نت رفت و می‌برد نیلوفر دلکش

نت رفت و می‌برد نیلوفر دلکش

نت رفت و می‌برد نیلوفر پرویز خطیبی دلکش
احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان این آوانگاری را انجام داده‌است.
آهنگساز: ناصر زرآبادی

نت چه کنم نیلوفر دلکش

نت چه کنم نیلوفر دلکش

نت چه کنم نیلوفر دلکش آوانگاری احمد جباریان
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان تهیه شده‌است.
آهنگساز: ناصر زرآبادی

نت چرا نگفتی محمد شیرخدایی دلکش

نت چرا نگفتی محمد شیرخدایی دلکش

نت چرا نگفتی محمد شیرخدایی رحیم معینی کرمانشاهی دلکش آوانگاری احمد جباریان
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان تهیه شده‌است.
آهنگساز: ناصر شیرخدایی
دستگاه چهارگاه
چرا نگفتی
من خود مجنون دگرم کز لیلایم بیخبرم
چون بگشایم لب بسخن آتش خیزد از دل من
نازنین حالم را ببین
بنگر چه بر سر آمدم که هر دری زدم ترا دگر ندیدم
گوشه ای بنشینم غمین از بس بخاطر تو من
به سرزنش سخن از این و آن شنیدم
هرگز حرفی ز عشق ما نگفتی راز دل را بمن چرا نگفتی
آندم رسی به داد من که پژمرد گل مراد من
چه شد که قصه وفا نگفتی
به باد غم آتش تو فکنده خاکستر من
تو بیخبر از دل من نیامدی در بر من
تا گریان بر دامانت افتادم
چون اشکی از چشمانت افتادم
اکنون با نوای محزون جدایی میسازم
رنجور از غمت گشتم آن سان که نشناسی بازم

نت بیگانه نیلوفر دلکش

نت بیگانه نیلوفر دلکش

نت بیگانه نیلوفر تیمور ایرج تیمورتاش دلکش آوانگاری احمد جباریان
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان تهیه شده‌است.
آهنگساز: ناصر زرآبادی
آواز بیات اصفهان
بیگانه
ای که ببردی از یادم
از چه ز چشمت افتادم
از غمت ای جان شیرین
من بخدا چون فرهادم
گشته غم عشقم چون فرهاد
از دل سنگت دارم فریاد
حاصل عشق من شد بر باد
دل ما را نیست درمانی
غم ما را نیست پایانی
تو بر غم ما خندانی
خوشی گر ز سوزم میسوزم من
برنج و بدردم میسازم
ساقیا بده جامی از می
دلخوشم بیاد روی وی
از غمش دلم ناله تا کی
عمر من براه او شد طی
یار من بمن بیگانه شد
خانه دلم ویرانه شد
عشق من دیگر افسانه شد

نت اشک سپهر دلکش

نت اشک سپهر دلکش

نت اشک سپهر دلکش آوانگاری احمد جباریان
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان تهیه شده‌است.
آهنگساز: پرویز یاحقی
دستگاه سه‌گاه
اشک سپهر
شبنم پاکم به عالم خاکی چرا افتادم
بخت نگون بین که در کجا بودم کجا افتادم
من همه نورم به عالم فانی چرا رو کردم
با تن لرزان ز چشمه نوش بقا افتادم
اگر چه در بستر گل فتاده ام در بر گل
نشینم تا سحر منم از دنیای دگر
دلم چو آیینه بود تهی ز هر کینه بود
نپذیرم رنگ ریا منم و یک سینه صفا
فریب رنگ و بو را نخورم من
که خود نمیپاید این گل و گلشن
نباشد آلوده دامن پاکم سحر چو برچینم گوشه دامن
کجا بودم من کجا افتادم چرا در دام بلا افتادم
ننهم رو نکنم خو به زمانه من ز آسمانم
گر که بیقرارم من ز آشیانم چندی جدا افتادم جدا افتادم