!!
***
تشویق من به عنوان سرپرست گروه برای شروع آهنگسازی ، پژوهش ها و … تا کنون محصولات خوبی به دست داده است. وجود صندوق مالی گروه ، پشتیبانی محکم برای اعضا و اهداف گروه است. و خلاصه ما تبدیل به یک سازمان شدیم.
محمد باقر زینالی که در ابتدا با ما نبود امروز بسیاری از کارهای گروه را برنامه ریزی می کند و بار عظیمی از فعالیت ها را به دوش می کشد . او با شنیدن ” که عشق آسان …. ” راه گروه را شناخت. فهمید ما پی چه چیزی می گردیم . وقتی تمایلش را به همکاری احساس کردم و فهمیدم سخت کوش و کاری است و اهل عشق ، طرح عضویتش را میان اعضاء مطرح کردم . چند تمرین با ما بود . بچه ها با من هم عقیده بودند : آمد و یک یار خوب به ما اضافه شد. او بی شک از تاثیر گذاران مهم گروه  بوده و می دانم که تاثیراتش بیشتر خواهد شد.
گاهی دو شبانه روز بدون خواب و غذا کار می کند و خم به ابرو نمی آورد. تا کار تمام نشود و خوب تمام نشود دست بر نمی دارد. مرد است و قوی است . خیلی چیزها از مشکلات زندگیش ، کارهاش و تلاشهاش در ذهن مانده . شاید یک روزی آنها را به نگارش در بیاورم : خود قصه ای است مفصل و درس آموز . مثل وزیری بزرگ که سخت کار می کرد و به کار معتقد بود و می توان گفت : نگاه درست و علمی در موسیقی ایرانی را پایه گذاری کرد. همیشه برای موسیقی ایرانی ، ِک دعا کرده ام : در هر نسل ده نفر با تلاش و جدیت و جسارت و نگاه قانونمند و علمی و نظام یافته علینقی وزیری و با روحیه خلاق و هویتمند حسین علیزاده ، موجود باشد. ( اینکه چرا این دو نفر ؟ ) باید پذیرفت که از برگهای تاریخ معاصر موسیقی کشور صفحات پر بار و زیادی توسط این دو موسیقیدان پر شده است. و چیزی است غیر قابل انکار )
موضوع دیگری که برای موسیقی ایرانی باید انتظارش را کشید ، چیزی است نظیر همان مساله گفتگوی تمدن های مطروحه توسط محمد خاتمی . موسیقیدانان ایرانی با هم دوست نیستند . همدیگر را نفی می کنند . سر یک میز نمی نشینند . پشت هم نیستند. در کلاس های درسشان ، پشت موسیقیدانان دیگر سخن می گویند. این به این دلیل است که آموزش ما درست نبوده.  غرور زیادی داشته ایم . اصلا در فرهنگمان نفی بیش از ثبات جا افتاده. دوست داریم آنچه دیگران دارند و ما از آن بی بهره ایم با یک جمله نفی کنیم. نفی هنر نیست . بیایید همدیگر را اثبات کنیم. این چوبی که می خوریم در نهایت منتهی به دستهای خود ماست . همین امروز بیاییم از نقد منفی گرایانه و غیر مستدل بکاهیم. مثبت باشیم و مثبت نظر بدهیم. خواهیم دید چه نتیجه مطلوبی در پی خواهد داشت.
***
از باقر می گفتم ….
 خودش را میان ما بالا کشید. من و برخی از دوستان کسوت مدیریت را شایسته او دیدیم . مدیریت او با رای اکثریت تثبیت شد.
آهنگسازی را آغاز کرد . یادم رفت بگیم رشته تحصیلی اش نقاشی بود . قطعاتش را با ظرافت خاصی کنار هم می چید و به هرکدام مدتها می اندیشید. دوست دارم به زودی ضبطشان کنیم.
وقتی کار ضبط ها را در کارگاه موسیقی هوربانگ شروع کردیم او هم دخالت کرد. امروز در ضبط ها ناظری است که نوازندگان را پشت میکروفن به  صلابه می کشد. آنها به سختی از زیر دستان او فرار می کنند . تا آن چیزی نشود که می خواسته ، گاه تا 20 بار تکرار می کند.
به نوازندگی سازهای زیادی احاطه دارد و این امر به ما کمک شایانی رسانده است. یرای او آرزوی استقامت در راه و صبر دارم.
فردیس فیض بخش از همان روزهای اول با ما بود . موسیقی در وجودش است. با سواد است و سخت گیر. کم تر تایید می کند . همیشه وقتی بگوید خوب است ، خیالم راحت می شود. نظراتش برای همه هوربانگی ها مهم است.
ایده های تازه ای دارد . به هدف غایی هنر بسیار می اندیشد. کمتر دیده ام در دستش کتابی نباشد. در مکاشفه است. اگر کم حرف بزند یا دوره ای کم کار باشد می دانم چند وقت بعد شاهد یک خبر خوب از او هستم . او هم مثل باقر با نوازندگی سازهای مختلفی آشناست . برای موسیقی مرزی قائل نیست. نگاهش بسیار عمیق و ژرف است.
علی ساجدی صبا از دیگر دوستان خوب هوربانگی است . او یک همراه واقعی است . با تو صادق است . فوتن و بی ادعاست. با تمام ارزش هایی که در وجودش نهفته است یکبار هم شده غروری در وجودش نیافتم. در کشف و شهودی خاص است. وقتی ساز می زند یک لحظه هم قصدی برای خودنمایی پیدا نمی کند.
محمد تقی حسینی ، جدی است. صبور است. و مثل کوه مقاوم. گاه فکر می کنم او اینجایی نیست. جلوه های مادی این جا برای او مهم نیست. کار می کند ، ساز می زند و می نویسد .
امیر حسین رحمتی آوازی عاشقانه می خواند. محکم و گیرا و جدی . همراه است با همه و جدا نیست. با آن که رشته تحصیلی اش دکترای دندانپزشکی است اما تحصیلاتش را در باب آواز ادامه می دهد. آرزو می کنم همواره آوازش ، مثل امروز بی ریا و ساده بماند.
اشکان سیگارچی روی شیوه های مختلف سنتور نوازی کار کرده است. او تحقیقاتش را در این زمینه ادامه می دهد. او گرم و پویا ادامه راه را به هوربانگیان نوید می دهد.
سعید اشتوی ، در دنیای صدای کوبه ای ها میل به بازی دارد. اخلاق نیکو دارد. من از او و بقیه هر روز نکته های اخلاقی می آموزم.
رسول عباسی آرام و بی ادعا. تا با او نباشی به وسعت مردانگیش پی نمی بری. روی سازهای کششی کار می کند. پیشرفت های زیادش موجب خرسندی اعضاست. او با آرامش خود تنش ها و عصبیت ها را تعدیل می کند. مجید رهنما و علی توکلی از ابتدا با ما نبودند. علی وقتی آمد فکرهای تازه ای داشت. تجربه های دیگر گونه اش و ارتباط های خوبش تحول زیادی در گروه به وجود آورد. مجید هم که آمد مشغول تمرین ” مرثیه ” [3] و ” نگار “[4] بودیم.
صدای صاف و زلال و پخته و محکم نی او صدای گروه را متحول کرد. شاید جسارت باشد ولی همواره گفته ام صدای نی او میان هم رده ها و جوانانی که دیده ام یک سر و گردن و بلکه بیشتر خوش صدا تر است. او هنوز کارهای زیادی برای انجام دادنروی سازش دارد ولی می دانم که آینده چشمگیری دارد. به هر حال دوستان یکرنگی در هوربانگ گرد آمده اند. تصور جدایی آنان برایم سخت و مبهم است. اما می دانم شرایط زندگی ، و مسایل مختلف این پیش آمد را پدید خواهد آورد.
هوربانگ بر پایه افراد بنا نمی شود . همانگونه که تا امو ز این چنین بوده است . وقتی موسیقی محور باشد، هر کس که بیاید بار را به دوش می کشد . این نهضتی که آغاز شده با ما تمام نخواهد شد. ما آغاز گر بوده ایم.
خوشبختانه نظم و رعایت آن در هوربانگ در موفقیتمان تاثیر گذار بوده است. مشخصات هر یک از جلسات تمرین ، مشخصات هر جلسه ضبط ، مشخصات هر یک از کنسرت ها ، صورتجلسه گردهمایی های اعضا و … توسط منشی گروه ثبت شده است . ما هر لحظه خود را مطالعه می کنیم . همه سوابق را داریم و این کمک شایانی به ما نموده است.
نخستین کتابچه  هوربانگ شامل آیین نامه ، اهداف ، تاریخچه ، گزارش فعالیت ها و … در سال 1382 در تیراژ بسیار پایینی  به نشر رسید .  هر سال این کتابچه کامل تر شده و در پایان سال به چاپ می رسد.
سفرهای گروهی به پختگی روابط و وحدت ما افزود. من بهترین سفرهایم را با هوربانگی ها کرده ام. کار گاه هوربانگ هم که از سال 1376 تاسیس شده بود از سال 1381 به صورت رسمی به این نام مفتخر گردید. تمرین ها ، ضبط ها ، جلسات و … اعضا در این مکان انجام می شود. فکرهای خوبی برای این کارگاه داریم که با گذشت زمان صورت خواهد گرفت.
وب سایت هوربانگ فکری بود که توسط علی توکلی ارایه شد. با مطالعه دقیق و برگزاری جلسات متعدد این طرح با موافقت همه رای آورد. اعضا تصویب کردند در راستای اهداف گروه سایت بخش کوچکی را به معرفی هوربانگ و فعالیتهایش و بخش اصلی را به مجله هوربانگ که به پیشنهاد محمد باقر زینالی تصویب شد ، اختصاص دهد. ایجاد مکانی مناسب برای ارایه مقالات پژوهشی و علمی ، آموزش رایگان ، خبر و … از اهداف مجله فوق است. بدهی است ادامه حیات سایت هوربانگ وابسته به حمایت کسانی است که تفکرات هوربانگ را می پسندند. از شما برای همکاری دعوت می کنیم.
اینها چیزهایی بود که به ذهنم می رسد . به مرور قصد دارم آنچه در هوربانگ می گذرد را در سلسله مقالاتی ارایه کنم. این از جهتی است تا ارتباطمان با جامعه و کسانی که موسیقی ما را می شنوند بیشتر کنم و با ایده گرفتن از آنها ، از اشکالات کار بکاهیم و محکمتر پیش رویم.
نیما فریدونی
از اعضاء گروه موسیقی هوربانگ  


1   در این مقاله دقت داشته باشیم که یک مدیرمرکز ( مرکز موسیقی تجربی دانشگاه تهران ) یک مدیر گروه ( گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ) وجود دارد . مدیر مرکز از بین دانشجویان انتخاب می شد. مدیر گروه توانایی داشت او را عوض کند یا صلاحیت او را تایید نکند.  اما مدیر گروه از بین استادان انتخاب می شد و اداره مستقیم گروه موسیقی به عهده او بود. ( و هست. )
2  اشکان سیگارچی : نوازنده سنتور – کارشناس موسیقی –  دانش آموخته گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران 
3   عنوان قطعه ای  بلند از نیما فریدونی برای سازهای ملی – این قطعه به عنوان پایان نامه کارشناسی ایشان در گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا ارایه شده است.
4   عنوان قطعه ای از محمد باقر زینالی برای سازهای ملی