مقاله طنز موسیقایی شرح احوالات خواجوی موسیقاجو نوشته نیما فریدونی

50 هزار تومان

توضیحات

دانلود پی‌دی‌اف مقاله‌ی طنز موسیقایی شرح احوالات خواجوی موسیقاجو نوشته‌ی نیما فریدونی

نیما فریدونی شرح احوالات یک موسیقاجو (طنز موسیقی)
یادداشت خوانندگان محترم فصلنامه ی ماهور می دانند که نثر و زبان بسیاری از مطالب فصلنامه – که نشریه ای است ویژه ی موسیقی – معمولا ًسنگین و گاه به قول بعضی از دوستان ، عبوس است. از این شماره گاه مطالبی را با عنوان ((طنز موسیقی )) در این نشریه خواهید خواند. قصد ما از چاپ این مطالب، نوعی تجربه است برای دست یافتن به زبان و فضایی متفاوت با آن چه بر کل نشریه حاکم است. به این ترتیب، چنین تجربه ای بیشتر در حکم نوعی زنگ تفریح و ایجاد فرصتی – اگر چه کوتاه – برای خنده و شوخی است و بالطبع نباید آن را اسائه ی ادب یا بی احترامی نسبت به کسی یا چیزی تلقی کرد.

آورده اند که در دودی ترین مراکز دنیا کودکی از مادر بزاد وآن زمان که توان ادراک باقالی بیافت، فرقن به دست در کوچه وبازار به راه افتاد و با صدایی خوش می خواند باقالی … باقالی … باقالی کیلو دوتومن. در آن زمان او می انگاشت که باقالی فروشی اصلح کارهاست، اما پس از کسب مدرک شریفه ی خمسه از یکی از اکابر مدرن، به علم طب راغب شد. در دوره ی سیکل ، مردی ژولیده در کسوت دبیری، او را با بحور عروضی و فن چکامخ و نظم و بی نظم به انحراف کشاند و وی چنان مشتاق شعر و ادب گشت که ماعر(چیزی شبیه شاعر) شد. از آن جا که دامنه ی انحراف او در این وادی چندان گسترده نگشته بود، سر از علمکده ی “کمال” در آورد و به زور دگنک ، ریاضی خوان شدند آقا. ریاضی را با ریاضت خواند و با سرعتی عظیم پله های کمال را چهارچهار پیمود.
پدرش در کار اداری بود و گه گاه به شیوه ی بزرگان “روی حوض نواز” با سنتور نغماتی را اصطلاحا در پاپ سنتی می نواخت و اهل خانه را محظوظ و مشعوف می ساخت. از شما چه پنهان، اهل خانه به او و رفیق تارنوازش ، گروه فلاشفه نام داده بودند (ریشه ی این لغت را احتمالا در “فالش” و “فولش” می توان یافت). پسر در سنه ی دوم متوسطه بودد که پدر به قصد توسعه ی آن گروه مکرم، او را آلوده ی یکی از آلات طرب کرد. در روایتی دیگر آمده است که پسرک پیش از پیوستن به گروه فلاشفه ، با یکی از انواع موسیقی آشنا بود. این موسیقی در اوایل عمر پسرک غدقن بود، اما با گذشت زمان، اداره ی صوتیه و تجسمیه ی وقت ، با دست و دلبازی فراوان جواز تولید و مصرف آن را صادر نموده بود. البته مفسران و مفتشان را معلوم نشد که آن موسیقی که روزگاری از عوامل هجمه ی فرهنگی بود، چگونه یکباره به عامل غمزه ی فرهنگی تبدیل شد و مقبول طبع اولیای امور صوتیه و تجسمیه افتاد. اگر چه بعضی از ارباب علوم اجتماعیه و اقتصادیه براین نظر بودند که براین پولیتیک دو فایده مترتب بود: کسب مداخل بیش تر و ایجاد چندین هزار فرصت شغلی . والله اعلم!
پسرک به موسیقی علاقه ای وافر یافت و برآن شد که موسیقی دان شود. دست از طلب علم طب برداشت و به جرگه ی اهل طرب وارد شد. آشنایی با افکار یکی از مشایخ این فن ، سبب شد به وادی طلب درآید و به کشف “هویت” خویش از طریق موسیقی برآید . کتب تست بسیار گرد آورد و به تست زنی نشست. آن گاه توانست در تست زنی سرآمد اقران روزگار خود شود، در آزمون دانشگاه شرکت کرد و با گذر از مراحل متعدده به آن جا راه یافت.
او از دارالعلوم موزیکولوجی که بدان وارد شده بود، تصوری چونان کنسرواتوار سن پطرزبورغ داشت.اما با گذشت ایام دریافت که آن جا را می توان با بازار مسگرهای تاشکند به مقایسه نشاند. روزی هنگام تفرج در دارالعلوم به شعبه ای رسید که انواع ادوات بوقیه و سوتیه ی گوشنواز را در آن گرد آورده بودند و برای استفاده در ایجاد نغمات جدیده در دسترس موسیقاجویان می نهادند. پس از گذر از آن شعبه ، مشاهده ی اتاقک مخروبه ای او را به وحشت انداخت و در دم بیفتاد. اسلاف موسیقاجو با خوراندن قنداغ او را به حال آوردند و داستان آن مخروبه را بر او خواندند. گویا در اوایل قرون ماضیه به قصد آکوستیک شناسی ، آن غرفه را کلنگ زده بودند و بعد به حال خود رها کرده بودند.
معلمان و بزرگان موسیقی دارالعلوم فخیمه ، سه دسته بودند: دسته ای ردیف دان، دسته ای کلاسیکال و دسته ای نیز مدرن. موسیقا جوی ما برای کشف هویت خویش نزد اساتید معظم موزیک ردیف به تعلم پرداخت. در فراگیری و درک آداب استادی و خانه شاگردی بسیار بکوشید و رموز و فنون آن را به فراست دریافت و در ظل توجهات و تعالیم استاد ردیف ، اصول و مقدمات فن را بیاموخت و با گذر از مرحله ی تقلید به مرحله ی تاویل درآمد. آن گاه زمان کشف و شهود در عالم معنا فرارسید و در صعودی غریب به طیران درآمد و در فرودی عجیب به حضور جنابان میرزایان و آقایان عبدالله و حسین قلی بار یافت . در محضر آن دو مهین استاد دریافت که ردیف نوازی آنان همان بود که استاد ردیف معاصر به او آموخته بود. از آن محضر مرخص شد و به روزگار پسین تر آمد. ایامی بود که شجاع السلطنه نامی قصد انگشت درویش کرده بود و او نیز از بیم جان به قنسول گری دولت فخیمه ی بریتانیا پناه برده بود. شبی در محفلی استاد تار برگرفت و چهارمضراب ماهور آغازید. موسیقاجو اسطرلاب موزیک ردیف را به نغمه ی درویش آویخت و دید که حس خالتور بر آن احاطه دارد و از مسیر سنت منحرف گشته و روی بر بدعت آورده است. در دم قلم برداشت و ضمن لعن و ذم او ، نوشت : «درویش اولین عنصر منورالفکر غرب زده ی ایرانی در فن موزیک بوده است.» باز پسین تر آمد و در گذری صدای ناهنجار تاری را از یک سالن موزیک شنید. 20 قران وردودیه داد و به درون سالن رفت. مردی تاس گونه سر، با سبیل کوتاه زیردماغی در هیبت قزاقان ، تار به شیوه ی موزیک باختر می نواخت.
موسیقاجو را یقین حاصل شد که انحراف ، دامن تمامی اهل موزیک را آلوده است. پس عزم جزم کرد و پس از فراغت از دارالعلوم و جلوس بر کرسی استادی ، شاگردان خویش را از پیروی منحرفان و بدعت گزاران نهی فرمود و به ایشان همان را اموخت که خود آموخته بود.نه یک «واو» بیش ، نه یک «واو» کم . و چنین شد که این نهضت همچنان دوام یافت و کسی را جز رغبت استماع و استعمال و استکمال ردیف نماند و این ودیعه از گزند انحراف مصون بماند.

منبع:
فصلنامه ماهور

ISSN 1561-1469

فصلنامه موسیقی به زبان فارسی، انگلیسی

سال اول، شماره 4، تابستان 1378
208 صفحه

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مقاله طنز موسیقایی شرح احوالات خواجوی موسیقاجو نوشته نیما فریدونی”