نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

ویدا معتمدی مدرس سنتور

ویدا معتمدی مدرس سنتور

ویدا معتمدی
کارشناس موسیقی ، نوازنده و مدرس سنتور

• ویدا معتمدی کارشناس موسیقی ، نوازنده و مدرس سنتور
• موسیقی را در سال 1379 با نواختن سنتور آغاز کرده و سپس دوره های نوازندگی را نزد استاد سیامک آقایی گذرانده و از آموزش های استاد اردوان کامکار بهره برده و در این مسیر دوره های آواز و بداهه نوازی را نزد اساتید آواز گذرانده.
• همچنین ساز تنبک را به سبک بهمن رجبی تا دوره عالی گذرانده و در جهت ارتقا ریتم هنرجویان استفاده می شود.
• سابقه تدریس 8 سال تدریس موسیقی در آموزشگاه های تهران .
• عضو خانه موسیقی بوده و در جشنواره زاگرس نشین مقام برتر را کسب نمودم.

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

مصاحبه‌ای از مرتضی نی‌داوود در مورد قمر الملوک وزیری

مصاحبه‌ای از استاد نی‌داوود در مورد قمر الملوک وزیری

مصاحبه ای از استاد نی داوود در مورد قمر الملوک وزیری

بارها برای عروسی و میهمانی بزرگان به باغ عشرت‌آباد دعوت شده بودم. برای عروسی، مولودی و… اما هرگز حال آن شب را نداشتم. پائیز غم‌انگیزی بود و من به جوانی و عشق فکر می‌کردم. از مجلسی که قدر ساز را نمی‌شناختند خوشم نمی‌آمد اما

چاره چه بود، باید گذران زندگی می‌کردیم. چنان ساز را در بغل می‌فشردم که گوئی زانوی غم بغل کرده‌ام. نمی‌دانستم چرا آن کسی که قرار است در اندرونی بخواند، صدایش در نمی‌آید. در همین حال و انتظار بودم که دختر نوجوانی از اندرونی بیرون آمد… حتی در این سن و سال هم رسم نبود که دختران و زنان اینطور بی پروا درجمع مردان ظاهر شوند. آمد کنار من ایستاد.

نمی دانستم برای چه کاری نزد ما آمده است و کدام پیغام را دارد.

چشم به دهانش دوختم و پرسیدم: چه کار داری دختر خانم؟

گفت: می‌خواهم بخوانم!

گفتم: اینجا یا اندرونی؟

گفت: همینجا!

نمی‌دانستم چه بگویم. دور بر را نگاه کردم، هیچکس اعتراضی نداشت. به در ورودی اندرونی نگاه کردم. چند زنی که سرشان را بیرون آورده بودند، گفتند : بزنید، می‌خواهد بخواند!

گفتم: کدام تصنیف را می‌خوانی؟

بلافاصله گفت: تصنیف نمی‌خوانم، آواز می‌خوانم!

به بقیه ساز زنها نگاه کردم که زیر لب پوزخند می‌زدند. رسم ادب در میهمانی‌ها، آنهم میهمانی بزرگان، رضایت میهمان بود.

پرسیدم: اول من بزنم و یا اول شما می‌خوانید؟

گفت: ساز شما برای کدام دستگاه کوک است؟

پنجه‌ای به تار کشیدم و پاسخ دادم: همایون.

گفت: شما اول بزنید!

با تردید، رنگ و درآمد کوتاهی گرفتم. دلم می‌خواست زودتر بدانم این مدعی چقدر تواناست. بعد از مضراب آخر درآمد، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ غزلی از حافظ را شروع کرد. تار و میهمانی را فراموش کردم، چپ را با

تحریر مقطع اما ریز و بهم پیوسته شروع کرده بود. تا حالا چنین سبکی را نشنیده بودم. صدایش زنگ مخصوصی داشت. باور کنید پاهایم سست شده بود. تازه بعد از آنکه بیت اول غزل را تمام کرد، متوجه شدم از ردیف عقب افتاده‌ام:

معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است / چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

بقیه ساز زنها هم، مثل من، گیج و مبهوت شده بودند. جا برای هیچ سئوالی و حرفی نبود. تار را روی زانوهایم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم. هر گوشه‌ای را که مایه می‌گرفتم می‌خواند.

خنده‌های مستانه مردان قطع شده بود. یکی یکی از زیر درختان بیرون آمده بودند. از اندرونی هیچ پچ و پچی به گوش نمی‌رسید، نفس همه بند آمده بود. هیچ پاسخی نداشتم که شایسته‌اش باشد.

گفتم: اگر تا صبح هم بخوانی می‌زنم! و در دلم اضافه کردم: تا پایان عمر برایت می‌زنم!

آنشب باز هم خواند، هم آواز هم تصنیف. وقتی خواست به اندرونی باز گردد گفتم:

می‌توانی بیایی خانه من تا ردیف‌ها را کامل کنی؟

گفت: باید بپرسم.

وقتی صندلی‌ها را جمع ‌و ‌جور می‌کردند و ما آماده رفتن بودیم، با شتاب آمد و گفت: آدرس خانه را برایم بنویسید.

و تکه کاغذی را با یک قلم مقابلم گذاشت، اسمش قمر بود.

بعد از آنکه از قمر جدا شدم، تمام شب را به یاد او بودم دیگر دلم نمی آمد برای کسی تار بزنم. در خانه‌ام که انتهای خیابان فردوسی بود، چند اتاق را به کلاس موسیقی اختصاص داده بودم و تعدادی شاگرد داشتم اما دیگر هیچ صدایی برایم دلنشی نبود و با علاقه سر کلاس نمی‌رفتم. دو ماه به همین روال گذشت. بعدازظهر یکی از روزها، توی حیاط قالیچه انداخته بودم و در سینه‌کش آفتاب با ساز ور میرفتم که یک مرتبه در حیاط باز شد. دیدم قمر مقابلم ایستاده است، بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات می گشتم که گفت: آمده ام موسیقی یاد بگیرم.

از همان روز شروع کردیم، خیلی با استعداد بود، هنوز من نگفته تحویلم می داد و وقتی ردیفهای موسیقی را یاد گرفت، صدایش دلنشین تر شد… و کنسرت پشت کنسرت است که در گراند هتل لاله زار، آوازه قمر را تا به عرش می گسترد…

اولین کنسرت قمر با همراهی ابراهیم خان منصوری و مصطفی نوریایی (ویولن)، شکرالله قهرمانی و مرتضی نی‌داوود (تار)، حسین خان اسماعیل زاده (کمانچه) و ضیاء مختاری (پیانو)، پسر عموی استاد علی تجویدی برگزار شده است.

یک شب در گراند هتل تهران کنسرت می‌داد. تصنیفی را می‌خواند که آهنگش را من ساخته بودم و بعدها در هر محفل سر زبانها بود. تصنیف را بهار سروده بود و من رویش آهنگ گذاشته بودم، حتماً شما شنیده‌اید: مرغ سحر را می‌گویم.

آنشب در کنسرت گراند هتل وقتی این تصنیف را می‌خواند، آه از نهاد مردم بلند شده بود. در اوج تحریر آوازی که در پایان تصنیف می خواند، ناگهان فریاد کشید “جانم، مرتضی خان!” و این نهایت سپاس و محبت او نسبت به کسی بود که آنچه را از موسیقی ایران می‌دانست، برایش در طبق اخلاص گذاشته بود…

بارها برای عروسی و میهمانی بزرگان به باغ عشرت‌آباد دعوت شده بودم. برای عروسی، مولودی و… اما هرگز حال آن شب را نداشتم. پائیز غم‌انگیزی بود و من به جوانی و عشق فکر می‌کردم. از مجلسی که قدر ساز را نمی‌شناختند خوشم نمی‌آمد اما

چاره چه بود، باید گذران زندگی می‌کردیم. چنان ساز را در بغل می‌فشردم که گوئی زانوی غم بغل کرده‌ام. نمی‌دانستم چرا آن کسی که قرار است در اندرونی بخواند، صدایش در نمی‌آید. در همین حال و انتظار بودم که دختر نوجوانی از اندرونی بیرون آمد… حتی در این سن و سال هم رسم نبود که دختران و زنان اینطور بی پروا درجمع مردان ظاهر شوند. آمد کنار من ایستاد.

نمی دانستم برای چه کاری نزد ما آمده است و کدام پیغام را دارد.

چشم به دهانش دوختم و پرسیدم: چه کار داری دختر خانم؟

گفت: می‌خواهم بخوانم!

گفتم: اینجا یا اندرونی؟

گفت: همینجا!

نمی‌دانستم چه بگویم. دور بر را نگاه کردم، هیچکس اعتراضی نداشت. به در ورودی اندرونی نگاه کردم. چند زنی که سرشان را بیرون آورده بودند، گفتند : بزنید، می‌خواهد بخواند!

گفتم: کدام تصنیف را می‌خوانی؟

بلافاصله گفت: تصنیف نمی‌خوانم، آواز می‌خوانم!

به بقیه ساز زنها نگاه کردم که زیر لب پوزخند می‌زدند. رسم ادب در میهمانی‌ها، آنهم میهمانی بزرگان، رضایت میهمان بود.

پرسیدم: اول من بزنم و یا اول شما می‌خوانید؟

گفت: ساز شما برای کدام دستگاه کوک است؟

پنجه‌ای به تار کشیدم و پاسخ دادم: همایون.

گفت: شما اول بزنید!

با تردید، رنگ و درآمد کوتاهی گرفتم. دلم می‌خواست زودتر بدانم این مدعی چقدر تواناست. بعد از مضراب آخر درآمد، هنوز سرم را به علامت شروع بلند نکرده بودم که از چپ غزلی از حافظ را شروع کرد. تار و میهمانی را فراموش کردم، چپ را با

تحریر مقطع اما ریز و بهم پیوسته شروع کرده بود. تا حالا چنین سبکی را نشنیده بودم. صدایش زنگ مخصوصی داشت. باور کنید پاهایم سست شده بود. تازه بعد از آنکه بیت اول غزل را تمام کرد، متوجه شدم از ردیف عقب افتاده‌ام:

معاشران گره از زلف یار باز کنید / شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است / چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

بقیه ساز زنها هم، مثل من، گیج و مبهوت شده بودند. جا برای هیچ سئوالی و حرفی نبود. تار را روی زانوهایم جابجا کردم و آنرا محکم در بغل فشردم. هر گوشه‌ای را که مایه می‌گرفتم می‌خواند.

خنده‌های مستانه مردان قطع شده بود. یکی یکی از زیر درختان بیرون آمده بودند. از اندرونی هیچ پچ و پچی به گوش نمی‌رسید، نفس همه بند آمده بود. هیچ پاسخی نداشتم که شایسته‌اش باشد.

گفتم: اگر تا صبح هم بخوانی می‌زنم! و در دلم اضافه کردم: تا پایان عمر برایت می‌زنم!

آنشب باز هم خواند، هم آواز هم تصنیف. وقتی خواست به اندرونی باز گردد گفتم:

می‌توانی بیایی خانه من تا ردیف‌ها را کامل کنی؟

گفت: باید بپرسم.

وقتی صندلی‌ها را جمع ‌و ‌جور می‌کردند و ما آماده رفتن بودیم، با شتاب آمد و گفت: آدرس خانه را برایم بنویسید.

و تکه کاغذی را با یک قلم مقابلم گذاشت، اسمش قمر بود.

بعد از آنکه از قمر جدا شدم، تمام شب را به یاد او بودم دیگر دلم نمی آمد برای کسی تار بزنم. در خانه‌ام که انتهای خیابان فردوسی بود، چند اتاق را به کلاس موسیقی اختصاص داده بودم و تعدادی شاگرد داشتم اما دیگر هیچ صدایی برایم دلنشی نبود و با علاقه سر کلاس نمی‌رفتم. دو ماه به همین روال گذشت. بعدازظهر یکی از روزها، توی حیاط قالیچه انداخته بودم و در سینه‌کش آفتاب با ساز ور میرفتم که یک مرتبه در حیاط باز شد. دیدم قمر مقابلم ایستاده است، بند دلم پاره شد. هنوز دنبال کلمات می گشتم که گفت: آمده ام موسیقی یاد بگیرم.

از همان روز شروع کردیم، خیلی با استعداد بود، هنوز من نگفته تحویلم می داد و وقتی ردیفهای موسیقی را یاد گرفت، صدایش دلنشین تر شد… و کنسرت پشت کنسرت است که در گراند هتل لاله زار، آوازه قمر را تا به عرش می گسترد…

اولین کنسرت قمر با همراهی ابراهیم خان منصوری و مصطفی نوریایی (ویولن)، شکرالله قهرمانی و مرتضی نی‌داوود (تار)، حسین خان اسماعیل زاده (کمانچه) و ضیاء مختاری (پیانو)، پسر عموی استاد علی تجویدی برگزار شده است.

یک شب در گراند هتل تهران کنسرت می‌داد. تصنیفی را می‌خواند که آهنگش را من ساخته بودم و بعدها در هر محفل سر زبانها بود. تصنیف را بهار سروده بود و من رویش آهنگ گذاشته بودم، حتماً شما شنیده‌اید: مرغ سحر را می‌گویم.

آنشب در کنسرت گراند هتل وقتی این تصنیف را می‌خواند، آه از نهاد مردم بلند شده بود. در اوج تحریر آوازی که در پایان تصنیف می خواند، ناگهان فریاد کشید “جانم، مرتضی خان!” و این نهایت سپاس و محبت او نسبت به کسی بود که آنچه را از موسیقی ایران می‌دانست، برایش در طبق اخلاص گذاشته بود…

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

امیر حسن‌زاده مدرس سه‌تار سنتور باغلاما رهبری ارکستر آهنگسازی

امیر حسن‌زاده مدرس سه‌تار سنتور باغلاما رهبری ارکستر آهنگسازی

دروس عملی: سنتور، تار، سه تار، باغلاما، پیانو، گیتار آواز و سلفژ زهی آرشه ای

دروس نظری: تئوری موسیقی، ریتم خوانی، هارمونی و کنترپوان، سازشناسی، فیزیک صوت

موسیقی الکترونیک: آموزش نت نویسی کامپیوتری sibelus _ نرم افزار موزیک استودیو cubase

سوابق تدریس

اموزشگاه موسیقی مهدعرفان سال۸۰ تا ۸۷

آموزشگاه موسیقی فریال ۹۲ تا ۹۴

آموزشگاه موسیقی نادرزاده ۹۳ تا ۹۴

به شکل مستمر از سال ۸۰ تا الان به صورت خصوصی

سوابق اجرایی:

آهنگسازی برای موسیقی فیلم پیام سوق، نفس شیرین …

آلبوم موسیقی پاپ: مشکی نه، رقص بارون … تک ترک برای خواننده مختلف

موسیقی تئاتر

همکاری با گروه های موسیقی

آهنگساز و رهبر ارکستر وارنگ ۹۳ تاکنون

آهنگ سایه نوازنده ی سنتور و آهنگساز امیر حسن زاده.mp4

باغلاما (دیوان) نوازنده امیر حسن زاده.mp4

آهنگ سی تار نوازنده ی سه تار و آهنگساز امیر حسن زاده.mp4

آتش دل مرتضی نی داوود حسین پژمان بختیاری رهبر ارکستر امیر حسن زاده آواز مهدی جعفرزاده.mov

سه تارنوازی به روش Tapping نوازنده و آهنگساز امیر حسن زاده.mp4

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

شایان شعله مدرس تنظیم و آهنگسازی

شایان شعله مدرس تنظیم و آهنگسازی

شایان شعله مدرس تنظیم و آهنگسازی آموزشگاه موسیقی نیما فریدونی

شایان شعله متولد: ۱۳۷۰/۱۱/۲

صدابرداری / تجهیزات فنی / کاردانی / دانشگاه دانشکده رسانه

خلاصه فعالیتها : شناخت اصول و مبانی صدابرداری و تجهیزات
صوتی به صورت حرفه ای و اکادمیک
صدابرداری / تنظیم موسیقی و اهنگسازی / دیپلم / دانشگاه مجتمع فنی تهران / ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۲

شایان شعله مدرس تنظیم و آهنگسازی آموزشگاه موسیقی نیما فریدونی

نمونه کار آهنگسازی شایان شعله مدرس تنظیم و آهنگسازی آموزشگاه موسیقی فریدونی.mp4

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

هنر بداهه‌نوازی و بداهه‌پردازی موسیقی اصیل ایران نوشته جواد ظل طاعت

هنر بداهه‌نوازی و بداهه‌پردازی موسیقی اصیل ایران نوشته‌ی جواد ظل طاعت

برجسته‌ترین ویژگی انواع موسیقی سنتی و اصیلِ ایران، امکان و ضرورت بداهه نوازی و بداهه‌پردازی در آن‌هاست. بسیاری از موسیقی‌شناسان، نوازندگان موسیقی اصیلِ ایران را به دلیل بهره‌وری از بداهه‌پردازی، خالق نیز محسوب می کنند، به‌این معنی که بداهه‌پردازی، نوعی آفرینشِ خودبه‌خودی است و نوازنده را قادر می‌سازد در همان حال نواختن، تولید و عرضه کننده ی مکنونات قلبی خویش باشد. از همین روست که نواخته‌های نوازندگان بداهه‌پرداز، حتی اگر در مقام واحدی هم نواخته‌ باشند، از یک‌دیگر باز شناخته می‌شود. حتی اگر نوازنده‌ای واحد، مقام واحدی را دوبار بنوازد، نواخته‌های او یکسان و تکراری نخواهد بود.

مطالبِ یاد شده، از امتیازاتِ بداهه‌پردازی است که به استمرار، بر غنای موسیقی اصیل می‌افزاید و اجازه نمی‌دهد راکد و ملال آور شود، اما یک شرطِ اساسی و مهم در این بین وجود دارد و آنکه، نوازنده باید آن‌چنان به تبحر و کمال دست یافته باشد که تواناییِ بداهه‌پردازی به معنای واقعی را، داشته باشد. به معنایی دیگر، تنها چشم‌ها را بستن و سر را تکان دادن و محفوظات ذهنی را نواختن، به معنای بداهه‌پردازیی نیست، بلکه تنها تکرار آموخته های استاد و یا تقلید نواخته‌های دیگران است. بداهه‌پردازی، تنها از نوازنده‌ای بر می‌آید که به کمالِ هنری دست یافته و نیز اثری نو خلق کرده باشد.

در واقع بداهه نوازان، نوازندگان و اساتیدی هستند به کمال رسیده، و می‌توانند احساس و تکنیک را چنان در هم بیامیزند که جدا ساختن آن دو از هم میسر نباشد. از سوی دیگر بداهه‌نوازی آن‌ها اگر چه ریشه در سنت پیشین دارد ولی شیوه بیانش امروزی است؛ مانند بداهه‌نوازی‌های اساتید “جلیل شهناز”، “فرهنگ شریف”، “پرویز یاحقی”، “فرامرز پایور”، “حبیب الله بدیعی”، “محمدرضا لطفی” و…
گمان می رود که کم‌یابی بداهه‌پردازی واقعی در ایران ناشی از نظام آموزشی موسیقی سنتی باشد. در مکتب آموزشِ سنتی، عموماًً رابطه شاگرد و استاد به رابطه مرید و مراد تبدیل می‌شود. استاد از شاگرد توقع دارد در همه چیز، حتی در جزییات نواختن از او تقلید کند و شاگرد نیز از سوی دیگر نهایت افتخار خود را در پیروی دقیق از شیوه استاد می‌داند. این شیوه ی آموزش، راه را بر خلاقیت می‌بندد و مهارت‌ها همه، در خدمتِ بازتاب آن‌چه موجود است در می‌آید و طبیعی ست که در چنین وضعیتی دیگر سخن از بداهه‌نوازی، اعتبار خود را از دست می‌دهد.

خوش‌بختانه در جامعه موسیقی سنتی ایران از انبوه شاگردان قدیمی که خود، استادِ کامل شده‌اند، می‌توان به نمونه‌هایی اشاره کرد که به مقابله با این شیوه‌ی دست و پاگیر برخواسته‌اند و نواخته‌هایشان سرشار از لحظه‌های ناب خلاقه‌است. به امید آنکه شاگردان نسلِ سوم این اساتید، بتوانند نقشِ خود را در دریایِ بیکرانِ بداهه نوازی موسیقی اصیلِ ایران، ایفا کنند. آثار ناب بداهه نوازی، کم نیستند، اما سعی کردیم که چند اثر زیبا، دلچسب و دل لرزان از آسمان بی انتهای بداهه نوازی موسیقی اصیل ایران را خدمت شما همراهان گرامی، تقدیم نماییم.

بداهه‌نوازی در دستگاه سه‌گاه فرهنگ شریف تار.mp4

بداهه‌نوازی در آواز ابوعطا جلیل شهناز تار.mp4

بداهه‌نوازی در آواز ابوعطا محمد‌رضا لطفی تار.mp4