باد خزان غلامحسین درویش‌خان نیما فریدونی سه‌تار

باد خزان غلامحسین درویش‌خان نیما فریدونی سه‌تار


باد خزان افشاری سل غلامحسین درویش‌خان نیما فریدونی سه‌تار

باد خزان افشاری سل غلامحسین درویش‌خان نیما فریدونی سه‌تار

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها »
باد خزان (در افشاری)
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
ناله‌، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من -‌ مشعله در جهان زد
خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مه‌لقا را
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
کشور خراب‌، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری
وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپار

ایران غلامحسین درویش‌خان نیما فریدونی سه‌تار

ایران غلامحسین درویش‌خان نیما فریدونی سه‌تار


ایران غلامحسین درویش‌خان اصفهان دو نیما فریدونی سه‌تار

ایران غلامحسین درویش‌خان اصفهان دو نیما فریدونی سه‌تار

تصنیف ایران از جمله تصانیف زیبا و میهنی در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود که متاسفانه کم تر شنیده شد و کم‌تر به آن توجه شده است.
درویش خان از بزرگترین موسیقیدانان دوران معاصر است و با تصنیف‌ها و قطعات بسیاری چون زمن نگارم، بهار دلکش، شب وصل و … در حافظه تاریخی موسیقی دوستان جای گرفته است.
آهنگ این تصنیف در آواز بیات اصفهان است و از عاشقانه‌ترین بخش‌های موسیقی ایرانی به شمار می‌رود و شعر آن متعلق به ملک الشعرای بهار است.
این قطعه پس از پایان جنگ جهانی اول در سال 1919 میلادی(1297 هجری) و درست در زمانی که افسردگی جامعه ایران را فرا گرفته بود، ساخته شده و در مجلس شورای ملی خوانده شد.
متن کامل این شعر بدین شرح است:
“ایران هنگام کار است…برخیز و ببین ایران
(بختت در انتظار است… از پا منشین ایران)
آن لعبت خندان…با ما به صدق(به صلح) و صفاست
(ازجور فراوان هر گوشه شوری بپاست)
بین بر سر کویش چه شور و غوغا برپاست
(خونها شده پامال ، آزادیش خونبهاست)
خدا زدرد و غم رهاند ما را… خدا به کام دل رساند ما را
دور جهان (فلک) نگر…که چه با ما خواهد کرد…که چه با ما خواهد کرد
دور زمان (حب وطن) نگر… که چه غوغا خواهد کرد…که چه غوغا خواهد کرد
آه چه محنت‌ها که کشیدی ایران…
(خیز که روز فتح و ظفر شد ایران)
آه به کام دل نرسیدی ، جز غم ندیدی ایران
(خیز که روزگار دگر شد…وقت هنر شد ایران)
خدا زدرد و غم رهاند ما را…خدا به کام دل رساند ما را
تا کی به دل جوانی نکنم…به عادت پیران…جامی بده به یاد وطنم…سلامت ایران… ایران
تا زدل برکشم نعره آزادی
ایران ، تا ز دل برکشم نعره ی آزادی
آه چه محنتها که کشیدی ایران
آه به کام دل نرسیدی…جز غم ندیدی ایران
خدا به کام دل رساند ما را…خدا زدرد و غم رهاند ما را”