بیگانه بیا
دلم شد از تنهایی دیوانه بیا
بیا بیا باز امشب مستانه بیا
ز آشنایان دیگر آزرده دلم
به کلبه ام امشب ای بیگانه بیا
صدای دلم رو بیا و بشنو
که گویم بیاد توام همیشه
غم تو ربوده صبر از دل من
که عشق و صبوری سنگ است و شیشه
آسمون عشقم شده بی ستاره
نگهی کن به چشم پر ستاره ام
جان دلم براهت گر کنی اشاره
تو چه دانی زقلب پر شراره ام
نت برگ خزان فرانسوی کریم فکور ویگن
آوانگاری احمد جباریان
برگ خزان
سر کنم ای برگ خزان
با تو قصه ای کهن
در این قصه کهن
نکته ای بود نهان
که بسوزد دل من
ناله ها ای برگ خزان
خیزد از نهاد من
بر خاک افتادی و کس
پی همدری تو نکند رو به چمن
تو همچون من چهره ای افسرده داری
تو همچون من بی نصیب و خواری
Vigen – barge khazan on the piano – ویگن – برگ خزان
نت به هر که دل بستم بلای جانم شد همایون خرم کریم فکور مرضیه
آوانگاری احمد جباریان
گلهای رنگارنگ ۵۴۹
منحصر شد همه داروندارم به جنون
درچه ره خرج کنم این همه دارایی را
همه شبم جابه سرکوچهٔ بی سامانیست
باچنین جا چه خورم غصهٔ بی جائی را
به هرکه دل بستم بلای جانم شد
نه چاره ساز آمد نه هم زبانم شد
تو هم اگر روزی کنی فراموشم
ز ساغر هستی شراب غم نوشم
بیا که من بی تو چو شمع خاموشم
بیا که بار غم نشسته بر دوشم
به هرکه دل بستم بلای جانم شد
نه چاره ساز آمد نه هم زبانم شد
تو هم اگر روزی کنی فراموشم
ز ساغر هستی شراب غم نوشم
بیا که من بی تو چو شمع خاموشم
بیا که بار غم نشسته بر دوشم
یا به آشیان من پر بگشا
یا شبی به روی من در بگشا
لب به خنده چون ساغر بگشا
خدا تو را دور از بلا نگهدارد
تو را برای من خدا نگهدارد
جهان بسوزد این نوای جان سوزی که در سخن دارم
حدیث غم گوید ره جنون پوید دلی که من دارم
گر چراغ وفا در دل تو بمیرد
آه پر شررم دامن تو بگیردبه خدا
یا به آشیان من پر بگشا
یا شبی به روی من در بگشا
لب به خنده چون ساغر بگشا
خدا تو را دور از بلا نگهدارد
تو را برای من خدا نگهدارد
نت نازنین من مهدی خالدی کریم فکور دلکش
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان انجام شدهاست.
دستگاه سهگاه
نازنین من نشود رام دیگری
بر زبان خود نبرد نام دیگری
وای اگر خورد مه جرعه نوش من
در غیاب من می از جام دیگری
کس ندارد خبر از آن چه میان من و اوست
صحبت عشق و وفاا ورد زبان من و اوست
گریه ها همچو مینای می در گلو دارم
چه کنم دولت وصلش را آرزو دارم
تا کی سوزم تا کی سازم من که در لوح دل نقش او دارم
چون در خلوت یابد بازم با دو چشم مستش گفتگو دارم
آن گل از پرتو این و آن کی بخود هر زمان رنگ دیگر می گیرد
گر چه بر هر کجا بگذرد جای خود در قلب اهل نظر می گیرد
ای پری مدهوشم جرعه چون مینوشم از شراب عشقت
در راهت جان بازم روز و شب می سازم با عذاب عشقت
شد پرستیدن آن روی مهت آیینم
خوشه از خرمن آن عشق تو بر می چینم
نت مهمانت کنم ناصر زرآبادی کریم فکور دلکش
این آوانگاری توسط احمد جباریان نوازنده تار ساکن آلمان انجام شدهاست.
دستگاه شور
یکشب دلم خواهد که مهمانت کنم
از دیده بیگانه پنهانت کنم
نازت کشم مستت کنم
مست و غزل خوانت کنم
همراز دل دمساز دل همصحبت جانم کنم
نغمه برآرم بر سازی
مستانه خوانم آوازی در گوش تو گویم رازی
چه میشود باری که از ره یاری
قدم تو بگذاری به دیده من
دیده به ره دارم در این شب تارم
بیا تو ای یار رمیده من