نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

آهنگ شکوفه‌ها گروه پنج عطاالله خرم پرویز وکیلی آواز بیات اصفهان تنظیم ایمان ملکی آواز محمود صفی زاده

آهنگ شکوفه‌ها گروه پنج عطاالله خرم پرویز وکیلی آواز بیات اصفهان تنظیم ایمان ملکی آواز محمود صفی زاده

آهنگ‌ساز: عطاالله خرم

ترانه‌سرا: پرویز وکیلی

آواز بیات اصفهان

آواز: محمود صفی زاده

تنظیم: ایمان ملکی

تار: نیما فریدونی

گیتار: فرزین نیازخانی

همخوان: مرجان کاشف

ویولن تنبک و عود: ایمان ملکی

آهنگ شکوفه ها گروه پنج عطاالله خرم آواز محمود صفی زاده تنظیم ایمان ملکی تار نیما فریدونی

آهنگ شکوفه ها گروه پنج عطاالله خرم آواز محمود صفی زاده تنظیم ایمان ملکی تار نیما فریدونی

شکوفه می رقصد از باد بهاری
شده سر تا سر دشت سبز و گلناری
شکوفه های بی قرار روز آفتابی
به صبا بوسه دهند با لب سرخابی
ای شکوفه خنده تو جلوه ها دارد
آن روی زيبا نظر سوی ما دارد
دلداده بلبل دارد سخن ها
آراید از ساز و سخن بزم چمن ها
پروانه در بزم طرب آمده تنها
باد بهاری با بیقراری
شکوفه پرپر کندو لاله پریشان
بهر طرف دست صبا گشته گل افشان
شکوفه می رقصد از باد بهاری
شده سر تا سر دشت سبز و گلناری
عطر جان پرور گل می برد هوشم
نغمه مرغ چمن کرده خاموشم
ای شکوفه خنده تو جلوه ها دارد
آن روی زیبا نظر سوی ما دارد
شکوفه میرقصد از باد بهاری
شده سرتا سر دشت سبزو گلناری
شکوفه های بیقرار روز آفتابی
به صبا بوسه دهند با لب سرخابی
ای شکوفه خنده تو جلوه ها دارد
آن روی زیبا نظر سوی ما دارد

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

مشروطه و تغییر محتواییِ تصنیف‌خوانی نوشته جواد ظل طاعت

مشروطه و تغییر محتواییِ تصنیف‌خوانی نوشته‌ی جواد ظل طاعت

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله


جنبش مشروطه علاوه بر تأثیرات فراوانی که از منظر سیاسی و اجتماعی براي کشور داشت، از بعد فرهنگی و هنري نیز تأثیرات شگفتانگیزي بر جاي گذاشت که تأثیرات آن، هنوز هم در جامعه ایرانی قابل رویت است. در این میان، موسیقی بیش از سایر هنرها توانست خود را با گفتمان مشروطه همراه کند و در مقاطعی، به رسانهاي براي این جنبش عظیم اجتماعی تبدیل شود. به تعبیري دیگر، یکی از عواملی که سبب پیروزي جسمی جنبش مشروطیت شد، رابطه تنگاتنگش با موسیقی بود. به تعبیري دیگر، در واقع موسیقی و مشروطیت با یکدیگر یک رابطه همیشگی و یک رابطه علت و معلولی داشته و به هم، یاري رسانده اند. براي اثبات این ادعا می بایست کمی به قبل از دوره مشروطیت برگشت و نگاهی به اواخر دوران قاجار داشت. در دوره قاجار، موسیقی در واقع نقش مهمی در زندگی مردم نداشت و بیشتر، نقش تفریحی داشته و همچنین ارزش و اهمیتی هم، براي موسیقیدانان وجود نداشت و به نوعی، در واقع هنرمندان، عمله جات طرب محسوب می شدند و در کارهاي خانه، به تمام رجالِ آن زمان، کمکهاي زیستی کرده، بدون آنکه به کار اصلی شان، موسیقی بپردازند و این حکایت، تا شرایطی ادامه داشت که موسیقی را از پا انداخت. این رویه ادامه داشت تا زمانیکه جنبش مشروطیت موسیقی دیگري می طلبید. به روایتی دیگر موسیقیِ آه و ناله و یا موسیقی عیاشی هاي شبانه درباري با جنبش مشروطیت همراه نبود و نیازهایش را برآورده نمی کرد. در واقع موسیقی اي طلب شد که به جاي ناله و زاري، فریاد و خروش را بوجود آورد و بدین شیوه بود که نیاز جامعه برآورده می گردید و هنرمندانی به روي کار آمدند که براي جنبش مشروطیت موسیقی نوشتند و آهنگ ساختند که در راس آنها زنده یاد “غلامحسین درویش” جاي داشت که می شود وي را مبدع و مبتکر موسیقیِ نو، در آغازِ پس از مشروطیت بشمار آورد. از زمان “امیرکبیر” و با نوسازي ارتش و آوردن موزیک نظام، بسترسازيهاي اولیه براي تغییر در موسیقی ایرانی فراهم شد. دوره “ناصرالدینشاه” نیز به جهت ثبات سیاسی موجود و علاقهمندي شاه مستبد ایرانی به هنر و هنرمند، فضایی مناسب براي فعالیتهاي هنرمندان، بهخصوص هنرمندان موسیقی فراهم کرد تا در قالب کنسرتهاي مجلسی و درباري و نیز حضور در گروههاي بزرگ تعزیه، خود را در معرض تماشا و

داوري مخاطبان و مردم قرار دهند. اعلام فرمان مشروطیت در 14 مرداد 1285 خلاقیت اهالی موسیقی را به یکباره شعلهور ساخت. در این دوره علاوه بر ظهور برخی ترانهسرایان مستعد، بهرهمندي از سازهاي غربی و ساختن آثاري، بر مبناي اینگونه موسیقایی رواج یافت و ژانرهایی نظیر پولکا، والس و مارش وارد موسیقی ایرانی شد. گروه نوازي در ابتداییترین شکلش قوت گرفت و دادن کنسرت در ایران روندي رو به رشد به خود گرفت. شاید این از بخت خوب اهالی موسیقی بود که در همان زمانها چند چهره برجسته در زمینه موسیقی و ترانهسرایی و تصنیفسازي به میدان آمدند و اوج گرفتند. “عارف قزوینی”، “علی اکبرخان شیدا”، “محمدعلی امیرجاهد” و “ملک الشعراي بهار” هر یک توانستند با سرودههاي خود، جانی تازه به موسیقی و همچنین به جنبش مشروطه ببخشند. اگرچه “ایرج میرزا” شعر معروف » تو شاعر نیستی تصنیفسازي« را در جهت تخفیف و تحقیر “عارف قزوینی” به کار برد، اما تاریخ موسیقی ایران و نیز جنبش مشروطه ثابت کرد آن چیزي که بیش از همه کاربرد داشت و در خدمت جنبش مشروطه بود و بعدها در زمره بهترین تصنیفهاي تاریخ موسیقی معاصر ایران ثبت و ضبط و ماندگار شد، تصنیفهایی بود که “عارف” سرود و خواند. تصنیفهایی که بعدها بهترین خوانندگان و آهنگسازان بارها و بارها به بازخوانی و بازسازي آن همت گماشتند. از سرودههاي معروف عارف میتوان به »از خون جوانان وطن لاله دمیده …« اشاره کرد که عارف آن را براي مجلس دوم و به یاد قربانیان آزادي سرود. این تصنیف را چهرههایی چون “عبداالله خان دوامی”، “عسگر عبداالله اف” )در آذربایجان( و “الهه” خواندند و نیز “محمدرضا شجریان” در دو نوبت ) ابتدا با تنظیم محمدرضا لطفی در قبل از انقلاب و سپس با تنظیم فرامرز پایور در بعد از انقلاب( این کار را خواند که در همان سالهاي اول انقلاب با استقبال گسترده مخاطبان و مردم روبرو شد. “لطفی” در اجراي خود از ریتم و تمپوي آرامتري در مقایسه با پایور بهره برده است. تصنیف “باد خزانی” نیز از دیگر تصنیفهایی بود که به نوشته “حسن مشحون” در کتاب تاریخ موسیقی ایران؛ “عارف” آن را به یاد سران آزادیخواه آذربایجان سرود. این تصنیف بعدها توسط بانو “قمرالملوك وزیري” خوانده شد و در دهه هفتاد نیز “صدیق تعریف” آن را در نغمه افشاري بازخوانی کرد.

به نوشته “حسن مشحون” در کتاب تاریخ موسیقی، صوت مؤثرِ “عارف” و نالههاي جانکاه آهنگ، از داستان ملتی غمزده که در راه آزادي، کوششها کرده و به نتیجه نرسیده بود حکایتها میکرد. روایت “روحاالله خالقی” که خود در دوران کودکی صداي “عارف” را در کنسرتی با تار “شکريِ” نامی شنیده بود؛ میزان اهمیت تصنیفهاي “عارف” را نشان میدهد. “عارف” در حدود 20 تصنیف ساخته است که اشعارش شامل یک دوره تاریخ گویاي 14 سال اول مشروطیت ایران است که تصنیف شور ) اي امان از فراقت …( آغاز میشود و در نهایت با تصنیفی درباره جمهوري به پایان میرسد. “محمدعلی امیرجاهد” نیز از جمله ترانهسرایانی بود که به نوشته “حسن مشحون”، در جنگ جهانی اول به آزادیخواهان پیوست و… سرود و تصنیفهایی که از شور میهنپرستی او حکایت میکرد انتشار میداد. برخی از تصنیفهاي “امیرجاهد” عمدتاً توسط بانو “قمرالملوك وزیري” خوانده شد که بعدها نیز خوانندگانِ زن و مرد دیگري آن را بازخوانی کردند. “ملک الشعراي بهار” دیگر شاعري بود که بر خلاف دو ترانهسراي دیگر در همکاري با یکی از نامداران موسیقی قرن بیستم ایران، “غلامحسین درویشخان”، تصنیفهایی را سرود که از آنها فضاي دفاع از وطن به خوبی استشمام میشد. “درویشخان” در همراهی با انجمن اٌخٌوت به سمت تشکیل ارکستري روي آورد و همو بود که برخی از فرمهاي نو را به موسیقی سنتی ایران اضافه کرد و براي نخستین بار گروهنوازي را نیز در این گونه موسیقایی رواج داد. “ملکالشعراي بهار” با همکاري “درویش خان”، تصنیفهایی را سرود که از آنها فضاي دفاع از وطن به خوبی استشمام میشد. تصنیف “زمن نگارم”، از جمله تصنیفهایی است که بهار آن را ساخت و در بخشهایی از آن به صراحت از نداشتن علاجی براي ایران یاد میکند. استاد “محمدرضا لطفی” آن را در آلبوم به یاد “درویشخان” با صداي “نصراالله ناصحپور” آورده است، تا به شکلی ظریف از یادآوري وضعیت کشور در سالهاي ابتداي دهه شصت بگوید که بسیاري از دوستانش مجبور به عزلتنشینی و یا ترك کشور شدند. تصنیفهاي تمامی این سرایندگان بیشتر کارکرد رسانهاي داشت و شاید بتوان در تعاریف امروزین، آن را رسانهاي قوي و مؤثر در انتقال پیامهاي انقلابی به مردم در سراسر ایران به حساب آورد؛ پلی

ارتباطی که شاید اهل سیاست و مطبوعات از چنین امکانی براي ارتباطگیري با توده شهروندان و انتقال پیام جنبش مشروطیت برخوردار نبودند. بر خلاف روزنامه که تنها گروهی خاص میتوانستند آن را بخوانند و یا حتی تهیه کنند، ویژگی تصنیفهاي یادشده در این بود که در کمترین زمان ممکن و بعد از خوانده یا سروده شدن دست به دست میشد و به حافظههاي مردم سپرده و به سرعت بر زبانها جاري میشد. اکنون که بیش از 11 دهه از آن دوران میگذرد هنوز تصنیفهاي یادشده که از آنها میتوان به عنوان وطنیهها یاد کرد، از چنان قوت ملودي و غناي موسیقایی برخوردارند که هر شنوندهاي را بیاختیار مجذوب خود میکند. آنچه ترانه سازان مانند “عارف”، از طریق موسیقی عرضه می کردند، مردم سالها در آرزویش بودند که همانا آزادي، ترقی، نوآوري و زندگی نو و تازه بود و این امر با تاثیري دو جانبه کاملا هویدا و تاثیري از لحاظ فرم موسیقی و تاثیر محتواي اجتماعی داشت. اما در هر دو حال می توان “عارف” و “درویش خان” را بعنوان نمونه اي بارز مطرح کرد. “درویش خان” براي اولین بار بود که موسیقی ایران را از مرحله محلی درمی آورد و به نوعی، سازبندي ها را متحول و سازهاي غربی را وارد ارکستر نمود و با پیانو و ویولن کارهایش را عرضه می کرد و بدین طریق تمام فرم موسیقی ایران را متحول نمود و می توان گفت؛ به نوعی این آهنگها هم آوایی با نیاز جامعه و اهداف انقلابی آن زمان داشت. البته می بایست اشاره نمود که کارها بصورت انفرادي انجام می شد و به صورت یک کار حزبی نمایان نبود؛ اما این کارهاي تکی و انفرادي، زمینه را براي جنبش و نیاز یک اجتماع گسترده تري مهیا می کرد و در این زمینه موفق هم شد تا جایی که بعد از دوران مشروطیت، هنگامیکه کلنل “علینقی خان وزیري”، سکان موسیقی را در دست گرفت، نوع موسیقی به کلی عوض شد. به صورتیکه نوع موسیقی ریشه در سنت داشت اما از لحاظ نحوه اجرایی، کاملاً مدرن و نوآورانه بود. در دوره “رضاشاه” که یک دوره اقتدارگرایی محسوب می شد، از موسیقی براي وسیله ابراز اقتدار استفاده می کردند و این شد که به سمت یک نوع از موسیقی میهنی با محتوي میهن دوستانه رفتند و باعث خلق ریتم هاي پرشورِ مارش نظامی غربی شد که افرادي مانند “مین باشیان” و “ابراهیم آژنگ” و “حسین هنگ آفرین” و… در ارتش ایران بودند که این ملودي ها را خلق می کردند و در حد هدفهاي پرورش افکار نقش پررنگی داشتند. از سال 1299 که کودتاي “رضاخان” به وقوع پیوست

تا سال 1320، در واقع موسیقی مقید به احکامِ پرورشِ افکاري بود. یعنی فقط باید میهن پرستی و آزادیخواهی و علاقه و میل به حاکمیت را ترویج می داد و دوره اقتدارگرایی “رضاشاه”، به دنبال همین هدف و گرایش بود که موسیقی ویژه خودش را داشته باشد. تنها موردي که مغایر با این روش به چشم می خورد مورد “علینقی وزیري بود”. کلنل وزیري عموما به عنوان یک مرکزیت تحول در موسیقی ایران مطرح بوده است که اولین مدرسه موسیقی ایران را در سال 1301 تاسیس و سپس کلوپ موزیکال را تشکیل و پس از آن، هنرستان عالی موسیقی ایران را پایه گذاري کرد. موسیقی دانان در دوره “وزیري” بیشتر به جنبه نظري موسیقی، توجه کرده و اینکه موسیقی از لحاظ نظري چه خصوصیاتی دارد و چگونه باید با آن رفتار کرد، تحلیل و توجه داشتند. “وزیري” براي این موضوع متٌد و فلسفه جدیدي را اتخاذ و ابداع کرد و آن اینکه موسیقی را با هماهنگی اجرا کرد و یک نغمه ساده با یک ساز جلوه اي ندارد و موسیقی جدي نمی تواند باشد. موسیقی وقتی ارزش علمی پیدا می کند که در قالب گروه باشد و بصورت گروه و دسته جمعی اجرا شود. مشکلِ اصلی موسیقی در دوره “رضاشاه” به بعد در مجامعِ مربوط به موسیقی، این بوده که موسیقی ایرانی، داراي ربع پرده هایی است که نمی شود آنرا همگانی کرد و با ارکستر و متد غربی نیز، نمی توان آنرا عرضه نمود که این موضوع سبب شد تا تئوري گام 24 قسمتی را عرضه کرد و اینکه ربع پرده ها، یک شخصیت ویژه اي داشته و موسیقی ایرانی را با گام ربع پرده می توان به ارکستراسیونهاي جدي بین المللی دنیا پیوند داد و از این بابت هم یک تازگی زیبایی بوجود آورد و براي غربی ها هم قابل فهم تر می نمود. اما متاسفانه بنیادگرایان همیشه مانند همه جنبه هنري دیگر، دست بالا را داشتند و معتقد بودند که هیچ نوع تغییري در موسیقی نمی بایست بوجود آید و مضرابها نباید پس و پیش شود و هیچ مضرابی نباید جاي مضراب دیگر را بگیرد و اینکه هر آنچه را که استاد گفته است می بایست به همان صورت اجرا گردد، که “کلنل وزیري” با آن مخالف بود. نقش زنان در موسیقی نیز از همان زمانِ جنبشِ نوآوري در ایران، پررنگ تر شده و از همان زمانِ “وزیري” آغاز شده شده بود. براي اینکه کلنل، بخشی را به موسیقی زنان در مدرسه موسیقی و کلوب موزیکال اختصاص داده بود و با توجه به وضعیت متصبانه جامعه مجبور به جدا کردن زنان از مردان بود، اما به صورت جداگانه برایشان کنسرت ترتیب می داد

و به صورت آکادمیک، آنان را پرورش می داد و این که زنان به آزادي هاي ویژه اي دست پیدا کرده بودند مانند رفع حجاب و در جامعه موسیقی نیز، دنبال راه “وزیري” شدند. بعد از انقلاب 57 موسیقی به سه دوره تقسیم می شود، دهه اول که توام با اختناق شدید بود و به نوعی صحبت از انهدام موسیقی مطرح می شد. دهه دوم در اثر فشار جامعه و نیاز به موسیقی، غیر از آنچه دستگاههاي دولتی پخش می کردند، سبب شد که راههایی پیدا شده که علاقمندان از قید و بند، رها شوند، مانند استاد “حسین علیزاده” با اجراي “نی نوا” که گریزي بود از وضع موجود. در نتیجه محدودیت ها را شکست و سازهاي غربی را در کنار سازهاي سنتی نشاند و آهنگهایی با ریتم هاي مرکب ساخت، مثل ریتم هاي لنگ که نوآوريِ تازه اي بود. در واقع “علیزاده” زنگ پیش به سوي نوآوري را به صدا درآورد و “محمدرضا لطفی” و “پرویز مشکاتیان” نیز، نقش ویژه اي را ایفا کردند و این شد که در دهه دوم در اثر کوشش آهنگسازان جوان وضعیت موسیقی در ایران بهتر شد و در نتیجه حاکمیت بر فرهنگ نیز، کمی عقب نشسته و راهها را باز کرد. اما دهه سوم دهه توفنده ایست و مثل اینکه جامعه بهم ریخته باشد و همه چیز از هم گسسته. یعنی به سوي بهتر شدن دگرگون شده. و می بایست دید که در دهه چهارم – زمان فعلی- آیا احتمال بهتر شدن اوضاع وجود دارد یا خیر؟ چون گسیختگی و ناهنجاري در موسیقی جاري بسیار رویت شده و متاسفانه آن شکوفایی که در دوره دوم ما را به خود امیدوار می کرد، اثري از آن، در دهه چهارم دیده نمی شود.

‎⁨نت مرغ سحر مرتضی نی‌داوود آوانگاری نیما فریدونی

نت و آهنگ مرغ سحر مرتضی نی‌داوود قمرالملوک وزیری

‎⁨نت مرغ سحر مرتضی نی‌داوود قمرالملوک وزیری ماهور آوانگاری نیما فریدونی و ایمان ملکی
این نت در دستگاه ماهور مایه دو، سل، ر و سی‌بمل تهیه شده‌است.
در این محصول اجرای مرغ سحر توسط محمدرضا لطفی و هنگامه اخوان و بیژن کامکار نیز آوانگاری شده‌است.


Shajariyan – Morghe Sahar -استاد محمدرضا شجریان – مرغ سحر

مرغ سحر مرتضی نی‌داوود محمدرضا شجریان ماهور.mp4

مرغ سحر نام تصنیف مشهوری از ساخته‌های مرتضی نی‌داوود در دستگاه ماهور و شعر ملک‌الشعرای بهار است. نخستین بار این تصنیف را ملوک ضرابی و بعد قمرالملوک وزیری اجرا کرد و پس از آن با صدای بسیاری از خوانندگان ایرانی اجرا شد. تصنیف «مرغ سحر» به لحاظ داشتن مضمونی سیاسی-اجتماعی و زبان حال ملت بودن و نیز ارزش‌های موسیقیایی و ادبی یکی از ماندگارترین تصنیف‌های موسیقی معاصر ایران به شمار می‌رود. تصنیف مرغ سحر را می‌توان سرود شکست آرمان‌ها و شعارهای انقلاب مشروطه دانست.
یکی از محبوب‌ترین اجراهای این تصنیف از محمدرضا شجریان است که اغلب به خواست مردم در کنسرت‌های شجریان به گوش می‌رسد.
مرغ سحر
صدای ملوک ضرابی و تار مرتضی نی‌داوود
در هفتم تیر ۱۳۰۶، روزنامه ناهید که در زمینه طنز مطالبی را منتشر می‌کرد جشنی به مناسبت آغاز هفتمین سال انتشار خود بر پا کرد و «تصنیف در ماهور» به عنوان «اثر طبع یکی از اساتید سخن» درآن جشن اجرا شد که متن آن را پیوست اولین شماره سال هفتم کردند. محل اجرا هم «باغ آقای سهم الدوله» بود. این تصنیف، بعدها «مرغ سحر» یا «ناله مرغ سحر» نام گرفت و سُراینده آن نیز از پرده ابهام خارج شد و آن را معرفی کردند که ملک‌الشعرای بهار بود. سپس این تصنیف با صدای ملوک ضرابی و بعد با صدای قمرالملوک وزیری اجرا شد که با استقبال مواجه شد. آهنگ این اثر، در دستگاه ماهور، از مرتضی نی‌داوود است.
نخستین ضبط این اثر بر روی صفحه‌های پولیفون، در پاییز سال ۱۳۰۶ خورشیدی، با صدای ملوک ضرابی کاشانی و تار مرتضی نی‌داوود انجام شد.
با این که مرغ سحر در سالهای اولیه به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی و در اعتراض به وی روی صفحه ضبط و منتشر شده اما تا چندین دهه، چندان صدایی از آن به گوش نمی‌رسید تا اینکه در سالهای دهه پنجاه خورشیدی با آغاز فصل تازه ترانه اعتراضی، مرغ سحر بار دیگر جان گرفت.
بیشتر اجراهای مختلف مرغ سحر در چهار دهه گذشته به آنچه مرتضی نی داوود ساخت وفادار مانده و کمابیش همگان به همان شیوه ملوک ضرابی این ترانه را اجرا کرده‌اند. از اجرای هنگامه اخوان همراه با تار محمدرضا لطفی در برنامه گلهای تازه رادیو ایران به‌عنوان نزدیکترین اجرا به‌شیوه قمر یاد می‌شود. برخی آهنگسازان هم این ترانه را در همان ساختار سنتی اما به شیوه‌ای مدرن‌تر تنظیم کرده‌اند که شاید موفقترینشان فرامرز پایور باشد. پایور مرغ سحر را با سازبندی (ارکستراسیون) منحصر به فرد خود و به شکل چپ کوک (ماهور فا) برای صدای نادر گلچین تنظیم کرد که در برنامه گلهای تازه از رادیو ایران پخش شد و از اجراهای موفق این ترانه شد. تنظیم دیگری هم (احتمالا توسط جهانبخش پازوکی) انجام گرفت که در آن شیوه هم‌آوایی (هارمونی دو صدایی) به کار رفته و با صدای هوشمند عقیلی ضبط شده است.[۵]
پیش از انقلاب، با جایگزینی شعر دیگری به جای شعر محمدتقی بهار اجرایی دوصدایی با صدای عبدالوهاب شهیدی و پوران و تنظیم جواد معروفی منتشر شد که توفیق چندانی پیدا نکرد.
گروه کیوسک و محسن نامجو هم در سال ۱۳۸۹ اجرایی چندصدایی از مرغ سحر را ارائه دادند که ضرب‌آهنگ ترانه در آن تغییر یافت و بم‌ترین گام برای آن انتخاب شد (ماهور لا). این اجرا با اینکه از لحاظ سازبندی و چندصدایی بودن متفاوت بود ولی همچنان در چارچوب سنتی باقی ماند. یکی از متفاوت‌ترین اجرای مرغ سحر را سالها پیش فرهاد مهراد عرضه کرد. وی با همراهی گیتار، این ترانه را با شیوه و بیانی جدید و متفاوت اجرا کرد.
محمدرضا شجریان در بسیاری از کنسرت‌های خود مرغ سحر را اجرا کرده است که یکی از محبوب‌ترین اجراهای این تصنیف تاریخی است. شجریان به خواست مردم این تصنیف را در اغلب کنسرت‌های خود اجرا می‌کند. او تا کنون در کنسرت‌های رسمی خود بند دوم این شعر را اجرا نکرده است.
محبوبیت این تصنیف تا به حدی است که خوانندگان موسیقی پاپ نیز آن را اجرا کرده‌اند، از جمله گوگوش در سال ۱۳۹۳ در کنسرتش در ومبلی لندن ترانه مرغ سحر را با تنظیم بابک امینی در سبک پاپ بازخوانی کرد. ماندگاری مرغ سحر را باید در مضمون اجتماعی-سیاسی آن جستجو کرد که در هر دوره‌ای در ایران به گونه‌ای مصداق پیدا می‌کند.
زمان سرودن تصنیف
اعلان اولین اجرای مرغ سحر
این تصنیف در کوران حوادث پس از سقوط سلسله قاجار و روی کار آمدن پهلوی سروده شده است. اسماعیل نواب صفا، ترانه‌سرا، نالهٔ مرغ سحر ملک‌الشعرا را مربوط به «حوادث دوران محمدعلی‌شاه و به توپ بستن مجلس شورای ملی و بلاتکلیفی مملکت در لحظاتی بسیار حساس» انگاشته است. وی با اشاره به روایتی از زبان موسی نی داود، می‌افزاید: «درغیر این‌صورت، رضاشاه پس از شنیدن این شعر و آهنگ، مجریان آن را مورد محبت قرار نمی‌داد». هرچند رضاشاه به بازماندگان خودکامگی محمدعلی‌شاهی محبت داشت. وانگهی، از زبان یکی از دو برادر سازنده آهنگ مرغ سحر، می‌گوید: «…در واقع ترانه‌ایست که استاد بهار برای مخالفت با رضاشاه سروده است» که این سخن با آن سخن متضاد است.
مرغ سحر جایگاهی ویژه در تاریخ موسیقی ایران دارد و یادآور یکی از مقاطع مهم تاریخ معاصر ایران است، و این زمانی است که با تلاقی هنر و سیاست مقدمات تولد ترانه اعتراضی شکل می‌گیرد. مرغ سحر در واقع بازتاب صدای روشنفکرانی بود که سرشار از ناامیدی بودند، و حکایت از روزگاری می‌کرد که ایران از هرج و مرج یه سمت استبداد می‌رفت و صداهای آزادیخواهانه در آن خفه شود.[۵] کامیار عابدی، پژوهشگر ادبیات معاصر معتقد است که مرغ سحر، ترانه شکست آرمانها و شعارهای انقلاب مشروطه و متأثر از شعارهای پیروان مرام اشتراکی در فضای برخاسته پس از انقلاب کمونیستی اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه است.
به هر حال دربارهٔ زمان سرودن این ترانه باید گفت که بهار در آن ایام به نثر و نظم سخن‌هایی دربارهٔ دوره مشروطه‌خواهی گفته و از سروده‌های آزادی‌خواهانه خود یاد کرده است. البته در آن‌ها هیچ اشاره‌ای به ترانهٔ مرغ سحر دیده نمی‌شود. وانگهی، در سال ۱۳۰۶ که این ترانه نخستین بار اجرا شد، نام سُراینده‌اش را پنهان داشتند. کسانی هم سُرایش آن را به دورهٔ زندان یا پس از زندان و تبعید بهار منسوب کرده‌اند که به‌کلی نادرست است و در آن هنگام، شاعر ـ اگر چه مغضوب دستگاه بود ـ هنوز نمایندگی مجلس را بر عهده داشت.
مرغ سحر با نقطه عطف مهمی در تحول فرهنگ معاصر ایرانی نیز همراه بود. در اجرای عمومی این ترانه، قمرالملوک وزیری بی‌حجاب روی صحنه رفت و آواز خواند. با وجود آنکه نظمیه تهران برای کنسرت مجوز صادر کرده بود اما قمر را به محض خروج از گراند هتل، محل اجرای کنسرت، دستگیر و به کلانتری بردند و از او تعهد کتبی گرفتند که دیگر کنسرت ندهد و بی‌حجاب به جایی نرود.
متن شعر
متن ترانهٔ ملک‌الشعراء بهار که در تصنیف خوانده می‌شود، این است:
بند یکم
مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه‌تر کن
زآهِ شرربار این قفس را بَرشِکَن و زیر و زِبَر کن
بلبلِ پَربسته ز کنجِ قفس درآ، نغمهٔ آزادیِ نوع بشر سَرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک تیره ∗ را پرشرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن∗
نوبهار است، گل به‌بار است، ابر چشمم ژاله‌بار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آهِ آتشین
دستِ طبیعت گُلِ عمر مرا مچین
جانبِ عاشق نِگَه ای تازه گل از این، بیشتر کن
مرغ بی‌دل شرح هجران مختصر، مختصر کن
بند دوم
عمر حقیقت به‌سر شد، عهد و وفا بی‌اثر شد
نالهٔ عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بی‌ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد!
جور مالک، ظلم ارباب، زارع از غم گشته بی‌تاب
ساغر اغنیا پُر میِ ناب، جام ما پُر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن، از مساوات صرف‌نظر شد
ساقی گل‌چهره بده آب آتشین، پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله برآر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینهٔ من، پُرشرر شد، پُرشرر شد
ساختار تصنیف[ویرایش]
تصنیف، لحنی انقلابی دارد و بیان آن، هم‌چون اغلب اشعار بهار ساده و غنی است.
شعر تصنیف مرغ سحر مانند بسیاری از تصنیف‌های آن زمان دارای دو بند است. بند اول بیشتر شاعرانه است در حالی‌که بند دوم دارای اشارات و مضمون صریح سیاسی و اجتماعی است. بند دوم به جز در اجراهای آوازی بسیار قدیمی در دوران جدید به صورت آواز یا دکلمه استفاده نشده است. ملک‌الشعرا در بند اول دربارهٔ تلخی‌های اجتماعی با زبانی تمثیلی سخن می‌گوید و در واقع شنونده را برای شنیدن خبر نهایی آماده می‌کند و در بند دوم مجموعه‌ای از اخبار و اطلاعات تلخ چون تمام شدن عمر حقیقت و عهد و وفا را به مخاطب منتقل می‌کند.
شعر مرغ سحر، گفتگویی میان شاعر و مرغی در قفس است که هر دو مأیوس و ناامیدند. شاعر از بلبل پربسته می‌خواهد از کنج قفس بیرون آید و نغمه بسراید اما مرغ محبوس به‌جای نغمه آزادی، آه و ناله سر می‌دهد تا آنجا که شاعر به‌تنگ می‌آید و از او می‌خواهد که بس کند.
شعر و آهنگ، در مرغ سحر با دقتی هنرمندانه به هم پیوند خورده و دوشادوش یکدیگر حرکت می‌کنند. زبان کمابیش روشنفکرانه بهار به واسطه موسیقی روان نی‌داوود، حتی برای مردم عادی دلپذیر و دریافتنی شده است. مرتضی نی‌داوود در خصوص این هماهنگی طی مصاحبه‌ای عنوان کرد که شاید بیش از ۲۰ مرتبه بنده برای مرحوم ملک الشعرای بهار آهنگ را نواختم و این آهنگ را ایشان حفظ کرده که بتواند در قالب این آهنگ چه شعری بگوید.
خوانندگان تصنیف
قمرالملوک وزیری
ملوک ضرابی
ایران‌الدوله هلن
محمدرضا شجریان
شکیلا
سیما بینا
نادر گلچین
هنگامه اخوان
همایون شجریان
سالار عقیلی
محمد گلریز
فرهاد مهراد
محسن نامجو
هوشمند عقیلی
گوگوش
سعید مدرس
محمد ملک
پیمان
پاورقی
^ در برخی اجراها از جمله اجرای هنگامه اخوان این بخش «خاک تیره» خوانده شده است.
^ یزدان بخش قهرمان از قول ملک‌الشعرا بهار می‌گفت: تصنیف مرغ سحر را ساخته بودم و در آن قسمت از آهنگ که می‌گویم «شام تاریک ما را سحر کن»، ابتدا گفته بودم: «شام من، شام من را سحر کن». یک شب شنیدم رهگذری به شام من شام من می‌گوید «شام تاریک من را سحر کن» و من دیدم چه کلمهٔ مناسبی را همین مرد رهگذر که میزان سوادش هم معلوم نیست انتخاب کرده؛ در حالی که من توجه نداشته‌ام و شعر را، به همین شکل اصلاح کردم.

دانلود بیست‌وهشت آهنگ و تصنیف قدیمی تار نیما فریدونی صوتی

دانلود فایل صوتی بیست‌وهشت آهنگ و تصنیف قدیمی اجرا با تار نیما فریدونی

این قطعات توسط نیما فریدونی در دوره ی ابتدایی آموزش ساز سه‌تار تدریس می شود.
در زیر یکی از قطعات را بشنوید:

جرای ۲۸ تصنیف قدیمی با تار :‌ نیما فریدونی


اجرای 28 آهنگ قدیمی، اجرا با تار نیما فریدونی ، صوتی

اجرای 28 آهنگ قدیمی، اجرا با تار نیما فریدونی ، صوتی

تصانیف و قطعات اجرا شده در این مجموعه:
ديدم صنمی عارف قزوينی
آی آمان عارف قزوينی
مهربانی سماع حضور
اندک اندک شهرام ناظری
از خون جوانان عارف قزوينی
بسته دام علينقی وزيری
رنگ دشتی حبيب سماعی
ای وطن علينقی وزيری
موسم گل موسی معروفی
در بهار اميد امير جاهد
تصنيف رهاب شيدا
رفتم در ميخانه  شيدا
تصنيف نهفت حسين عليزاده
آنکه هلاک … شيدا
شد خزان جواد بديع زاده
عقرب زلف کجت شيدا
پيش درآمد اصفهان مرتضی نی داود
امشب به برشيدا
ماه غلام شيدا
تا بهار دلنشين روح الله خالقی
تصنيف ترکی روايت غلامحسين بيگجه خانی
نوايی محلی بيرجند
مرغ سحر مرتضی نی داود
به شب وصلت درويش خان
زمن نگارم درويش خان
سپيده محمدرضا لطفی
رنگ فيروزه آذری
الهه ناز
اشعار:
شعر از : عارف قزوينی
ديدم صنمی سرو قد و روی و چو ماهی
الهی تو گواهی خدايا تو پناهی
افکنده به رخساره چو مه زلف سياهی
الهی تو گواهی خدايا تو پناهی
گر گويم سروش نبود سرو خرامان
اين قسم شتابان چون کبک خرامان
گر گويم گل پيش تو گل همچو گياهی
الهی تو گواهی خدايا تو پناهی
اين نيست مگر آينه لطف الهی
الهی تو پناهی ، خدايا تو گواهی
2. شعر از : عارف قزوينی
ای آمان از فراقت آمان
مردم از اشتياقت آمان
از که گيرم سراغت آمان
آمان آمان آمان آی آمان
عارف و عامی از می مستند
عهد و پيمان به ساقی بستند
پای خم توبه را بشکستند
آمان آمان آمان آی آمان
3. شعر از : ميرزا نصير اصفهانی
به حريم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانيم
به کنار من بنشينی و به کنار خود بنشانيم
من اگر چه پيرم و نا توان تو مرا ز در گه خود مران
که گذشته از سرم ای جوان همه روزگار جوانيم
4. شعر از : مولانا
اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند
همنوازان ناز نازان در رهند
گلعزاران از گلستان می رسند
اندک اندک زين جهان هست و نيست
نيستان رفتند و هستان می رسند
سر خمش کردند که آمد خانقی
نک بتان با آب دستان می رسند
5. شعر از : عارف قزوينی
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج رفتاری ای چرخ ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ
نه دين داری نه آيين داری
نه آيين داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان سرو خميده
در سايه گل بلبل از اين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده ….
7. شعر از : حسين گل گلاب
چه شود گر فکنی بر من مسکين نگهی
تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی
روی خويش از عاشقان جانا مکن هرگز نهان
نور ماه از آسمان تابد بر اطراف جهان
به دست تو تيغ جفاست ای صنم
نشانه تير تو کيست آن منم
نخواهم از دام تو رست بی خطر
دمی بر اين بسته دام کن نظر
ای گلعذارم ، بردی قرارم
دست از تو هرگز من بر ندارم
با همه جور تو من در ره ديگر نروم
بسته ام ، در دام صياد دگر من نروم
چون کنون از جور خود دست شسته ام
من ای حبيب
کی مرا بينی و بعد از جور و از کيد رهی
گذشته در راه تو موج از سرم
بگو کزين درد به که رو آمدم
نشان که اندر ره دوست جان دهم
به راه عشق آنچه نکوست آن دهم
ای گلعذارم …
8.کشور ما کشور ايران بود
مسکن شيران و دليران بود
پادشهش کوروش و دارا بود
چون جم و خسرو شاه ايران بود
ای وطن ای حب تو آيين من
دوستيت کيش من و دين من
دولت و اقبال تو پاينده باد
نام بلندت به جهان زنده باد
9.موسم گل دوره حسن
يک دو روز است در زمانه
ای به دل آرايی به عالم فسانه
ای که ز تو مانده نکويی نشانه
خاطر عاشقان را ميازار
خوش نباشد ز معشوقه آزار
گر بسوزد شمع و پروانه را با زبانه
چو ن شود روز شمع و شب را نبينی نشانه
می کنی صيد مرغ بسته
می زنی سنگ بر شکسته
می کشی با تيغ ستم يار خسته
خسته دلان يک سره در خون نشسته
خويش و سوزی و بيگانه سازی
تير عشقت ای که در سينه ما نشسته
رحمتی کن بر دل عاشق زار خسته
10. شعر از : اکبر محسنی
باز ای الهه ناز با دل من بساز
کاين غم جانگداز برود ز برم
گر دل من نياسود از گناه تو بود
بيا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست ياری به سويت دراز
بيا تا غم خود را با راز و نياز زخاطر ببرم
گر نکند تير خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور و شعف به سويت بپرم
آنکه او به غمت دل بندد چون من کيست
ناز تو بيش از اين بهر چيست
تو الهه نازی در بزمم بنشين
من تو را وفا دارم بيا که جز اين نباشد هنرم
اين همه بی وفايی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگيری خبر نيابی اثرم
11. شعر از : امير جاهد
در بهار اميد ، بايد آنچه روييد
از دريچه دل ديد و چيد و بوييد
در کنار گلزار از شراب گلنار
يک دو جامی و چند بوسه از لب يار
گو فلک نباشی آسمان بپاشی
تا که نشنوم من بانگ دلخراشی
ای دل جنونی بی سبب به خونی
بگذرد به يک چرخ آتش درونی
دايم از چه نالی بند جاه و مالی
جاهد اين جهان هست خوابی و خيالی
ای بشر چه هستی غيرخود پرستی
جز به حب دنيا دل تو بر چه بستی
12.ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار درياب
در باديه تشنگان بمردند
از دجله به کوفه می برند آب
ای زلف تو هر خمی کمندی
چشمت به کرشمه چشم بندی
مخرام بدين صفت مبادا
کز چشم بدت رسد گزندی
13.رفتم در ميخانه حبيبم ،
خوردم دو سه پيمانه
من مست و تو ديوانه حبيبم ،
ما را که برد خانه
در شهر يکی کس را
هشيار نمی بينم
هريک بتر از ديگر
شوريده و ديوانه
دلبر عزيز
شوخ با تميز
برخيز و بريز
زان می که جوان سازد
عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر خسرو پرويز بری
همچو فرهاد روم از عقب کوه کنی
تو مگر شاه نکو رويانی
تو مگر ماه نکو رويانی
14. شعر از : حافظ
الا ای پير فرزانه مکن منعم ز ميخانه
که من در ترک پيمانه دلی پيمان شکن دارم
خدارا ای رقيب امشب زمانی ديده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
بکام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سليمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
15. آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هرچه کند به شاهدی کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس ، ميوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد ، سيب درخت قامتش
کاش که در قيامتش ، بار دگر بديدمی
وآنچه گناه او بود ، من بکشم غرامتش
16. شعر از : رهی معيری
شد خزان ، گلشن آشنايی
بازم آتش به جان زد جدايی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدی و بی وفايی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر و وفايی
تو گل گلشن جور و جفايی
از دل تنگت آه
دلم از غم خونين است
روش بختم اين است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم تا هستم
تو و مست از من به چمن
چون گل خزان از مستی بر گريه من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی
تو و می چون لاله کشيدنها
من و چون گل جامه دريدنها
ز رقيبان خواری ديدنها
دلم از غم خون کردی
چه بگويم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفا داری
بشکستی چون زلف عهد مرا
دريغ و درد از عمرم
که در وفايت شد طی
ستم به ياران تا چند
جفا به عاشق تا کی
نمی کنی ای گل يک دم يادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
تا کی بی تو بود
از غم خون دل من
آه از دل تو
گر چه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت يادم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من
هر چه توانی باز
کز عشقت می سوزم باز
17. عقرب زلف کجت با قمر قرينه
تا قمر در عقربه کار ما همينمه
کيه کيه در می زنه من دلم می لرزه
درو با لنگر می زنه من دلم می ترسه
آی می ترسم ، آی می لرزم
که يارو مسته با خنجر می زنه من دلم می لرزه
ای پری بيا در کنار ما جان خسته را مرنجان
از برم مرو خصم جان مشو تا فدای تو کنم جان
19.امشب به بر من است و آن مايه ناز
يارب تو کليد صبح و در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بيچاره بساز
امشب شب مهتابه حبيبم را ميخوام
حبيبم اگر خوابه طبيبم را ميخوام
خوابست و بيدارش کنيد
مست است و هشيارش کنيد
گوييد فلونی آمده آن يار جونی آمده
آمده حال تو احوال تو سيه خال تو
سپيد روی تو ببيند برود .
20. ماه غلام رخ زيبای توست
سرو کمر بسته بالای توست ای حبيبم
مجمع دلهای پريشان جمع ای حبيب ای طبيبم
چين سر زلف چليپای توست ای حبيبم
ای مه انور لعل تو شکر
از همه بهتر قند مکرر
جانم جانم قند مکرر
لب و دندان توست ای حبيبم
21. شعر از : بيژن ترقی
تا بهار دل نشين آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سايه فکن
چون نسيم نوبهار بر آشيانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ويران من
تا بهار زندگی آمد بيا آرام جان
تا نسيم از سوی گل آمد بيا دامن کشان
چون سپندم بر سر آتش نشان بنشين دمی
چون سرشکم بر کنار بنشين نشان سوز نهان
باز آ ببين در حيرتم بشکن سکوت خلوتم
چون لاله تنها ببين بر ديده داغ حسرتم
ای روی تو آيينه ام عشقت غم ديرينه ام
با زآ چو گل در اين بهار سر را بنه بر سينه ام
23. شعر از : ملک الشعرای بهار
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار اين قفس را
بر شکن و زير و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه اين خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم جور صياد
آشيانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبيعت
شام تاريک ما را سحر کن
نوبهار است گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه ای تازه گل از اين
بيشتر کن بيشتر کن
مرغ بيدل شرح هجران مختصر مختصر کن !
24. شعر از : ملک الشعرای بهار
به شب وصلت جانا ديوانه شدم
زشمع رويت جانا پروانه شدم جانا پروانه شدم
به ماه روی تو من جانا حيران و ماتم
زغم عشق تو شد جانا صبر و ثباتم
به حال من نگر دلبر
دلبر زار و نزارم جانا زارو نزارم
شيدای توام تاج سرم بيا به برم
رسوای توام چشم ترم بنشين به برم
عاشقم کردی جانا دلم را بردی
به زلف سرکشت دلبر دلبر گم شده دلم
جانا خون شد جگرم
به ماه عارضت دلبر دلبر حل کن مشگلم
جانا حل کن مشگلم
25. شعر از : ملک الشعرای بهار
زمن نگارم حبيبم خبر ندارد
به حال زارم عزيزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من حبيبم خبر ندارد
کجا رود دل عزيز من آی که دلبرش نيست
کجا پرد مرغ حبيبم که پر ندارد
امان از اين عشق حبيب من آی فغان از اين عشق
که غير خون عزيز من جگر ندارد
همه سياهی عزيزم همه تباهی
مگر شب ما حبيبم سحر ندارد
بهار مضطر عزيز من آی منال ديگر
که آه و زاری اثر ندارد
جز انتظام و جز استقامت
وطن علاج دگر ندارد
زهر دو سر بر سرش بکوبند
کسی که تيغ دو سر ندارد
26. شعر از : ه.ا. سايه
ايران ای سرای اميد
بر بامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون
خورشيدی خجسته رسيد
اگر که دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپيده ما گلگون است آی گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ايران غمت مرساد
جاويدان شکوه تو باد
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پيروزی است
صلح و آزادی جاودانه بر همه جهان خوش باد
يادگار خون عاشقان ای بهار
ای بهار تازه جاودان در اين چمن شکفته باد

دانلود بیست‌وهشت آهنگ و تصنیف قدیمی سه‌تار نیما فریدونی صوتی

دانلود فایل صوتی بیست‌وهشت آهنگ و تصنیف قدیمی اجرا با سه‌تار نیما فریدونی

این قطعات توسط نیما فریدونی در دوره ی ابتدایی آموزش ساز سه‌تار تدریس می شود.
در زیر یکی از قطعات را بشنوید:


04 – Andak Andak-Shahram Nazeri

اجرای ۲۸ تصنیف قدیمی با سه‌تار :‌ نیما فریدونی


اجرای 28 آهنگ قدیمی، اجرا با سه تار نیما فریدونی ، صوتی

اجرای 28 آهنگ قدیمی، اجرا با سه تار نیما فریدونی ، صوتی

تصانیف و قطعات اجرا شده در این مجموعه:
ديدم صنمی عارف قزوينی
آی آمان عارف قزوينی
مهربانی سماع حضور
اندک اندک شهرام ناظری
از خون جوانان عارف قزوينی
بسته دام علينقی وزيری
رنگ دشتی حبيب سماعی
ای وطن علينقی وزيری
موسم گل موسی معروفی
در بهار اميد امير جاهد
تصنيف رهاب شيدا
رفتم در ميخانه  شيدا
تصنيف نهفت حسين عليزاده
آنکه هلاک … شيدا
شد خزان جواد بديع زاده
عقرب زلف کجت شيدا
پيش درآمد اصفهان مرتضی نی داود
امشب به برشيدا
ماه غلام شيدا
تا بهار دلنشين روح الله خالقی
تصنيف ترکی روايت غلامحسين بيگجه خانی
نوايی محلی بيرجند
مرغ سحر مرتضی نی داود
به شب وصلت درويش خان
زمن نگارم درويش خان
سپيده محمدرضا لطفی
رنگ فيروزه آذری
الهه ناز
اشعار:
شعر از : عارف قزوينی
ديدم صنمی سرو قد و روی و چو ماهی
الهی تو گواهی خدايا تو پناهی
افکنده به رخساره چو مه زلف سياهی
الهی تو گواهی خدايا تو پناهی
گر گويم سروش نبود سرو خرامان
اين قسم شتابان چون کبک خرامان
گر گويم گل پيش تو گل همچو گياهی
الهی تو گواهی خدايا تو پناهی
اين نيست مگر آينه لطف الهی
الهی تو پناهی ، خدايا تو گواهی
2. شعر از : عارف قزوينی
ای آمان از فراقت آمان
مردم از اشتياقت آمان
از که گيرم سراغت آمان
آمان آمان آمان آی آمان
عارف و عامی از می مستند
عهد و پيمان به ساقی بستند
پای خم توبه را بشکستند
آمان آمان آمان آی آمان
3. شعر از : ميرزا نصير اصفهانی
به حريم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانيم
به کنار من بنشينی و به کنار خود بنشانيم
من اگر چه پيرم و نا توان تو مرا ز در گه خود مران
که گذشته از سرم ای جوان همه روزگار جوانيم
4. شعر از : مولانا
اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند
همنوازان ناز نازان در رهند
گلعزاران از گلستان می رسند
اندک اندک زين جهان هست و نيست
نيستان رفتند و هستان می رسند
سر خمش کردند که آمد خانقی
نک بتان با آب دستان می رسند
5. شعر از : عارف قزوينی
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج رفتاری ای چرخ ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کين داری ای چرخ
نه دين داری نه آيين داری
نه آيين داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان سرو خميده
در سايه گل بلبل از اين غصه خزيده
گل نيز چو من در غمشان جامه دريده ….
7. شعر از : حسين گل گلاب
چه شود گر فکنی بر من مسکين نگهی
تو مهی بر آسمانی و منم خار رهی
روی خويش از عاشقان جانا مکن هرگز نهان
نور ماه از آسمان تابد بر اطراف جهان
به دست تو تيغ جفاست ای صنم
نشانه تير تو کيست آن منم
نخواهم از دام تو رست بی خطر
دمی بر اين بسته دام کن نظر
ای گلعذارم ، بردی قرارم
دست از تو هرگز من بر ندارم
با همه جور تو من در ره ديگر نروم
بسته ام ، در دام صياد دگر من نروم
چون کنون از جور خود دست شسته ام
من ای حبيب
کی مرا بينی و بعد از جور و از کيد رهی
گذشته در راه تو موج از سرم
بگو کزين درد به که رو آمدم
نشان که اندر ره دوست جان دهم
به راه عشق آنچه نکوست آن دهم
ای گلعذارم …
8.کشور ما کشور ايران بود
مسکن شيران و دليران بود
پادشهش کوروش و دارا بود
چون جم و خسرو شاه ايران بود
ای وطن ای حب تو آيين من
دوستيت کيش من و دين من
دولت و اقبال تو پاينده باد
نام بلندت به جهان زنده باد
9.موسم گل دوره حسن
يک دو روز است در زمانه
ای به دل آرايی به عالم فسانه
ای که ز تو مانده نکويی نشانه
خاطر عاشقان را ميازار
خوش نباشد ز معشوقه آزار
گر بسوزد شمع و پروانه را با زبانه
چو ن شود روز شمع و شب را نبينی نشانه
می کنی صيد مرغ بسته
می زنی سنگ بر شکسته
می کشی با تيغ ستم يار خسته
خسته دلان يک سره در خون نشسته
خويش و سوزی و بيگانه سازی
تير عشقت ای که در سينه ما نشسته
رحمتی کن بر دل عاشق زار خسته
10. شعر از : اکبر محسنی
باز ای الهه ناز با دل من بساز
کاين غم جانگداز برود ز برم
گر دل من نياسود از گناه تو بود
بيا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست ياری به سويت دراز
بيا تا غم خود را با راز و نياز زخاطر ببرم
گر نکند تير خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور و شعف به سويت بپرم
آنکه او به غمت دل بندد چون من کيست
ناز تو بيش از اين بهر چيست
تو الهه نازی در بزمم بنشين
من تو را وفا دارم بيا که جز اين نباشد هنرم
اين همه بی وفايی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگيری خبر نيابی اثرم
11. شعر از : امير جاهد
در بهار اميد ، بايد آنچه روييد
از دريچه دل ديد و چيد و بوييد
در کنار گلزار از شراب گلنار
يک دو جامی و چند بوسه از لب يار
گو فلک نباشی آسمان بپاشی
تا که نشنوم من بانگ دلخراشی
ای دل جنونی بی سبب به خونی
بگذرد به يک چرخ آتش درونی
دايم از چه نالی بند جاه و مالی
جاهد اين جهان هست خوابی و خيالی
ای بشر چه هستی غيرخود پرستی
جز به حب دنيا دل تو بر چه بستی
12.ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار درياب
در باديه تشنگان بمردند
از دجله به کوفه می برند آب
ای زلف تو هر خمی کمندی
چشمت به کرشمه چشم بندی
مخرام بدين صفت مبادا
کز چشم بدت رسد گزندی
13.رفتم در ميخانه حبيبم ،
خوردم دو سه پيمانه
من مست و تو ديوانه حبيبم ،
ما را که برد خانه
در شهر يکی کس را
هشيار نمی بينم
هريک بتر از ديگر
شوريده و ديوانه
دلبر عزيز
شوخ با تميز
برخيز و بريز
زان می که جوان سازد
عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر خسرو پرويز بری
همچو فرهاد روم از عقب کوه کنی
تو مگر شاه نکو رويانی
تو مگر ماه نکو رويانی
14. شعر از : حافظ
الا ای پير فرزانه مکن منعم ز ميخانه
که من در ترک پيمانه دلی پيمان شکن دارم
خدارا ای رقيب امشب زمانی ديده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
بکام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگويان ميان انجمن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سليمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
15. آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هرچه کند به شاهدی کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس ، ميوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد ، سيب درخت قامتش
کاش که در قيامتش ، بار دگر بديدمی
وآنچه گناه او بود ، من بکشم غرامتش
16. شعر از : رهی معيری
شد خزان ، گلشن آشنايی
بازم آتش به جان زد جدايی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدی و بی وفايی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر و وفايی
تو گل گلشن جور و جفايی
از دل تنگت آه
دلم از غم خونين است
روش بختم اين است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم تا هستم
تو و مست از من به چمن
چون گل خزان از مستی بر گريه من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی
تو و می چون لاله کشيدنها
من و چون گل جامه دريدنها
ز رقيبان خواری ديدنها
دلم از غم خون کردی
چه بگويم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفا داری
بشکستی چون زلف عهد مرا
دريغ و درد از عمرم
که در وفايت شد طی
ستم به ياران تا چند
جفا به عاشق تا کی
نمی کنی ای گل يک دم يادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
تا کی بی تو بود
از غم خون دل من
آه از دل تو
گر چه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت يادم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من
هر چه توانی باز
کز عشقت می سوزم باز
17. عقرب زلف کجت با قمر قرينه
تا قمر در عقربه کار ما همينمه
کيه کيه در می زنه من دلم می لرزه
درو با لنگر می زنه من دلم می ترسه
آی می ترسم ، آی می لرزم
که يارو مسته با خنجر می زنه من دلم می لرزه
ای پری بيا در کنار ما جان خسته را مرنجان
از برم مرو خصم جان مشو تا فدای تو کنم جان
19.امشب به بر من است و آن مايه ناز
يارب تو کليد صبح و در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بيچاره بساز
امشب شب مهتابه حبيبم را ميخوام
حبيبم اگر خوابه طبيبم را ميخوام
خوابست و بيدارش کنيد
مست است و هشيارش کنيد
گوييد فلونی آمده آن يار جونی آمده
آمده حال تو احوال تو سيه خال تو
سپيد روی تو ببيند برود .
20. ماه غلام رخ زيبای توست
سرو کمر بسته بالای توست ای حبيبم
مجمع دلهای پريشان جمع ای حبيب ای طبيبم
چين سر زلف چليپای توست ای حبيبم
ای مه انور لعل تو شکر
از همه بهتر قند مکرر
جانم جانم قند مکرر
لب و دندان توست ای حبيبم
21. شعر از : بيژن ترقی
تا بهار دل نشين آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سايه فکن
چون نسيم نوبهار بر آشيانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ويران من
تا بهار زندگی آمد بيا آرام جان
تا نسيم از سوی گل آمد بيا دامن کشان
چون سپندم بر سر آتش نشان بنشين دمی
چون سرشکم بر کنار بنشين نشان سوز نهان
باز آ ببين در حيرتم بشکن سکوت خلوتم
چون لاله تنها ببين بر ديده داغ حسرتم
ای روی تو آيينه ام عشقت غم ديرينه ام
با زآ چو گل در اين بهار سر را بنه بر سينه ام
23. شعر از : ملک الشعرای بهار
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار اين قفس را
بر شکن و زير و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه اين خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم جور صياد
آشيانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبيعت
شام تاريک ما را سحر کن
نوبهار است گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه ای تازه گل از اين
بيشتر کن بيشتر کن
مرغ بيدل شرح هجران مختصر مختصر کن !
24. شعر از : ملک الشعرای بهار
به شب وصلت جانا ديوانه شدم
زشمع رويت جانا پروانه شدم جانا پروانه شدم
به ماه روی تو من جانا حيران و ماتم
زغم عشق تو شد جانا صبر و ثباتم
به حال من نگر دلبر
دلبر زار و نزارم جانا زارو نزارم
شيدای توام تاج سرم بيا به برم
رسوای توام چشم ترم بنشين به برم
عاشقم کردی جانا دلم را بردی
به زلف سرکشت دلبر دلبر گم شده دلم
جانا خون شد جگرم
به ماه عارضت دلبر دلبر حل کن مشگلم
جانا حل کن مشگلم
25. شعر از : ملک الشعرای بهار
زمن نگارم حبيبم خبر ندارد
به حال زارم عزيزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من حبيبم خبر ندارد
کجا رود دل عزيز من آی که دلبرش نيست
کجا پرد مرغ حبيبم که پر ندارد
امان از اين عشق حبيب من آی فغان از اين عشق
که غير خون عزيز من جگر ندارد
همه سياهی عزيزم همه تباهی
مگر شب ما حبيبم سحر ندارد
بهار مضطر عزيز من آی منال ديگر
که آه و زاری اثر ندارد
جز انتظام و جز استقامت
وطن علاج دگر ندارد
زهر دو سر بر سرش بکوبند
کسی که تيغ دو سر ندارد
26. شعر از : ه.ا. سايه
ايران ای سرای اميد
بر بامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون
خورشيدی خجسته رسيد
اگر که دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپيده ما گلگون است آی گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ايران غمت مرساد
جاويدان شکوه تو باد
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پيروزی است
صلح و آزادی جاودانه بر همه جهان خوش باد
يادگار خون عاشقان ای بهار
ای بهار تازه جاودان در اين چمن شکفته باد