نت مادر محمد شیرخدایی بیژن ترقی دلکش
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان تهیه شدهاست.
آواز بیات اصفهان
کنون که بگذشته بگذشته های من
آمد بسر شام بی انتهای من
تا بیده از گردون ستاره ای روشن در این سرای من
خوشم که طی شد این بلای انتظار من دمی که در کنار من
ستاره سهیلم امشب
کنون که بشکفته گلی به باغ آرزو
چو بلبلان بپای اونشسته ام ترانه بر لب
شام محنت بدون او سحر شده سحر شده
روز عشرت فرارسد که شام من بسر شده
شادم من بسی رنج بی کسی آزارد مرا
کی دگر ای خدا آمد روزگار شادیها
چون این غنچه ام شکوفا شد خانه ام بهشت دنیا شد
دلم خانه صفا شد
زبان چو بگشاید بخاطرم آید که نغمه خواند
چو میکند خنده امید آینده به دل نشاند
نتایج جستجوی «سه تار»
نت گمراه جواد لشگری رحیم معینی کرمانشاهی دلکش
نت گمراه جواد لشگری رحیم معینی کرمانشاهی دلکش
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان تهیه شدهاست.
دستگاه شور
گمراه گمراه گمراه
رویای زندگانی جز حسرتی ندارد
مستی های جوانی جز عبرتی ندارد
ما را به خود پرستی
شد پی دو روز هستی
این رفت و آمد ما
جز حیرتی ندارد
لاله چون سوخت از غم وخنده دل ما
خون دل خوردن باشد عادت ما
از هوسهای عمر باطل ما
ای گمراه در زندگی چه کردی
جز غفلت در بندکی چه کردی
دست تقدیر زد
بر تو زد این رقم را
بنوشت این ناله های غم را
دیدی پاداش هر ستم را
نت گل خشک جواد لشگری سیمین بهبهانی دلکش
نت گل خشک جواد لشگری سیمین بهبهانی دلکش
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان تهیه شدهاست.
دستگاه سهگاه
گل خشکم من که در این دفتر ماندم
غم تنهایی همه زین دفتر خواندم
هر برگم به یاد او
شد صد فصل آرزو
من و تنهایی و خاموشی
من و این کنج فراموشی
سویم اگر آید فتنه گری که مرا کرده ز شاخه جدا
بر مرمر دستش با لب بوسه طلب بوسه زنم به خدا
گردی بر رخ دارم زین غم بی پایان
از حسرت پژمردم نادیده خزان
روزی من به صفا همچون رویش بودم
عطر افشان به سر مشکین مویش بودم
آن زیبا که ز خودکامی برد از یادم
میخواهم که به دیدارش سازد شادم
ترسم در کنار یارم ننشیند مگر غبارم
هر برگم به یاد او شد صد فصل آرزو
من و تنهایی و خاموشی من و این کنج فراموشی
نت کلبه من پرویز یاحقی بیژن ترقی دلکش
نت کلبه من پرویز یاحقی بیژن ترقی دلکش
احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان این آوانگاری را انجام دادهاست.
دستگاه همایون
به سرآیم آمد ناگه آنکه کشیده زمن دامن
آنکه رمیده چو بخت از من
چو بهاران آمد تا این کلبه من کند او گلشن
دیده من بشود روشن
آشفته شدم ناگه صد بوسه زدم بر ره
تا که ز در آن مه زیبا آمد
بعد از غم مهجوری تنهایی و رنجوری
همنفسی همچو مسیحا آمد
همچو پری آن زیبا آن گوهر بیهمتا
خنده به لب بر سر پیمان آمد
آن غنچه امیدم بشکفته شده دیدم
در بر من چون گل خندان آمد
عمری بر سر پیمان بنشستم در دل خار جفایش بشکستم
نشدم ز پی دگران نگذشت غم من به زبان
ویران بود این کاشانه گلشن شد این ویرانه
گفتمش این ویرانه من لطف وصفا دادی
گرمی و شادابی تو بر این کلبه ما دادی
بر همه دلداران مه من درس وفا دادی
به جهان ز غمت چه کشیدم تا که وفای تو دیدم
میخندد بر رویم امیدم
کلبه من با صدای دلکش
نت قصهگو اسدالله ملک دلکش
نت قصهگو اسدالله ملک دلکش
احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان این آوانگاری را انجام دادهاست.
دستگاه سهگاه
ای روزگار بی امان ای قصه گوی بیزبان
چون دایه های مهربان در گوشم از سوزی بخوان
شاید شبی خوابم برد
هستی که آسایش ندارد
موج است و آرامش ندارد
با من سر سازش ندارد
میخواهم از جان روزگار را
آن مستی سنگین که غمها
از قلب بیتابم برد
شاید شبی خوابم برد
برق است و توفان است و گیتی موج سنگین
باد است و باران است و من بر تخت سنگی
ای روزگار فتنه جو افسانه ای با من بگو
تا پیش از آن روزی که این غم
با اشک سوزان دمادم
در کام سیلابم برد