نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

محمود تاج‌بخش نوشته جواد ظل طاعت

محمود تاج‌بخش نوشته‌ی جواد ظل طاعت

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله برای ما


استاد “محمود تاج بخش”

استاد “محمود تاج بخش” از هنرمندان قدیمی بود که عمري را با عشق به موسیقی ایرانی گذراند و در سالهاي آخر عمرش به تدریس سه تار مشغول بود. “تاجبخش” علاوه بر تسلط استادانهاش بر ردیفهاي موسیقی ایران، در بداهه نوازي نیز استادي بیبدیل بود. براي تجلیل از یاد این نوازنده قدیمی، هیچ شرحی بهتر از نوشته شادروان “حسینعلی ملاح” نیافتیم، “ملاح فقیه”، این متن را در سال 1365 نوشته است:

))در بهار سال 1302 خورشیدي، شکوفه وجود “محمود” در گلستانی که تمام گلهایش از گلزار هنر، آبشخور داشته اند، شکفته شد. عمویش »کریم تاجبخش« از دست پروردگان مرحوم “درویش خان” بود- سه تار می نواخت و خوش می خواند. در این محیط، براي برادر “محمود” )که پنج سال از وي بزرگتر بود( سه تاري تهیه شد، تا نزد عمویش تعلیم بگیرد »محمود« نیز که هشت سال بیشتر نداشت، در جلسات درس حضور می یافت و گوشه هاي آوازها را بخاطر می سپرد و به هنگام تمرین برادر، یادآورش می شد- اندك اندك برادر بزرگتر که درمی یابد هوش و استعداد “محمود” در فراگیري موسیقی در خور توجه است، سه تار را به او وا می گذارد. از این زمان، سه تار، به “محمود” تعلق می گیرد- تمرین ساز، جدي تر می شود و به روزي چهار تا پنج ساعت می رسد- این پشتکار موجب می گردد که در نواختن قطعات تا حدي دشوار، توفیق قابل ملاحظه اي پیدا کند و تا آنجا آواي سازش شنیدنی بشود که اولیاي مدرسه، بوي تکلیف کنند در جشن سالانه مدرسه در برابر شاگردان و اولیاء ایشان نوازندگی کند. خود او می نویسد: »وقتی وارد دبیرستان شدم سه تار را خوب می نواختم و در جلسات انجمن ادبی مدرسه‌گاهی از من خواسته می شد، سه تار بنوازم – در دوره دبیرستان بودم که آقاي “سپهري” به عنوان بازرس و کارشناس موسیقی به دبیرستان ما آمدند. ایشان ویولن می نواختند، ارکستري از شاگردان صاحب استعداد مدرسه تشکیل دادند که من هم در آن ارکستر سه تار می نواختم«.

از این زمان “محمود تاج بخش” بسوي ساز ویولن کشیده می شود. ویولن یکی از هم کلاسی هاي خود را به امانت می گیرد و به نواختن می پردازد، ادامه این نوازندگی، به ابتیاع ویولن و تمرین مداوم می انجامد. روزي اگهی گشایش کلاسهاي شبانه موسیقی، در هنرستان عالی موسیقی نظرش را جلب می کند. خود “تاج بخش” در این باب نوشته است: »در شهریور 1320 هنرستان موسیقی دولتی، کلاسهاي شبانه اي براي تعلیم موسیقی به علاقمندانِ این رشته ترتیب داده بود. با اینکه براي رشته ویولن فقط 20 نفر، آنهم از طریق آزمون می پذیرفتند من در میان حدود 440 نفر شرکت کننده، قبول شدم. معلم کلاس ویولن آقاي “اسماعیل زرین فر” بود.« در این جا رواست یادي از این هنرمند وارسته که نخستین استاد “تاج بخش” بوده است، بشود. استاد “اسماعیل زرین فر” از اولین فارغ التحصیلان دوره نخستین )سال 1312 خورشیدي( مدرسه موسیقی دولتی است، وي قطع نظر از بهره مند شدن از تعلیمات “استاد علینقی وزیري” )کلنل« از محضر درس چند تن ویولونیست خارجی نیز استفاده کرده است. استاد “زرین فر” پس از فراغت از تحصیل وارد خدمات فرهنگی می شود. وي از هنرمندانی است که در پیشرفت موسیقی نقش پرارجی داشته اند. در آن هنگام که “محمود تاج بخش” به شاگردي این استاد مفتخر می شود، آقاي “زرین فر” در هنرستان موسیقی سمت نظامت و استادي هنرستان را داشته است. “تاج بخش” می نویسد: »متد ویولن استاد “وزیري” را نزد ایشان تعلیم گرفتم، در آن زمان اتفاق می افتاد که بعضی روزها 12 ساعت تمرین می کردم، به همین سبب در مدت کوتاهی توانستم علاوه بر متد استاد وزیري و نواختن تعدادي از آهنگهایی را که معظم له براي ویولن ساخته بودند و همچنین ردیف شادروان “علیرضا چنگی” )دایی استاد “زرین فر”( را که از کمانچه نوازان ماهر بود بنوازم. در بهار سال 1323 – استاد زرین فر، شاگرد محبوب و با استعداد خود را به شادروان روح االله خالقی )که سمت معاونت هنرستان و مسئولیت موسیقی رادیو را داشت( معرفی می کند. استاد خالقی پس از استماع ویولن تاجبخش موافقت می کند که این هنرمند به گروه نوازندگان رادیو بپیوندد. بهتر است که در این باب قلم را بدست خود “تاجبخش” بدهیم: »ویولن زدن من، مورد توجه دانشمند و موسیقی دان نامدار، استاد “روح االله خالقی” قرار گرفت. از همان موقع، هفته اي یک روز در رادیو نوازندگی می کردم تا ارکستر انجمن موسیقی ملی تشکیل

گردید و من هم به عنوان یکی از نوازندگان آن ارکستر برگزیده شدم. این همکاري ، هم در آن زمان که ارکستر وابسته به انجمن موسیقی ملی بود، و هم در آن دوره که بنام »ارکستر شماره یک« وابسته به رادیو شد، ادامه داشت«. لازم به یادآوري است که آقاي “تاجبخش” از تعلیمات مرحوم استاد “ابوالحسن صبا” نیز برخوردار شده است در این باب خود ایشان نوشته اند: »در همان اوائل سال 1323 که به رادیو راه یافتم ، استادم “زرین فر” مرا با استاد “صبا” آشنا کرد و از ایشان خواست که تعلیم به من را بپذیرند: استاد “صبا” پس از استماع ساز من پذیرفتند که به سلک شاگردان ایشان در آیم.« “تاجبخش” شش ماه از تعلیمات استاد بهره می گیرد و بنا به توصیۀ استاد “صبا” با مرحوم “دکتر مفهوم پایان” که از شاگردان “صبا” بود آشنا می شود و نزد ایشان یکبار دیگر ردیف مرحوم “صبا”، یا درست تر گفته شود آثار چاپ شده و چاپ نشده “صبا” را می نوازد و مجدداً توفیق درك افاضات استاد “صبا” نصیبش می گردد. خود او می نویسد: )نوازندگی من و آشناییم با موسیقی ایرانی تا به آنجا رسیده بود که هروقت استاد کسالت داشت و در اندرون خانه خود بسر می برد، مرا می پذیرفت و با تعلیم دادن خصوصی به من منت می گذاشت . اشتیاق، و حتی باید گفت زیاده جوئی “تاجبخش” در فراگرفنن شیوه ها و اسلوب نوازندگی ویولن نوازان زمان خود، سبب بود، تا هرجا شخصیتی را سراغ می کرد که شیوه اي خاص در نواختن ویولن داشت به سویش بشتابد و زانوي تلمذ به زمین بزند و درك فیض کند. چند صباحی از محضر درس مرحوم “حسین یاحقی”- و مدتی کوتاه از راهنمائیهاي استاد “دکتر مهدي برکشلی” و زمانی نیز از – تعلیمات چندتن از موسیقیدان هاي خارجی بهره می گیرد- خود او می نویسد: »حتی مدتی نزد شادروان استاد هنرمند “موسی معروفی” ردیفهاي تدوین شده به وسیله ایشان را فرا گرفتم و به شیوه نت نویسی این کتاب )مراد کتاب، ردیف موسیقی ایرانی است که به اهتمام مرحوم “موسی معروفی” تدوین شده است و طرز اجراي آن با سه تار، به خوبی آشنا شدم. همین آشنایی سبب شد که بتوانم ردیف قدما را بشناسم و از کم و کیف آن آگاه شوم. ناگفته نماند که مدتی هم نزد مرحوم “حسین تهرانی” قطعات ضربی را تمرین می کردم همین مشارکت، موجب گردید که درس مشترکی با این استاد در هنرستان موسیقی داشته باشیم.(

آقاي “تاجبخش” در نوروز سال 1333 که در سمت ریاست بانک کشاورزي ملایر انجام وظیفه می کرده است در آن شهرستان براي اولین بار با استاد “احمد عبادي” )سه تار نواز نامدار این عصر( آشنا می شود. خود او می نویسد: )افتخار آشنایی و میهمانداري استاد “عبادي” سبب شد که مجددا به سه تار روي آورم و به طور جدي به تمرین و نوازندگی بپردازم و زمانی از تعلیمات و اضافات این استاد ارجمند، بهره بگیریم.( در خور یادآوري است که تاجبخش، قطع نظر از مقام هنري، در کار دیوانی نیز مقامی شامخ داشته است. وي کارمند عالی رتبه بانک کشاورزي بوده و به دفعات ریاست بانک کشاورزي پاره اي از شهرستان هاي کشورمان و سرپرستی و مدیریت شعب بانک در منطقه گرگان و دشت و استانهاي گیلان و اصفهان را برعهده داشته است. اکنون بی مناسبت نمی نماید که فهرست گونه، آنسان که خود “تاجبخش” برقلم آورده است اشاره اي به خدمات هنري و فرهنگی این شیداي موسیقی بشود. ویولن نوازي – در ارکستر انجمن موسیقی ملی ویولن نوازي در ارکستر شماره یک رادیو.

سه تار نوازي- در ارکستر سازهاي ملی ویولن نوازي در ارکستر گلهاي رادیو ویولن نوازي – در ارکستر شماره چهار هنرهاي زیباي سابق )به رهبري مرحوم حسن رادمرد( ویولن نوازي- در ارکستر شماره یک هنرهاي زیباي سابق به رهبري استاد حسین دهلوي(

تدریس سه تار – در مکتب صبا تدریس سه تار – در هنرستان موسیقی ملی تدریس سه تار – در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی تدریس ویولن- در هنرستان موسیقی ملی )دوره دوم هنرستان( تدریس ویولن- در هنرستان آزاد موسیقی به مدیریت دانشمند و موسیقیدان روان شاد امیر جاهد سرپرستی یک ارکستر کوچک، براي تربیت خواننده و اجراي برنامه در تلویزیون معاونت سازمان برنامه هاي موسیقی ایرانی در تالار رودکی( ساختن آثار موسیقی )پیش درآمد. تصنیف – رنگ(. نوشتن متدي براي تدریس سه تار

نوشتن و تنظیم گوشه هاي چند دستگاه به خط موسیقی )این مقدمه اي است براي تهیه یک ردیف دیگري از موسیقی ملی ایران( نأسیس یک کلام موسیقی بنام ترانه به سال 1326. . استادان این کلاس، ظاهرا این هنرمندان بوده اند: بدیع زاده )آواز( – حسین تهرانی )ضرب(۔ حسین علی وزیري تبار )قره نی(- حسین صبا )سنتور(- نصراالله زرین پنجه )تار( – و خود تاجبخش )ویولن( . قطع نظر از این موارد، باید مهمترین خدمت استاد محمود تاجبخش را تربیت شاگردانی دانست که هم اکنون برخی از آنها از لحاظ نوازندگی به درجه کمال رسید اند. نگارنده، با “محمود تاجبخش” زمانی آشنا شد که ایشان به جمع نوازندگان ارکستر انجمن موسیقی ملی پیوست – این همکاري تا زمانی که ارکستر شماره یک رادیو منحل گردید ادامه داشت. . . خصیصه بارز این هنرمند که در نخستین برخورد آشکارا خود را می نمایاند، فروتنی اوست. دومین ویژگی او، اشتیاق و تا حدي، زیاده جوئی او در امر فراگیري است. وي معتقد است که پرسیدن، خواستن است – به مقام معرفت کسی نائل می شود که بپرسد. به همین سبب از هر کسی که در او بینشی با معرفتی در موسیقی سراغ می کرد می پرسید. در نوازندگی، به تکنیک و یا تدابیر نوازندگی بیشتر راغب بوده و هست. اصول فنی را در نوازندگی بیشتر رعایت می کند تا نوانسهایی را که اصطلاحاً به آن »حال« می گویند. به درست نوازي، و شسته و رفته اجرا کردن قطعات موسیقی، بیشتر اهمیت می دهد تا شورانگیز کردن نغمه ها با مالشها و نغمه هاي خاصی که به آن نوازندگی کیفی می گویند(. به همین دلایل است که برخی از نوازندگان، ساز “تاجبخش” را ساز کیفی نمی دانند. شاید هم تا حدي نظر این کسان دور از واقعیت نباشد شنیده بودم که گفته بودند: پاي ساز کلنل نمی شود حالی کرد( حقیقت این است که: بر کرسی استادي نشستن، و قطعه اي را عاري از هر گونه زوائد، تدریس کردن، تفاوت آشکاري با مجلس آرایی و احتمالاً اشکی در آوردن و با شوري و تواجدي را موجب گشتن دارد. “محمود تاجبخش”، در نوازندگی ویولن و سه تار، استادي است در معنی واقعی کلمه )متاسفانه، این واژه استاد ، آنقدر نابجا و نه در خور افراد به کار رفته که حکم ادات تفخیم با عناوینی مانند: آقا، حضرت و جناب … را پیدا . کرده است.(، وي به هنگام نوازندگی همان “محمود

تاجبخشی” است که استاد موسیقی است و به همین سبب هم استادانه می نوازد – از او نباید انتظار نوعی نواختن کرد که خاص محفل باده گساري و یا تدخین است )البته این موضوع به آن معنا نیست که “تاجبخش” ناتوان از نواختن به اسلوب متعارف است. بی تردید، روشی را در نوازندگی برگزیده است که در خورِ شأن استادي چون اوست(. اخیرا توسط این هنرمند نوارهائی در آوازهاي دشتی- بیان ترك – افشاري و ابوعطا )که از متعلقات دستگاه شور هستند( به عنوان ردیف نوازي و بدیهه نوازي تهیه شده است و قصد دارد تمام دستگاههاي موسیقی ایرانی را یکدوره به همین ترتیب به منظور حفظ آثار خودشان ضبط کنند این شیوه نوازندگی بیشتر به روش کلاسیک با آموزشی نزدیک است تا به آیین کیفی- در حقیقت گوشه هائی هستند تقریباص عاري از زوائد لحنی و تزیینی که به نیت ادراك واقعی ردیف موسیقی ایرانی نواخته شده اند- تردیدي نیست که در عین »متدیک« بودن کوشش شده است از لطف اجراء و تنوع ریتم نیز بی نصیب نباشند- بهمین سبب گرمی پنجه استاد، و منظور کردن قطعات ضربی مناسب در لابلاي گوشه ها، چنان لطفی به کار ایشان بخشیده است که بزحمت می توان خشکی و متدیک بودن را در مجموع اثر احساس و نکته در خور یادآوري، ذکر نام گوشه هاي اجرا شده در انتهاي هر نوار است، بعضی ها بهتر می دانستند که نام هر گوشه قبل از اجرا ذکر می شد، و سپس آن گوشه بگوش می رسید این کار، دامنه استفاده نوار را محدود می کرد و صرفاً جنبه آموزشی به آن می داد- در حالیکه نوارهاي فعلی را می توان از ابتدا تا انتها شنید، بی آنکه کلام، رشته لحن را، بگسلد. نکته دیگري که سزاوار تذکار می نماید، چگونگی اجراي گوشه ها است. عالمان علم موسیقی وقوف دارند که گوشه ها حکم اتودهائی را دارند که شاگرد ناگزیر است در آغاز ، نت به نت آنها را تقلید کند- ولی همینکه به مرحله مهارت در فن، می رسد، مجاز است که در محدوده نتهاي سازنده هر گوشه، در چگونگی اجراي آن تصرف کند- جاي تأکیدها و تکه ها را )ضمن حفظ اهمیت نتهاي شاهد – ایست و متغیر( عوض نماید و بر تعداد نت هاي زینتی بیفزاید و یا از آنها بکاهد، یعنی در عین رها نکردن کاراکتر لحنی هر گوشه، بدیهه در همان محدوده ننها، لحنی بیافریند- اگر دیده می شود که روایتهاي ردیف موسیقی ایرانی یکسان نیست، بهمین سبب است. استاد “تاجبخش” نیز بر بنیاد همین سنت متداول، پاره اي از گوشه ها را به همان نحو، اجرا کرده است که ذوق و احساس و

مهارت فنی او، به هنگام نواختن حکم کرده است. این هنرمند به سال 1326 خورشیدي ازدواج کرده است و ثمره این ازدواج سه فرزند است )یک پسر و دو دختر که هرسه داراي تحصیلات عالی می باشند(. “تاجبخش” به سال 1354 از خدمات موظف بانکی بازنشسته می شود و مجالی مشبع می یابد تا به نحو دلخواه به کار موسیقی بپردازد. هم اکنون که 61 سال از عمر او می گذرد از تلاش نایستاده و ضمن تدریس خصوصی به مشتاقان، بر آن شده است که حاصل یک عمر تعلم و تعلیم و تمرین و آزمودگی و پختگی، آفریده هاي خویشتن را در زمینه موسیقی ایرانی بورت چاپ با خط موسیقی، و ضبط روي نوار، پیشکش صاحبنظران و دوستداران موسیقی ایرانی بنماید. امید است کوشش او مشکور باشد و اثر مجاهداتش مقبول افتد.((

بیست و هشتم آبان ماه یکهزار و سیصد و شصت و چهار

“محمود تاج بخش” پس از 75 سال زندگانی پر حاصل به تاریخ 27 خرداد ماه 1378 چشم از جهان فروبست . روانش شاد و یادش همواره گرامی باد.

منبع: -پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پرتال جامع علوم انسانی

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

محمدرضا لطفی داروگ نوشته جواد ظل طاعت

استاد محمدرضا لطفی داروگ نوشته‌ی جواد ظل طاعت

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله برای ما


استاد محمدرضا لطفی-داروگ ” “افسانه ، کار راحتی نخواهد بود. در ” گذاردنِ موسیقی بر روی شعرِ نو، خصوصاً شعرِ “نیما یوشیج جواد معروفی” ملودی روان و سازگاری را بر روی آن نهاده است، بندهایی از ” “نیما” که زنده یاد ی سیما بینا” ضبط و پخش شده است. یکی دیگر از شعرهای ” وبا صدای منظومه ی معروف “نیما” و یکی از رساترین صداهای سنتی، ” “محمدرضا لطفی معروف نیما داروگ است که با یاری موسیقی در سالهای اولیه دهه ، کاری بی نظیر درآمده است. تا پیش از “داروگ” “محمدرضاشجریان” استاد ” از پیشگامان این عرصه پنجاه، کمترموزیسینی به سراغ شعرنو رفته بود. شادروان “محمدرضا لطفی ، گامی مهم در این مسیربرداشته بود. ” بود که با انتخاب آوازِ دشتی بر شعرمعروف” نیما یوشیج ” از فضاهای آوازی موسیقی سنتی است فضای به کار برده در این اثر، تلفیقی از دریافتهای “لطفی “نیما” نشستهو آن را به یکی از ماندگارترین آثار، در زمینه تلفیق که به خوبی در چارچوب شعر ” از این اثربه همراه موسیقی سنتی با شعرنو تبدیل کرده است. تنظیم زیباو حسیِ “فرهاد فخرالدینی در انتخاب ” و البته ذهن جوان و بکرِ “محمدرضا لطفی “محمدرضا شجریان” صدای آماده ی ملودیهای دلنشین و متفاوت با جریان رسمی موسیقی گلها، اثری آفرید که هنوز به عنوان یکی از ” داروگ را در سال موفقترین تلفیقهای موسیقی سنتی با شعرنو از آن یاد میشود. “نیمایوشیج 1330 سروده است. سالهای شکست ونومیدی که در بیشتر شعرهای آن سالها از جمله برخی از شعرهای دیگر نیما مانند قایق و خانه ام ابری است، انعکاس یافته است. داروگ قورباغه ای درختی است که بیش از همه در جنگل هاو کشتزارهای شمال کشور زندگی می کند. وقتی داروگ می خواند، نشانه آن است که باران خواهد بارید و کشتزاران را سیراب خواهد کرد. “نیما” خود داروگ را قاصد روزهای ابری می نامد و آواز او را انتظار می برد، تا شاید در کشتگاه خشک او نیز که در جوارِ کشت همسایه دیواره یآن نیز در حالِ از هم گسیختن است. ” دشوارتر از “محمدرضا لطفی برای استاد “نیما” گمان می رود که گذاردنِ موسیقی، بر روی شعر ” را برگزیده که از نخستین سروده های “افسانه ، بوده است. “معروفی” جواد معروفی” ” زنده یاد به سراغ ” “لطفی نیماست، وزن و قالبی سنتی داشتهو موسیقی سنتی را آسوده تر می پذیرد. اما استاد ” است و سازگار داروگ رفته است، سروده ای که نمونه ای از وزن پردازیها و تقطیعات ویژه “نیمایی ساختنِ آن، با قالب هاو فرم های موسیقی سنتی آسان نیست. شاید داروگ از نخستین تجربه ها در “اخوان ، ” “سایه ، پیوند شعرِ نو با موسیقی سنتی باشد. از آن پس، سروده های دیگری از “نیما” و… با موسیقی سنتی درآمیخته، که البته ” سهراب سپهری ” ، ” “نادر نادرپور ، “فروغ فرخزاد” ، ثالث” برخی از آنها موفق از کار درنیامده اند. در آنها هماهنگی و سازگاری میان شعرو موسیقی چندان رعایت نشده است و گاه حتی روحیه شعردر تضاد با مایه ی انتخابی موسیقی می باشد. اما داروگ به ” با هنرمندی ” با موسیقی او سازگاری نشان داده است. “لطفی “لطفی یاری دقت و کوشش استاد اعجاز انگیزش، با عشقش به آموختن و آموزش و گسترش موسیقی اصیل، با نگرش ترقی خواهانه ی خود به مسایل اجتماعی یکی از سرشناس ترین چهره های هنر معاصر میهن ایران به شمار می آید. با ، موسیقیِ سنتی ایران یکی از پیروان سرسخت، اما نواندیش خود ” “محمد رضا لطفی درگذشت استاد را از دست داد. وی نخستین موسیقی دان از نسل جدیدتربود که اندیشه ی دگرگونسازی در سر داشت. او علاوه برنواختن تارو سهتار به شیوههای تازه، قطعات مختلف موسیقی نیز برای ارکسترهای کوچک و بزرگ آفریده وبر روی سرودههای شاعران کلاسیک و نو، آهنگ نهاده است. من قلندری را همواره در وجود او در تشییع مراسم خاکسپاری وی گفته که:” ” “محمود دولت آبادی دیرهنگام به کشور بازگشت، اما ” دیدم که برای نو کردن دوستی ها تلاش های زیادی کرد. “لطفی به رغم برخوردن هنجارها و دریافتن نابهنجاری هایی که کم نبود، او آمد و سرانجام وظیفه نهایی خود را انجام داد، وظایفی که با آموزش دانشجویان نگران هنرنمایی آنها بودیم، آغاز شد و تا آخرین برای آموزش موسیقی، تلاشی فراموش نشدنی ” لحظات زندگانی او ادامه پیدا کرد. تلاش “لطفی است، گرچه او به سلامت خود زیاد اهمیت نمی داد و آن را رعایت نمی کرد، اما شاید این یک راهی از قلندری اوبود که می خواست به این شکل باشد. قلندری که آزادگی اصلی ترین مولفه آن بود.” همراه با بداههخوانی او ” “محمدرضا لطفی میگوید: بداههنوازی تار ” دولتآبادی ” در جای دیگری از «کلیدر» سرانجام مجوز نشر نگرفت و منتشرنشد. در ادامه، این نویسنده ی پیشکسوت درباره میگوید، بداههنوازی وبداههخوانی مشترك این دو از ” همکاری مشترکش با “محمدرضا لطفی رمان سترگ «کلیدر» که سالها پیش انجامو برای دریافت مجوز نشر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارایه شده، در گرفتن مجوز نشر به مشکل برخوردهو سرانجام منتشر نشده است. متن ” از اوایل سال “محمدرضا لطفی و نوای تار ” “محمود دولتآبادی بازخوانیشده این رمان با صدای “محمود 1383 برای کسب مجوز از سوی نشر ثالث به وزارت ارشاد رفته بود، اما سرانجام به گفته ” این اثر مجوز نشر دریافت نکردهو منتشرنشده است. دولتآبادی در سال 1325 در گرگان زاده شد و تحصیلات اولیه موسیقی را در همانجا آغاز ” “محمدرضا لطفی و ” کرده و سپس در تهران در هنرستان شبانه موسیقی ملی نزد شادروان “علی اکبرخان شهنازی ، “نورعلی خان برومند” ” آنرا ادامه داده است. استادانِ دیگراو در دانشگاه تهران، حبیب االله صالحی ” در دهه پیش از ” بوده اند. “لطفی ” “محمدتقی مسعودیه و ” “سعید هرمزی ، ” “عبداالله خان دوامی انقلاب، گروه موسیقی شیدا را بوجود آوردو در رادیو تلویزیونِ ملیِ ایران و مرکز حفظ واشاعه ” موسیقی به کار پرداخت. گروه شیدا در جشن هنر شیراز و جشن طوس نیز فعال بوده است. “لطفی پس از انقلاب نیز، چند سالی به کار در ایران ادامه دادو حتی برای مدتی سرپرستی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بر عهده گرفت. اما بالاخره اونیز ناهنجاری های زمانه را تاب نیاورد ورهسپار آمریکا شد و مرکز موسیقی شیدا را در آن دیار بازسازی کردو به آموزش موسیقی ایرانی و برگزاری کنسرت پرداخت. وی آهنگ های بسیاری ساخته است که غالب آنها را “محمدرضا شجریان” و… از خوانندگان تصنیف های او بشمار می ” “شهرام ناظری و سیمابینا” ” ، ” مرضیه خوانده است. ” روند. ” رفته است و به در میان شاعرانِ معاصر، بیش از همه به سراغ “هوشنگ ابتهاج ” “لطفی استاد خصوص برخی از غزلیات نابِ او را با موفقیت به جامعه موسیقی برده است. به نظر می رسد که به آن پرداخته است. نگاه دیگر این است که شاید داروگ ” داروگ تنها کارِ “نیما” باشد که “لطفی ، نمی توانست اینچنین موثرو کارساز در بیاورند. “شجریان” و ” را هیچکس دیگربه اندازه “لطفی صدای رسای “شجریان” قالب مناسبی برای بازتاب حسرت نیماست. “داروگ” خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه گر چه می گویند: « می گریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران» قاصد روزان ابری داروگ کی می رسد باران؟ بر بساطی که بساطی نیست در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد ـــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ قاصد روزان ابری داروگ کی می رسد باران؟

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

داریوش صفوت مقاله‌ای از جواد ظل طاعت و فیلم سه‌تارنوازی در بیات اصفهان

استاد داریوش صفوت مقاله ای از جواد ظل طاعت و فیلم سه‌تار نوازی در بیات اصفهان

“استاد داریوش صفوت”
استاد “داریوش صفوت” علاوه بر اینکه نوازنده اي چیره دست و استادي برجسته بود، جایگاه ممتازي نیز در مدیریت و پژوهشِ موسیقی ایرانی داشت. او پایه گذار مکتبی در موسیقی ایرانی شد که نسلی متفاوت را تربیت کرد و جریانی نو به راه انداخت که پس از مدتی کاملاً بر جریان سنتیِ غالب، چیره شد. نوازندگان، آهنگسازان و خوانندگانی همچون “داود گنجهاي”، “جلال ذوالفنون”، “محمدرضا لطفی”، “پرویز مشکاتیان”، “مجید کیانی”، “علیاکبر شکارچی”، “حسین علیزاده”، “داریوش طلایی”، “محمدعلی کیانینژاد”، “داریوش پیرنیاکان”، “نورالدین رضوي سروستانی”، “محمدعلی حدادیان”، “مرتضی اعیان”، مرحوم “عشقی” و “کامکارها” و دیگرانی که بعدها، صدرنشینان موسیقی ایرانی شدند، از همین مکتب برخاستند. حتی استاد “محمدرضا شجریان” هم، اگرچه از خوانندگانِ برنامه گلها بود، اما در همین مکتب و با پیوند خوردنِ با اهل و شاگردان این مکتب بود که آن شجریانی شد که اگر آواز ایرانی تاجی می داشت می باید بر سر او جاي می گرفت. سالهاي پایانی دهه 40، زمانی که مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در خیابان ناهید تهران توسط زنده یاد “صفوت” شروع بکار کرد، پایههاي گونهاي خاص، از موسیقی ایرانی گذاشته شد. هدف این مرکز، حفظ میراث موسیقی ردیفیِ دوره قاجار و اشاعه آن بود. به همین منظور دکتر “صفوت” به عنوان طراح این ایده، جمعی از استادانِ ردیفدان از جمله “سعید هرمزي”، “عبداالله خانِ دوامی”، “محمود کریمی”، “یوسف فروتن” و … را، به کمک استاد کامل “نورعلیخان برومند” به این مجموعه کشاند، تا به هنرآموزانِ جوانی که در دانشکده هنرهاي زیباي دانشگاه تهران درس موسیقی میخواندند و علاقهمند به موسیقی ایرانی بودند، این گونه ي خاصِ موسیقی را آموزش دهند. گونهاي که بعدها به “جنبش احیاء” در موسیقی ایرانی، مشهور شد. در این مرکز دستگاهها، گوشهها، ریزهکاريها و رموز موسیقی سنتی، به جوانان شیفته و با استعداد آموزش داده میشد. جوانانی که یا از دانشکدهي هنرهاي زیبا در رشتهي موسیقی لیسانس داشتند یا در شرف لیسانس شدن بودند و در دانشکده، ردیفها را نزد شادروان “نورعلی برومند” و مرحوم “داریوش صفوت” فراگرفته بودند، در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نزد آن دو و استادان دیگر این مرکز، به تکمیل و توسعهي دانش
موسیقی خود پرداختند. خیلی از هنرمندان معتقدند که تشکیل این مرکز، رنسانسی در موسیقی ایرانی ایجاد کرد و باعث شد، روند آموزش موسیقی ایرانی در جامعه به جریان بیفتد. موسیقیِ گلها که عمدتاً در دست شاگردان مکتب زنده یاد “ابوالحسن صبا” بود، هنري مجلس آرا و داعیه اي جز خود موسیقی و ویژگیهاي آن، از بزم و شورانگیزي گرفته تا بیانِ عمق حزن و اندوه بشري نداشت. موسیقی گلها، موسیقی شوقِ وصل بود و اندوه هجران، اما “داریوش صفوت” با اینکه خود، از تربیت شدگان مکتب “صبا” بود، متفاوت از همشاگردیهاي پیشین، می اندیشید و براي موسیقی رسالت قائل بود، موسیقی را تجلیگاه عرفان ایرانی می دانست و موسیقی گلها از دید او، انحراف از اصل و خالی از روحِ عرفانی موسیقی ایرانی بود. متصدیانِ گلها، موسیقی ایرانی را از کنجِ خانه ها و مجالس اعیان و صحنه هایی با تماشاگران محدود به جایگاه “موسیقی ملی” رسانده بودند که هم در محتوا و هم در شیوه اجرا، همخوان با اصول علمی موسیقی بود، ارکسترهایی بزرگ با نوازندگانی توانا و تکنوازانی صاحب سبک داشت، آهنگسازي و ترانه سرایی را در چارچوب موسیقی ایرانی به اوج رساند و موسیقی سنتی ایران را در مقیاس بین المللی، به جایگاهی رساند که دیگر نه به عنوان موسیقی فولکلور و محلی یک کشور، که در جایگاهی قابل قیاس با موسیقی فرا ملیِ غرب بتوان به آن اعتنا کرد. اما چنین دستاوردهایی از دید دکتر “داریوش صفوت”، انحرافی بود که می بایست موسیقی را از آن حفظ کرد. حفظ میراث موسیقی کشور و پاسداشتش در برابر انحراف و نابودي از دید دکتر “داریوش صفوت” این بود که موسیقی دوباره به همان ارکسترهاي کوچکتري بازگردد که جز ساز ایرانی در آن نباشد، نوازندگان و تکنوازانش جز ردیف سنتی و آن هم، بدون هیچ دخل و تصرف و آرایه و پیرایه اي در سختگیرانه ترین و تنگترین چارچوب ممکن و با شیوه اي خالی از هر گونه »شیرین نوازي« ننوازند، آهنگسازي اش از قالبهاي سنتیِ پیش درآمد و رِنگ و چهارمضراب و ترانه، آن هم به همان شیوه هاي قدیمی فراتر نرود. مرکز حفظ و اشاعه که فقط حفظ می کرد و از اشاعه می پرهیزید، به مرور به پایگاه سنت گرایانی تبدیل شد که هیچ گونه دگرگونی و نوآوري را در مجموعه ردیف یا شیوه نواختن آن نمی پذیرفتند. مرکز حفظ و اشاعه با این همه در مجموع، سودمندي هایی نیز داشت که ثبت و ضبط ردیف هاي در سینه مانده موسیقیدانان کهنسال و پرورشِ شاگردانِ جوان، از جمله ي
آنهاست. از مرکز حفظ و اشاعه، جوانانِ پرورش یافته ي با استعدادي بیرون آمدند که امروز از سرآمدان موسیقی ایران به شمار می روند. “داریوش صفوت” امتیازاتی داشت که جناح رقیب از آن بی بهره بود. در دورانی که برخی از بزرگترین نوازندگان حتی نت خوانی نمی دانستند و موسیقیدانان سنتی یا این هنر را به همان شیوه قدیمی سینه به سینه آموخته یا در نهایت، دانش آموخته هنرستانهاي عالی و ملی بودند، او در فرانسه موسیقی ایرانی تدریس کرده و موسیقی علمی آموخته بود. غربیانی که به دنبال پژوهش در موسیقی ایرانی بودند، دکتر “صفوت” را می شناختند و نماینده موسیقی ایرانی می دانستند و نه نوازندگان و آهنگسازان صاحب سبکی را که هم از او چیره دست تر بودند و هم انبوهی اثر به یادماندنی آفریده بودند. زنده یاد دکتر “صفوت” تمام عمر خود را یا آموخت یا آموزاند. پیش از انقلاب، علاوه بر تدریس در هنرستان ها و هنرکده هاي داخلی، از سوي مرکز مطالعات موسیقی شرقی در پاریس نیز به همکاري دعوت شد. پس از مرگ “صبا” به فرانسه رفت و پنج سالی در آن دیار ماند، هم دکتراي حقوق گرفت و هم با همیاري “نلی کارن”، شرق شناس فرانسوي، کتابی در زمینه موسیقی سنتی ایران انتشار داد. دکتر صفوت که یکی از سرسخت ترین نگاهبانان موسیقی سنتی ایران به شمار می رفت، در 7 آذر سال 1307 در شیراز به دنیا آمد و در 27 فروردین 1392 در کرج بدرود حیات گفت. روحش شاد و یادش گرامی منبع: -امیر رستاق روزنامهنگار حوزه فرهنگ و محمود خوشنام پژوهشگر موسیقی-وبسایت بی بی سی

سه‌تار نوازی در مایه بیات اصفهان استاد داریوش صفوت.mp4

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

امیرهوشنگ ابتهاج مقاله‌ای از جواد ظل طاعت

امیرهوشنگ ابتهاج مقاله‌ای از جواد ظل طاعت

“استاد هوشنگ ظریف”

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله 


امیر هوشنگ ابتهاج”
برنامه گلها، نقطه عطفی در تاریخِ فرهنگ و ادب پارسی به شمار می رود که در شناساندن ارزش
والايِ شعر و شاعران و موسیقی و موسیقی دانان به جامعه ایرانی، تاثیري سترگ داشته است. تا آن زمان به دلیل حساسیتهاي دینی- اجتماعیِ حاکم بر جامعه در مقابل شعر و آهنگ و موسیقی، این هنر در خفا و پشت درهاي بسته تمرین می شد. حتی هنگامی هم که موسیقی در مناسبت هاي خاص در ملا عام نواخته و اجرا می شد، موسیقی دانان را هم شان و هم مرتبۀ مطربان می دانستند و کسی به ارزش و جایگاه هنري آنان واقف نبود. برنامه گلها، با بهبود منزلت اجتماعی اهل موسیقی، که تا آنزمان به عنوان “مطرب” تحقیر می شدند، پذیرفتن خوانندگان زن که تا آن زمان به سختی در زمره هنرمند محسوب می شدند، معرفی شاعران زنِ تاریخِ ایران که در محافل عمومی معمول نبود و بردن شعر و ترانه به خانه ها ي ایرانیان که با رادیو ممکن شد و در جامعه آنروز که اکثراً بیسواد بودند، تاثیري ژرف گذاشت، علاوه بر همه اینها، باعث تحولی ویژه در موسیقی ایرانی شد. و باعث ظهور انقلابی نو-کلاسیک میان موسیقی دانان نیز گشت که در طی آن بسیاري از شعرهاي مشهور شاعرانِ عهد قاجار، همچون “عارف قزوینی”، “شیدا” و “درویش خان”، بازبینی و توسط هنرمندانِ تازه، دوباره اجرا شد. این برنامه ها همچنین منجر به کشف دوبارة ژانرهاي اصیل موسیقی ایرانی شد. اولین برنامه گلهاي رادیو ایران در سال 1335 به ابتکار زنده یاد “داوود پیرنیا” به مدت ده دقیقه و با همکاري هنرمندان “احمد عبادي”، “علی تجویدي” و “عبدالعلی وزیري” ضبط و پخش شد. تا سال 1346 که “پیرنیا” با رادیو خداحافظی کرد، مجموعاً بیش از 1600 برنامه با نامهاي “گلهاي رنگارنگ”، “گلهاي صحرایی”،” گلهاي جاویدان”، “یک شاخه گل” و”برگ سبز” ادامه داشت و یکی از پر طرفدار ترین برنامه هاي موسیقی آن زمان بود.
پس از “پیرنیا”، مرحوم “رهی معیري”، “محمد میرنقیبی” سرپرستی برنامه گلها را به عهده گرفتند. برنامه گلها که سال ها زیر نظر “داوود پیرنیا” با آن حساسیت هاي خاصش، اداره شده بود و شاخه هاي مختلف پیدا کرده بود، پس از کناره گیري او چند سالی سرپرستی هاي موقت پیدا کرد تا نوبت
به سایه رسید که از همان آغاز با ایده هاي ابتکاري به میدان آمد. “هوشنگ ابتهاج” – ه. الف. سایه – از سال 1351، سرپرستی برنامه گلهاي رادیو ایران را رسماً بر عهده گرفت و دو سال پس از آن، ریاست شوراي موسیقی رادیو نیز به او واگذار شد. او نیروهاي جوان تر نوآوري را نیز وارد گلها کرد و سازگار با آن، نام برنامه را گلهاي تازه نهاد و نیز گلچین هفته که از ابداعات ایشان است، چندي بعد به وجود آمد و همپاي عرضه شعر کهن، به شاعران نو نیز مجال جلوه گري می داد، همان طور که در کنار استادان موسیقی سنتی از ساخته ها و نواخته هاي نوآوران سنتی نیز بهره می گرفت. در خاطرات “هوشنگ ابتهاج”، میزان صحبتهایی که در فصل موسیقی و موسیقیدانان به میان آمده اگر بیشتر از فصل شعر و شاعران نباشد کمتر از آن نیست. “سایه” با نخبگان موسیقی سنتی دوستی نزدیک داشت، با “کسایی”، “بنان”، “شهناز”، “معروفی” و از جوان ترها با “محمدرضا لطفی”، “محمدرضا شجریان” و … به نظر “سایه” ساز “شهناز” پر از مطلب است، آفرینندگی در لحظه دارد و مضرابش همیشه خوش صداست، جمله بندي هایش فوق العاده است. “سایه” به لطفی هم عنایت ویژه دارد و معتقد است که او به موسیقی احترام می گذاشت. “سایه” با موسیقی ایرانی بیش از آشنایی، موانست دارد، بهتر بگوئیم بر آن اشراف دارد. از خردسالی باآندمخوربودهوچموخمآنراخوبمیشناسد.اوحتیبهگفتهخودشازموسیقیبهشعر رسیده است. آوازهاي “بنان” و “دلکش” و “ادیب” را از رادیو گوش می کرده و با همان یک بار شنیدنهمهراموبهموازحفظمیشدهوبهخانهکهمیرسیدهآنهارابرايخودتکرارمیکرده است. مجموعه آوازهاي “قمر” را نیز از بر داشته و می گوید حالا هم همیشه در حال زمزمه کردن است و تقریبا لحظه اي نیست که آرام بماند! چنین انس و الفت دیرپایی با موسیقی بدیهی است که او را در گزینش وزن ها، چیدمان واژه ها و پیوند شعر و موسیقی توانایی ویژه بخشیده است. و این توانایی نه تنها در شعر که در ترانه سرایی هاي او نیز خود رانشان می دهد. در میان اندك آهنگ هایی که “سایه” بر آن ها متن نهاده، یکی از نظر والایی از بقیه متمایز است. ترانه اي است به نام “سرگشته” که سرگشتگی شاعر و جاذبه فراگیر همان “پري”ِ آرمانی را به روشن ترین وجه ممکن باز می تاباند. از قضا آهنگ ترانه را مرحوم “همایون خرم”، در دستگاه همایون نوشته که در روایات قدیمی از جمله دستگاههاي “دلربا و سحر انگیز”
توصیف شده است و با عشق آرمانی سازگاري دارد. سحرِ همایون، افسون پري را دو چندان می کند. مردم نیز ترانه را نه با نام “سرگشته” که با عنوان اي پري کجایی؟ می شناسند، که پرسش شبانه روزي شاعر و ترجیع بند گلایه اوست. در زمان زنده “یاد پیرنیا”، خواننده هایی در رادیو برنامه اجرا می کردند که سبک خاص خودشان را داشتند. مثلا بانو “دلکش” سبک خاص خودش را داشت، اما هیچگاه از صداي او در برنامه اي مثل گلها استفاده نشد، چون مرحوم “پیرنیا” صداهاي خاصی را انتخاب می کرد که حال و هواي مورد نظرش را داشتند. البته این نکته را هم باید یادآور شد که “داوود پیرنیا” پیش از آنکه برنامه گلها را راه اندازي کند، با پیانو و ویولن آشنا بود و ذوق و شوق هنري خاصی داشت. همین ذوق هنري باعث می شد او کسانی را انتخاب کند که جزو بهترین هاي آن زمان باشند. ارکستر برنامه گلها زیرنظر “جواد معروفی” و “روح االله خالقی”، فعالیت می کرد و نوازنده هایش نیز یا نوازنده هاي فرهنگ و هنر بودند یا ارکستر سمفونیک تهران. از طرف دیگر تکنوازانی هم که آوازها را همراهی می کردند همه از نوازندگان چیره دست آن زمان بودند چون تکنوازي، خلاقیت و تبحر خاصی می خواست که هر کس از عهده آن بر نمی آمد. سولیست هاي برنامه گلها در آن دوران هم هر کدام سبک خاص و خلاقیت موسیقایی منحصر به خودشان را داشتند. به هر حال ذوق سرشار و سلیقه خاص “داوود پیرنیا” در انتخاب نوازندگان، خواننده ها و حتی گوینده هاي برنامه گلها باعث موفقیت این برنامه در بین مردم شد. اما بسیاري از منتقدین امر موسیقی و هنرمندان آن دوران، معتقدند با روي کار آمدن جناب آقاي “هوشنگ ابتهاج” به عنوان مدیر این برنامه و شکل گیري »گلهاي تازه« این برنامه ها افت کرد. به خصوص که اکثر هنرمندان بنام آن دوران از جمله استاد “پرویز یاحقی” همکاري خود را با این برنامه قطع کردند. استاد “فرهنگ شریف” در مصاحبه اي در این خصوص گفته اند که: )) “پرویز” تا حدودي پرخاشگر بود و گویا یک روز که او به رادیو رفته بود، آقاي “هوشنگ ابتهاج” ساعتش را نگاه می کند و می گوید: “شما نیم ساعت دیر رسیده اید” پرویز هم ناراحت می شود و می گوید: »شما اصلااطلاعی از موسیقی دارید که این حرف را می زنید؟ من به شما اجازه نمی دهم که با من این گونه صحبت کنید. گویا با هم گلاویز می شوند و “ایرج” آنها را جدا می کند. بعدها اکثر نوازنده
هایی که در برنامه گلها ساز می زدند به همین دلایل و مسائل دیگر از برنامه گلها فاصله گرفتند. من هم جزو همین هنرمندان بودم. اتفاقا چند سال پیش آقاي ابتهاج را دیدم و به او گفتم که شما به موسیقی خیانت کردید، چون همه ما در آن زمان در بهترین شرایط نوازندگی بودیم اما شما کاري کردید که ما خانه نشین شویم و با آنکه حقوق ما را می دادید، نمی گذاشتید برنامه اي ضبط کنیم. همه ما در آن زمان در اوج جوانی و خلاقیت نوازندگی بودیم. به ایشان گفتم اي کاش برنامه ها را ضبط می کردید اما پخش نمی کردید. باور کنید در آن سال ها به واسطه بداهه نوازي هر کدام از ما آثاري می توانست ضبط شود که امروزه جزو میراث موسیقی ما به شمار روند اما متاسفانه با این نحوه برخورد و سوء مدیریت از بین رفته اند.(( با روي کار آمدن “هوشنگ ابتهاج” و یک کاسه شدن برنامه هاي مختلف گلها در قالب برنامه اي با عنوان گلهاي تازه و نیز تفکر بازگشت به سنت هاي دوران قاجار بسیاري از نوازنده ها، خواه ناخواه از فعالیت رادیویی کناره گیري کردند. زمانی که “داوود پیرنیا” مدیریت برنامه گلها را برعهده گرفت، نوازنده ها و خوانندگان خوبی را براي حضور در این برنامه انتخاب کرد، موسیقی ایرانی بعد از کناره گیري نوازنده هاي گلها، کمی یکنواخت تر شد. طبعاً هر هنرجویی باید ردیف هاي مختلف و گوشه هاي موسیقی را بشناسد و بداند که چطور از یک گوشه به گوشه دیگر برود، اما در این میان خلاقیت از همه چیز مهم تر است. فرضاً اگر قرار باشد نوازنده اي »نوا« اجرا کند می تواند از » دستگاه شور« شروع کند و بعد به »نوا« برود. ابتکارات اینچنینی صرفاً با یادگیري ردیف میسر نمی شود. “بابک بختیاري” نوازنده و از شاگردان استاد “پرویز یاحقی” نیز، در مصاحبه اي با روزنامه اعتماد گفته است: )) گویا زمانی که استاد “یاحقی” با “هوشنگ ابتهاج” گلاویز می شود، به او می گوید: »پسر مشیرالدوله به من نمی گفت دیر یا زود می آیی حالا شما به من می گویید چرا دیر آمده ام؟« همین مساله باعث می شود آقاي “یاحقی” از برنامه گلها قهر کند. اگر دقت کرده باشید در برنامه هاي »گلهاي تازه« هم آثار بسیار کمی از “پرویز یاحقی” و “فرهنگ شریف” موجود است. به هر حال آقاي “ابتهاج”، زنده یاد “محمدرضا لطفی” را پیدا کرده بود که مثل مرحوم “میرزا حسینقلی” تار می زد یا بانو “هنگامه اخوان” را به عنوان کسی که مثل زنده یاد بانو “قمرالملوك وزیري” می خواند، به رادیو دعوت کرده بود. البته منتقدان زیادي هم در آن دوران می گفتند این سبک موسیقی
در بستر زمانی الان نمی گنجد اما تصور می کنم آقاي “ابتهاج” با این نگاه می خواست به نوعی با نسل “پرویز یاحقی” و “فرهنگ شریف” و برنامه »گلها« ي دوران پیرنیا رقابت کند. به همین دلیل هم هیچ وقت آن میراثی که “پیرنیا” از خودش باقی گذاشت و بعد از آن “رهی معیري”، “پژمان بختیاري” و “میرنقیبی” و “ابتهاج” آن را پی گرفتند، هیچ کدام مثل »گلها«ي زمان “داوود پیرنیا” نشد. اگر دقت کرده باشید هم کیفیت آوازها به مراتب ضعیف تر شدند و هم کیفیت آهنگسازي ها، چون در زمان “پیرنیا” مرحوم “بنان” و “ادیب خوانساري” سرپرست بخش آواز بودند و جوان ترها مثل “علی اکبر گلپایگانی” و… زیرنظر آنها آواز می خواندند و “بنان” و “ادیب خوانساري” روي آواز خواننده ها و اداي کلمات و تحریرهاي شان نظارت داشتند تا درست و خلاقانه باشند. “داوود پیرنیا” به عقیده من با سیاست خاصی برنامه »گلها« را اداره می کرد.(( مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در بدو تاسیس در مقابل دو دیدگاه اصلی در موسیقی ایرانی موضع داشت. اول شاگردان “کلنل وزیري” که به دنبال علمی کردن موسیقی ایرانی و تطبیق آن با ضوابط موسیقی کلاسیک غربی بودند. دوم شاگردان “ابوالحسن صبا” که قسمت اعظم موسیقی برنامه گلها در رادیو در زمان مرحوم “پیرنیا” مربوط به آثار این گروه بود. با این همه از سال 1351 که “هوشنگ ابتهاج” مسئولیت بخش موسیقی رادیو را قبول کرد، هر سه جریان در کنار هم حضور داشتند و برخلاف تصور خیلی ها که معتقدند با روي کار آمدن آقاي “ابتهاج” نوازنده هاي گلها، کنار گذاشته شدند، در اصل آنها خودشان نخواستند که با آقاي “ابتهاج” همکاري کنند، چون به نوعی هم او را در حد و اندازه مدیریت برنامه گلها نمی دیدند و هم اینکه او بخش هایی را که “پیرنیا” تحت عنوان »گلهاي جاویدان«، »گلهاي رنگارنگ«، »گلهاي صحرایی« و… ساخته بود، یک کاسه کرده و اسم آن را »گلهاي تازه« گذاشته بود. اکثر نوازنده هاي گلها با این تفکر مخالف بودند چون مثلاً در »گلهاي جاویدان«، استاد “فرهنگ شریف” 10 ، 15 دقیقه تکنوازي تار داشت و بعد “لطفعلی صورتگر” متنی را به قلم خود درباره سنایی می خواند و او را به مردم معرفی می کرد. یا مثلا در برنامه”برگسبز”، “پرویزیاحقی”سولومیزدوبهغزلآوازکهمیرسید،استاد”شریف”و “علی اکبر خان گلپایگانی” ساز و آواز اجرا می کردند. هر کدام از این نوازنده ها و خواننده ها هم
بیانمختصبهخودشانراداشتندکهنهقبلازآنوجودداشتونهبعدازآنکسیبهآنلحن موسیقایی رسید..که این کار را براي “سایه” دوچندان سخت تر می کرد. نا گفته نماند که آمار برنامه ها نشان می دهد که از میان قدیمی تر ها “فرهنگ شریف”، “منصور صارمی” و “جلیل شهناز” به ترتیب با 38، 36و 25 برنامه در صدر فهرست قرار دارند و از شاگردان ویلوننوازِ جوانِ “صبا”، “حبیباله بدیعی” با 36 برنامه، “اسداله ملک” با 23 برنامه، “همایون خرم” با 22، “پرویز یاحقی” با 21 برنامه حضور پررنگی در دور تازه گلها داشته اند. این در حالی است که “محمد رضا لطفی” در طی سه سال حضور در رادیو تنها در 10 برنامه حاضر بوده و “حسین علیزاده” نیز احتمالا تنها یک یا دو قطعه ضبط کرده است. این آمار نشان می دهد که “ابتهاج” علیرغم اتهاماتی که به او می زنند به هیچ وجه در پی اعمال سلیقه شخصی نبوده است. اما نمی توان انکار نیز کرد که با انقلابی شدن فضا در سالهاي پایانی دهه 50 رویکرد “ابتهاج” به جوان تر هایی که بعدها با آنها کانون چاووش را تاسیس کرد جدي تر شد. “ابتهاج” خود در گفت و گویی تصریح کرده که قصدش در آن سالها برجسته کردن هنرمندانی چون “محمدرضا لطفی” بوده است. در میان آهنگسازانی نیز که بر روي غزلیات “سایه” آهنگ نهاده اند، به شمار اندك تري بر می خوریم که یکی دو تا از کارهایشان با توفیق نسبی همراه بوده است. گمان می رود بیشترین کارهاي آهنگسازي روي غزلیات “سایه” به “محمد رضا لطفی” تعلق داشته باشد. یکی از کارهاي خوب او “در کوچه سار شب” نام دارد. لطفی، شب تیره و تار و بی سپیده سایه را با دشتیِ غم انگیز سازگاري تعریف می کند و با افزودن خطابِ “عزیزانم” بر دامنه تاثیرگذاري شعر می افزاید.
منابع: – محمود خوشنام پژوهشگر موسیقی بی بی سی فارسی – روزنامه اعتماد، شماره 3186 به تاریخ 93/12/2، صفحه 10 – وب سایت فرادید هنر 8 شهریور 1394

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

مشروطه و تغییر محتواییِ تصنیف‌خوانی نوشته جواد ظل طاعت

مشروطه و تغییر محتواییِ تصنیف‌خوانی نوشته‌ی جواد ظل طاعت

با سپاس از جعفر جوانی برای ارسال این مقاله


جنبش مشروطه علاوه بر تأثیرات فراوانی که از منظر سیاسی و اجتماعی براي کشور داشت، از بعد فرهنگی و هنري نیز تأثیرات شگفتانگیزي بر جاي گذاشت که تأثیرات آن، هنوز هم در جامعه ایرانی قابل رویت است. در این میان، موسیقی بیش از سایر هنرها توانست خود را با گفتمان مشروطه همراه کند و در مقاطعی، به رسانهاي براي این جنبش عظیم اجتماعی تبدیل شود. به تعبیري دیگر، یکی از عواملی که سبب پیروزي جسمی جنبش مشروطیت شد، رابطه تنگاتنگش با موسیقی بود. به تعبیري دیگر، در واقع موسیقی و مشروطیت با یکدیگر یک رابطه همیشگی و یک رابطه علت و معلولی داشته و به هم، یاري رسانده اند. براي اثبات این ادعا می بایست کمی به قبل از دوره مشروطیت برگشت و نگاهی به اواخر دوران قاجار داشت. در دوره قاجار، موسیقی در واقع نقش مهمی در زندگی مردم نداشت و بیشتر، نقش تفریحی داشته و همچنین ارزش و اهمیتی هم، براي موسیقیدانان وجود نداشت و به نوعی، در واقع هنرمندان، عمله جات طرب محسوب می شدند و در کارهاي خانه، به تمام رجالِ آن زمان، کمکهاي زیستی کرده، بدون آنکه به کار اصلی شان، موسیقی بپردازند و این حکایت، تا شرایطی ادامه داشت که موسیقی را از پا انداخت. این رویه ادامه داشت تا زمانیکه جنبش مشروطیت موسیقی دیگري می طلبید. به روایتی دیگر موسیقیِ آه و ناله و یا موسیقی عیاشی هاي شبانه درباري با جنبش مشروطیت همراه نبود و نیازهایش را برآورده نمی کرد. در واقع موسیقی اي طلب شد که به جاي ناله و زاري، فریاد و خروش را بوجود آورد و بدین شیوه بود که نیاز جامعه برآورده می گردید و هنرمندانی به روي کار آمدند که براي جنبش مشروطیت موسیقی نوشتند و آهنگ ساختند که در راس آنها زنده یاد “غلامحسین درویش” جاي داشت که می شود وي را مبدع و مبتکر موسیقیِ نو، در آغازِ پس از مشروطیت بشمار آورد. از زمان “امیرکبیر” و با نوسازي ارتش و آوردن موزیک نظام، بسترسازيهاي اولیه براي تغییر در موسیقی ایرانی فراهم شد. دوره “ناصرالدینشاه” نیز به جهت ثبات سیاسی موجود و علاقهمندي شاه مستبد ایرانی به هنر و هنرمند، فضایی مناسب براي فعالیتهاي هنرمندان، بهخصوص هنرمندان موسیقی فراهم کرد تا در قالب کنسرتهاي مجلسی و درباري و نیز حضور در گروههاي بزرگ تعزیه، خود را در معرض تماشا و

داوري مخاطبان و مردم قرار دهند. اعلام فرمان مشروطیت در 14 مرداد 1285 خلاقیت اهالی موسیقی را به یکباره شعلهور ساخت. در این دوره علاوه بر ظهور برخی ترانهسرایان مستعد، بهرهمندي از سازهاي غربی و ساختن آثاري، بر مبناي اینگونه موسیقایی رواج یافت و ژانرهایی نظیر پولکا، والس و مارش وارد موسیقی ایرانی شد. گروه نوازي در ابتداییترین شکلش قوت گرفت و دادن کنسرت در ایران روندي رو به رشد به خود گرفت. شاید این از بخت خوب اهالی موسیقی بود که در همان زمانها چند چهره برجسته در زمینه موسیقی و ترانهسرایی و تصنیفسازي به میدان آمدند و اوج گرفتند. “عارف قزوینی”، “علی اکبرخان شیدا”، “محمدعلی امیرجاهد” و “ملک الشعراي بهار” هر یک توانستند با سرودههاي خود، جانی تازه به موسیقی و همچنین به جنبش مشروطه ببخشند. اگرچه “ایرج میرزا” شعر معروف » تو شاعر نیستی تصنیفسازي« را در جهت تخفیف و تحقیر “عارف قزوینی” به کار برد، اما تاریخ موسیقی ایران و نیز جنبش مشروطه ثابت کرد آن چیزي که بیش از همه کاربرد داشت و در خدمت جنبش مشروطه بود و بعدها در زمره بهترین تصنیفهاي تاریخ موسیقی معاصر ایران ثبت و ضبط و ماندگار شد، تصنیفهایی بود که “عارف” سرود و خواند. تصنیفهایی که بعدها بهترین خوانندگان و آهنگسازان بارها و بارها به بازخوانی و بازسازي آن همت گماشتند. از سرودههاي معروف عارف میتوان به »از خون جوانان وطن لاله دمیده …« اشاره کرد که عارف آن را براي مجلس دوم و به یاد قربانیان آزادي سرود. این تصنیف را چهرههایی چون “عبداالله خان دوامی”، “عسگر عبداالله اف” )در آذربایجان( و “الهه” خواندند و نیز “محمدرضا شجریان” در دو نوبت ) ابتدا با تنظیم محمدرضا لطفی در قبل از انقلاب و سپس با تنظیم فرامرز پایور در بعد از انقلاب( این کار را خواند که در همان سالهاي اول انقلاب با استقبال گسترده مخاطبان و مردم روبرو شد. “لطفی” در اجراي خود از ریتم و تمپوي آرامتري در مقایسه با پایور بهره برده است. تصنیف “باد خزانی” نیز از دیگر تصنیفهایی بود که به نوشته “حسن مشحون” در کتاب تاریخ موسیقی ایران؛ “عارف” آن را به یاد سران آزادیخواه آذربایجان سرود. این تصنیف بعدها توسط بانو “قمرالملوك وزیري” خوانده شد و در دهه هفتاد نیز “صدیق تعریف” آن را در نغمه افشاري بازخوانی کرد.

به نوشته “حسن مشحون” در کتاب تاریخ موسیقی، صوت مؤثرِ “عارف” و نالههاي جانکاه آهنگ، از داستان ملتی غمزده که در راه آزادي، کوششها کرده و به نتیجه نرسیده بود حکایتها میکرد. روایت “روحاالله خالقی” که خود در دوران کودکی صداي “عارف” را در کنسرتی با تار “شکريِ” نامی شنیده بود؛ میزان اهمیت تصنیفهاي “عارف” را نشان میدهد. “عارف” در حدود 20 تصنیف ساخته است که اشعارش شامل یک دوره تاریخ گویاي 14 سال اول مشروطیت ایران است که تصنیف شور ) اي امان از فراقت …( آغاز میشود و در نهایت با تصنیفی درباره جمهوري به پایان میرسد. “محمدعلی امیرجاهد” نیز از جمله ترانهسرایانی بود که به نوشته “حسن مشحون”، در جنگ جهانی اول به آزادیخواهان پیوست و… سرود و تصنیفهایی که از شور میهنپرستی او حکایت میکرد انتشار میداد. برخی از تصنیفهاي “امیرجاهد” عمدتاً توسط بانو “قمرالملوك وزیري” خوانده شد که بعدها نیز خوانندگانِ زن و مرد دیگري آن را بازخوانی کردند. “ملک الشعراي بهار” دیگر شاعري بود که بر خلاف دو ترانهسراي دیگر در همکاري با یکی از نامداران موسیقی قرن بیستم ایران، “غلامحسین درویشخان”، تصنیفهایی را سرود که از آنها فضاي دفاع از وطن به خوبی استشمام میشد. “درویشخان” در همراهی با انجمن اٌخٌوت به سمت تشکیل ارکستري روي آورد و همو بود که برخی از فرمهاي نو را به موسیقی سنتی ایران اضافه کرد و براي نخستین بار گروهنوازي را نیز در این گونه موسیقایی رواج داد. “ملکالشعراي بهار” با همکاري “درویش خان”، تصنیفهایی را سرود که از آنها فضاي دفاع از وطن به خوبی استشمام میشد. تصنیف “زمن نگارم”، از جمله تصنیفهایی است که بهار آن را ساخت و در بخشهایی از آن به صراحت از نداشتن علاجی براي ایران یاد میکند. استاد “محمدرضا لطفی” آن را در آلبوم به یاد “درویشخان” با صداي “نصراالله ناصحپور” آورده است، تا به شکلی ظریف از یادآوري وضعیت کشور در سالهاي ابتداي دهه شصت بگوید که بسیاري از دوستانش مجبور به عزلتنشینی و یا ترك کشور شدند. تصنیفهاي تمامی این سرایندگان بیشتر کارکرد رسانهاي داشت و شاید بتوان در تعاریف امروزین، آن را رسانهاي قوي و مؤثر در انتقال پیامهاي انقلابی به مردم در سراسر ایران به حساب آورد؛ پلی

ارتباطی که شاید اهل سیاست و مطبوعات از چنین امکانی براي ارتباطگیري با توده شهروندان و انتقال پیام جنبش مشروطیت برخوردار نبودند. بر خلاف روزنامه که تنها گروهی خاص میتوانستند آن را بخوانند و یا حتی تهیه کنند، ویژگی تصنیفهاي یادشده در این بود که در کمترین زمان ممکن و بعد از خوانده یا سروده شدن دست به دست میشد و به حافظههاي مردم سپرده و به سرعت بر زبانها جاري میشد. اکنون که بیش از 11 دهه از آن دوران میگذرد هنوز تصنیفهاي یادشده که از آنها میتوان به عنوان وطنیهها یاد کرد، از چنان قوت ملودي و غناي موسیقایی برخوردارند که هر شنوندهاي را بیاختیار مجذوب خود میکند. آنچه ترانه سازان مانند “عارف”، از طریق موسیقی عرضه می کردند، مردم سالها در آرزویش بودند که همانا آزادي، ترقی، نوآوري و زندگی نو و تازه بود و این امر با تاثیري دو جانبه کاملا هویدا و تاثیري از لحاظ فرم موسیقی و تاثیر محتواي اجتماعی داشت. اما در هر دو حال می توان “عارف” و “درویش خان” را بعنوان نمونه اي بارز مطرح کرد. “درویش خان” براي اولین بار بود که موسیقی ایران را از مرحله محلی درمی آورد و به نوعی، سازبندي ها را متحول و سازهاي غربی را وارد ارکستر نمود و با پیانو و ویولن کارهایش را عرضه می کرد و بدین طریق تمام فرم موسیقی ایران را متحول نمود و می توان گفت؛ به نوعی این آهنگها هم آوایی با نیاز جامعه و اهداف انقلابی آن زمان داشت. البته می بایست اشاره نمود که کارها بصورت انفرادي انجام می شد و به صورت یک کار حزبی نمایان نبود؛ اما این کارهاي تکی و انفرادي، زمینه را براي جنبش و نیاز یک اجتماع گسترده تري مهیا می کرد و در این زمینه موفق هم شد تا جایی که بعد از دوران مشروطیت، هنگامیکه کلنل “علینقی خان وزیري”، سکان موسیقی را در دست گرفت، نوع موسیقی به کلی عوض شد. به صورتیکه نوع موسیقی ریشه در سنت داشت اما از لحاظ نحوه اجرایی، کاملاً مدرن و نوآورانه بود. در دوره “رضاشاه” که یک دوره اقتدارگرایی محسوب می شد، از موسیقی براي وسیله ابراز اقتدار استفاده می کردند و این شد که به سمت یک نوع از موسیقی میهنی با محتوي میهن دوستانه رفتند و باعث خلق ریتم هاي پرشورِ مارش نظامی غربی شد که افرادي مانند “مین باشیان” و “ابراهیم آژنگ” و “حسین هنگ آفرین” و… در ارتش ایران بودند که این ملودي ها را خلق می کردند و در حد هدفهاي پرورش افکار نقش پررنگی داشتند. از سال 1299 که کودتاي “رضاخان” به وقوع پیوست

تا سال 1320، در واقع موسیقی مقید به احکامِ پرورشِ افکاري بود. یعنی فقط باید میهن پرستی و آزادیخواهی و علاقه و میل به حاکمیت را ترویج می داد و دوره اقتدارگرایی “رضاشاه”، به دنبال همین هدف و گرایش بود که موسیقی ویژه خودش را داشته باشد. تنها موردي که مغایر با این روش به چشم می خورد مورد “علینقی وزیري بود”. کلنل وزیري عموما به عنوان یک مرکزیت تحول در موسیقی ایران مطرح بوده است که اولین مدرسه موسیقی ایران را در سال 1301 تاسیس و سپس کلوپ موزیکال را تشکیل و پس از آن، هنرستان عالی موسیقی ایران را پایه گذاري کرد. موسیقی دانان در دوره “وزیري” بیشتر به جنبه نظري موسیقی، توجه کرده و اینکه موسیقی از لحاظ نظري چه خصوصیاتی دارد و چگونه باید با آن رفتار کرد، تحلیل و توجه داشتند. “وزیري” براي این موضوع متٌد و فلسفه جدیدي را اتخاذ و ابداع کرد و آن اینکه موسیقی را با هماهنگی اجرا کرد و یک نغمه ساده با یک ساز جلوه اي ندارد و موسیقی جدي نمی تواند باشد. موسیقی وقتی ارزش علمی پیدا می کند که در قالب گروه باشد و بصورت گروه و دسته جمعی اجرا شود. مشکلِ اصلی موسیقی در دوره “رضاشاه” به بعد در مجامعِ مربوط به موسیقی، این بوده که موسیقی ایرانی، داراي ربع پرده هایی است که نمی شود آنرا همگانی کرد و با ارکستر و متد غربی نیز، نمی توان آنرا عرضه نمود که این موضوع سبب شد تا تئوري گام 24 قسمتی را عرضه کرد و اینکه ربع پرده ها، یک شخصیت ویژه اي داشته و موسیقی ایرانی را با گام ربع پرده می توان به ارکستراسیونهاي جدي بین المللی دنیا پیوند داد و از این بابت هم یک تازگی زیبایی بوجود آورد و براي غربی ها هم قابل فهم تر می نمود. اما متاسفانه بنیادگرایان همیشه مانند همه جنبه هنري دیگر، دست بالا را داشتند و معتقد بودند که هیچ نوع تغییري در موسیقی نمی بایست بوجود آید و مضرابها نباید پس و پیش شود و هیچ مضرابی نباید جاي مضراب دیگر را بگیرد و اینکه هر آنچه را که استاد گفته است می بایست به همان صورت اجرا گردد، که “کلنل وزیري” با آن مخالف بود. نقش زنان در موسیقی نیز از همان زمانِ جنبشِ نوآوري در ایران، پررنگ تر شده و از همان زمانِ “وزیري” آغاز شده شده بود. براي اینکه کلنل، بخشی را به موسیقی زنان در مدرسه موسیقی و کلوب موزیکال اختصاص داده بود و با توجه به وضعیت متصبانه جامعه مجبور به جدا کردن زنان از مردان بود، اما به صورت جداگانه برایشان کنسرت ترتیب می داد

و به صورت آکادمیک، آنان را پرورش می داد و این که زنان به آزادي هاي ویژه اي دست پیدا کرده بودند مانند رفع حجاب و در جامعه موسیقی نیز، دنبال راه “وزیري” شدند. بعد از انقلاب 57 موسیقی به سه دوره تقسیم می شود، دهه اول که توام با اختناق شدید بود و به نوعی صحبت از انهدام موسیقی مطرح می شد. دهه دوم در اثر فشار جامعه و نیاز به موسیقی، غیر از آنچه دستگاههاي دولتی پخش می کردند، سبب شد که راههایی پیدا شده که علاقمندان از قید و بند، رها شوند، مانند استاد “حسین علیزاده” با اجراي “نی نوا” که گریزي بود از وضع موجود. در نتیجه محدودیت ها را شکست و سازهاي غربی را در کنار سازهاي سنتی نشاند و آهنگهایی با ریتم هاي مرکب ساخت، مثل ریتم هاي لنگ که نوآوريِ تازه اي بود. در واقع “علیزاده” زنگ پیش به سوي نوآوري را به صدا درآورد و “محمدرضا لطفی” و “پرویز مشکاتیان” نیز، نقش ویژه اي را ایفا کردند و این شد که در دهه دوم در اثر کوشش آهنگسازان جوان وضعیت موسیقی در ایران بهتر شد و در نتیجه حاکمیت بر فرهنگ نیز، کمی عقب نشسته و راهها را باز کرد. اما دهه سوم دهه توفنده ایست و مثل اینکه جامعه بهم ریخته باشد و همه چیز از هم گسسته. یعنی به سوي بهتر شدن دگرگون شده. و می بایست دید که در دهه چهارم – زمان فعلی- آیا احتمال بهتر شدن اوضاع وجود دارد یا خیر؟ چون گسیختگی و ناهنجاري در موسیقی جاري بسیار رویت شده و متاسفانه آن شکوفایی که در دوره دوم ما را به خود امیدوار می کرد، اثري از آن، در دهه چهارم دیده نمی شود.