بخش دوازدهم – چهار مضراب بیات راجع|گلنوش ملایری
بخش دوازدهم – چهار مضراب بيات راجع
بخش دوازدهم – چهار مضراب بیات راجع|گلنوش ملایری
بخش دوازدهم – چهار مضراب بيات راجع
بخش دوم- چهارمضراب سهگاه|گلنوش ملایری
بخش دوم- چهارمضراب سه گاه
دستگاه همایون شوشتری و بیات راجه تکنوازی ویولن مجیدی وفادار.mp4
یادکردی از برادران وفادار
در سالروز خاموشی آنها
یک بوسه و این همه ماجرا
باز هم مرا ببوس….
✍️ علیرضا امینی
چندی پیش در سالروز در گذشت حسن گلنراقی برنامه ای در مورد اثر شاهکار و ماندگار مرا ببوس از شبکه مختلف کجازی و حقیقی پخش شد که مثل رسم نا اهلان این روزها خواننده اثر بسیار مورد ستایش قرار گرفت ولی در کلیپ معرفی اثر هیچ نامی از خالقین این اثر جاودانه یعنی آهنگسازش استاد مجید وفادار و شاعرش حیدر رقابی متخلص به هاله برده نشد.
تذکر نگارنده و بانو پوراندخت وفادار و تنی چند دیگر از فعالان فرهنگی و تاریخی موسیقی در چند ماه گذشته به سرهم کننده تصاویر کمتر از حد معمول و سبک فردی که عنوانش را مستندساز می داند بارها به او اعلام شد ولی از جهت فقدان درایت و گوش شنوا در آن فرد باعث شد که سعی در اصلاح اشتباهش نکند و از آنجا که در این قلم کبیر صلاح نبود فردی صغیر را به بلوغ برسانیم لذا از ذکر نامش احتراز کردیم و نیز سخت تنانی هنرور که با آن اجراهای جنگجویانه و لات گونه شان بعید است حتی فرزند خود را بوسیده باشند و بهتر است از بذل نظر و پخش فیض با اظهار نظر درباره رمانتیک ترین ترانه این قرن یعنی مراببوس دوری کنند در آن به اصطلاع عام مستند و به عرف خاص جورچین بازی های شاتر و لنز بذل سخن رانی فرموده بوده اند که زهی عجب !!! چون بردن نام این اثر هم توان و تخصص و دانش می خواهد که می دانیم و همگان می دانند که ندارند.
این روزها با خواننده سالاری هایی که مرسوم شده است ، ولی خواننده ای سالار نمی بینیم ، براحتی یک اثر جاودانه را بنام خواننده اش سند می زنند و می گویند فلان آهنگ فلان خواننده را شنیده ای ؟ و آهنگساز و ترانه سرا حذف می شوند ! ولی در قدیم ترها اینگونه نبود و اهالی هنر و رسانه ها و حتی مردم کوچه و بازار قدر نمک دست و پنجه و ذهن خلاق آفریدگاران یک اثر را می دانستند و جالب این بود که در گذشته یک اثر با چند خواننده ضبط می شد تا آنکه بهتر می خواند پیدا شود مثل همین ترانه مرا ببوس که اصل اجرای آن با صدای خانم پروانه (خواننده ای آذری که آن روزها فعال بودند) ضبط شده است که نام اثر روی صفحه ( آخرین بوسه ) ذکر شده است.
حسن گلنراقی که در یک مهمانی اثر مرا ببوس را با صدای پوراندخت وفادار می شنود و این اتفاق تاریخی بود که ماجرای این بوسه تاریخ ساز شد و گلنراقی از آن مهمانی بجز ماکولات و اشربه که همه خوردند برداشت بهتری کرد و حضور در لیست مهمانهای آن محفل باعث شد برای همیشه تاریخ موسیقی ایران ماندگار شود. و گلنراقی بعد آهنگی هم به نام ” دل دارم قلوه دارم ” را می خواند که مورد استقبال قرار نگرفت و او دریافت هیچ اثری نمی تواند مثل مراببوس مقبول عام و خاص گردد و در ادامه به همین یک ترانه اکتفا کرد.
روزی در رادیو حسن گلنراقی در استودیو به همراه مشیرهمایون شهردار و پرویزیاحقی که در ارکستر مجید وفادار ساز می زد و کارهای استاد را ازهمانجا می شناخت و به آن ها مسلط بود کار مراببوس بصورت بداهه و دلی ضبط می شود ولی در پایان ضبط پرویز یاحقی به دستخط خودش روی ریل ضبط شده می نویسد پخش نشود و دلیلش هم این بوده است که از آهنگساز اثر اجازه نداشتند . چند روز بعد در برنامه ای در رادیو که بحالت مسابقه رادیویی بوده است و اثری پخش می شده و مردم آهنگساز و شاعر اثر را حدس می زدند و برنده می شدند با نظر مشیر همایون که خودش مدیر وقت بوده است این اثر پخش می شود و می شود یک بوسه و این همه ماجرا و این شد که اثر مرا ببوس بدون اجازه خالق اثر عیان شد و این اتفاق هنری و شخصیت بزرگ و حیای مجید وفادار انگار باعث شد این روزها هم بعد از گذشت نیم قرن دیگر اسمش را نبرند و یک شاهکار هنری فقط با نام خواننده اتفاقی نه انتخابی آن ! مصادره شود و عجیب است از رسانه راوی که بدون تحقیق و با دانشی قلیل اثر را شرح و تفصیل می کنند .
به نظرمن این اثر باید در سالروز و نکوداشت مجید وفادار و یا حیدر رقابی رونمایی شود و برای سالروز حسن گلنراقی ترانه ( دل دارم قلوه دارم ) البته اگر ارزش ارائه در کارنامه هنری یک هنرمند را دارد معرفی و پخش شود.
مجید وفادار با بالغ بر 300 تصنیف ماندگار که تعداد قلیلی از آنها شناخته و اجرا شده اند که البته همین تعداد قلیل دستمایه شهرت خیلی از خوانندگان نسل جدید امروز نیز شده است ، شب جدایی را خواندند ، زهره و گلنار را خواندند و معروف شدند ولی قدر و ارج مجید وفادار را ندانستند.
و مهم اینکه در آن روزها با اوج گیری صنعت فیلمفارسی آهنگسازی فیلم نیز اوج گرفت که مجید وفادار نیز در این کاروان خوش درخشید و حدود 50 آهنگسازی فیلم در کارنامه اش دارد مثل امیر ارسلان و … که یکی از این آثار در موسیقی فیلم اتهام در سال 1335 است . قطعه مرا ببوس برای این فیلم در حدود سالهای 1332 ساخته و پرداخته شد که برای فیلم باید استفاده میشد و با صدای بانو پروانه ضبط گردید ،
و اینکه در فیلم خانم ژاله علو اثر را لب زدند و جالب همین است که چگونه شایع اثر خوانش یک افسر در شب اعدامش بوده است . البته انکار نمی شود خاصیتی در صدای حسن گلنراقی بود اثر را شنیدینی تر کرد چون ذات اثر انگار برای صدای مرد بهتر ادا می شد و بعد از بانو پروانه اثر را خوب خواند ولی خیلی ها معتقدند کاش این اثر را هم داریوش رفیعی می خواند … ایکاش.
اثر مرا ببوس در فیلم اتهام بعنوان آهنگ وداع پخش شد و هرگز نباید آن را یک اثر سیاسی دانست چون همین اندیشه غلط باعث شده است سالهاست این اثر اقبال اخذ مجوز و بازاجرا در ارکسترهای امروز را ازدست بدهد و حرف و نقل های نا صائب اثر را روی خطوط قرمز این روزها قرار داده است که محکم باید گفت اثر مراببوس یک اثر عاشقانه تغزلی شاهکار است و هرگز سیاسی نبوده و نیست.
در آن روزها چون جریان های چپی و راستی و جناح بندی های سیاسی در جامعه تازه اوج گرفته بود هر جناحی سعی داشت خودش را به جریانی اجتماعی بچسباند تا به اقبال عمومی نزدیک شود و این اتفاق مشمول اثر موفق مراببوس نیز شد که برادر زاده استاد وفادار پوراندخت بعنوان اولین خواننده آثار ایشان که در اغلب تمرینات خانگی بعد از خلق یک اثر من آنرا اول یاد می گرفت و می خواند و نیز خواننده سالهای 1337 و 1338 در ارکستر عمویش در رادیو درباره اثر جاودانه مراببوس این ارتباط را به یقین انکار می نماید و می گوید این اثر یک اثر عاشقانه و تغزلی شاهکار است.
در سالهای اخیر و حتی در نسل گلها بودند هنرمندانی که آثار نسل گذشته خود را برداشتی از یک ملودی غیر ایرانی معرفی کردند و در پاسخ باید گفت با وجود محدود بودن رسانه های آن روزها امکان پخش و شنود آثار غیر ایرانی و غربی کم بوده است لیکن معلوم نیست چرا حضرت علی تجویدی عزیز که خود در کوران حضور خوانندگان و ترانه سرایان و همنوازان آنچنانی در باغ ها و تفرج گاههای سراسر لذت و تخدیر آثار زیادی خلق کردند بگویند این اثر شبیه آهنگی دیگر است مهم نیست چون شاید راوی سنی بوده است.
خیلی از نسل گلها سر سفره مجید وفادار ارتزاق کردند و نان خوری کردند چرا که با خوانندگانی که مجید وفادار بار آورد و این خوانندگان در کلاس پربار و ارزشمند مجید خان خواندن تصنیف ایرانی یاد گرفتند، توانستند معروف شوند و شهرت آنها مبتدا به شهرت خوانندگان دست پرورده مجیدخان بود و ایشان و تمام آنچه به آن می نازند تالی هنر مجید وفادارند اگرچه آثارشان نیز رگه هایی از کپی ناعلمانه فنون و رموز مجید وفادار است که اگر لازم به پرده دری شد این نسخه برداری ها همه موجود است و قابل پخش! ولی بگذریم بهتر است چراکه هر جمله از هر شاگردی گرد تکدری بر چهره استادی نمی نشاند که نگرانش باشیم و می بخشیمشان ؛ و اگر از اینکه سهمی از یک بوسه شفابخش مجید وفادار به ایشان نرسیده است که همچون گلنراقی به درمان برسند و معروف شوند دلخورند من بعنوان سرپرست طرح بازآفرینی آثار باشکوه استاد فقید مجید وفادار به نیابت از خاندان استاد برای بوسیدنشان اعلام آمادگی می کنم ، ولی چون شاید این بوسه خواهان اقبال ذاتی گلنراقی را نداشته باشند قولی بابت شهرت این بوسه بر رخشان نمی دهم چون بوسه می شود داد ولی باز شاهی بر شانه هرکس نخواهد نشست.
این مکتوب سندی باشد برای عمق اندیشان پخته و سطحی نگران خام که بدانند تا ندانسته نمانند و نیز شبکه های داخلی و خارجی فارسی زبان حقیقی یا مجازی که ، در قلّت محتوا اگر بمانند ، این گونه برنامه ها را بدون تحلیل محتوی تهیه و پخش می کنند بدانند تا از این مقطع تاریخی مانع این انحراف غیر فرهنگی در موسیقی ایرانی باشم و تاریخچه یک اثر منبعد درست و سلیم شرح و بسط گردد.
درود و سپاس بر عاشقان فرهنگ اصیل موسیقی ایران و آثار مجید وفادار که یک بوسه اش این چنین مشتاق و شیفته دارد و بدرود.
علی رضا امینی
محقق،مولف ،موسیقیدان
تهران – تابستان 1398
حمید وفادار (تهران ۱۲۹۳ـ۱۳۶۸ش)
نوازندۀ تار و از شاگردان درویشخان بود و بعدها از محضر علیاکبر شهنازی نیز بهره برد. از جوانی همراه برادرش مجید وفادار برنامهها و کنسرتهای بسیاری برگزار کرد در سال ۱۳۲۱ بامجید وفادارارکستر برادران وفادار را تشکیل دادند که بهسبب کمبود امکانات ضبط در آن زمان، چیزی از آنها ضبط نشده است. حمید وفادار از سال ۱۳۲۸ازرادیو کناره گرفت و به نواختن برای خود پرداخت. روش او در تارنوازی ابتکاری و برگرفته از روش استادانش بود. از تارنوازی حمید وفادار چند قطعه خوشبختانه موجود میباشد و همین اندک هم توانایی اورا در زمان خود به رخ می کشد مضراب حمید وفادار بسیار گوشنوازو دلنشین میباشد و سلوهای او گویای ظرافت نواختن ملودیهابر روی تار هست و صدای تار او بیان کننده ی احساسی بسیار عاشقانه هست .سال ۱۳۱۲ بانو ملوک ضرابی کنسرتی در تهران برگزار کردند که نوازنده تار حمید وفادار بود و این نشان از تبحر این نوازنده در نواختن تار را نشان میداد حمید وفادار دو آهنگ هم ساخت که در بزرگداشتی که بمناسبت برادران وفادار به همت بانو پوران وفادار در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد خواننده ای جوان آهنگ حمید وفادار را باز خونی کردند و بی گمان مهارت حمید وفادار درآهنگسازی ودر زمان خود بسیار قابل توجه بوده و اما اینکه چرا ایشون خیلی کم کار بوده اند جای سوال میباشد ؟چرا که هم در آهنگسازی و هم در نوازندگی در عصر خود از بسیاری از افراد یک سر و گردن بالاتر بود .
حمید وفادار پدر بانو پوران وفادار میباشد خانواده ای که یک تنه بار موسیقی را بدوش کشیدند و با خلق آثاری بسیار گرانبها سهم بسزایی در فرهنگ غنی موسیقی ملی ایران ایجاد کردند حمید وفادار در نهم اسفند ۱۳۶۹چهره در نقاب خاک کشید اما آنها هرگز از خاطر انسانهای این سرزمین اهورایی نمی روند یاد و نامشان جاودان باد و از همین جا برای خانم پوران وفادار آرزوی سلامتی دارم که باتلاشهای بی پایان خود یاد و نام خانواده بزرگ وفادار را زنده نگه میدارند
شایان ذکر است که علیرضا امینی (موسیقیدان، موسیقیپژوه و فعال سرشناس رسانهای)، فعالیتش در حوزه گنجینه آثار مرحوم استاد مجید وفادار را با بازسازی و بازاجرایی آثار وی آغاز کرد و از سال 96 تا الان، حدود 30 اثر جدید از مجید وفادار را روی صحنه برده است. کنسرتهای برج میلاد، تالار اندیشه و تالار وحدت ( با بازخوانی هنرمندانی چون: محمد معتمدی، مجید حسینخانی، سرکار خانم بانو پوراندخت وفادار، دکتر مسعود مظلوم و مهرداد مظلوم)؛ از جمله فعالیتهای اخیر امینی در تناوب زمانی شهریور 96 تا شهریور 98 میباشد. مجموعهی پخش شده “بگو کجایی” با صدای محمد معتمدی و دو مجموعه دیگر با دو خواننده دیگر، در آستانه نشر از علیرضا امینی در این خصوص است.
“موسیقی آذربایجان”
تارنوازی آذربایجان
آذربایجان، سرزمینی که تاریخی بلند و پرفراز و نشیب دارد و نامِ آن از زمانِ مادها، در تاریخ آمده است. آذربایجانِ ایران از نظرِ فرامرزي میانِ ترکیه و عراق و ارمنستان و جمهوري آذربایجان واقع شده، و در درونِ ایران نیز، میان کردستان و گیلان قرار دارد. قله هاي بلندي چون سهند و سبلان بزرگ ترین نشانه ها در سیماي طبیعی آذربایجان است. در دشت هاي حاصلخیزِ آن نیز، رودخانه هاي زندگی سازي چون ارس و سفیدرود جریان دارد. علاوه بر آن، دریاچه اي در دلِ نیمه غربی آن جاي گرفته است. آب وهواي معتدل و زمین حاصلخیز، همیشه توجه اقرام بیگانه را به سوي آذربایجان کشیده و تاریخ آن را سرشار از تهاجم، پایداري و قیام ساخته است. آذربایجان در گذشته هاي دور، جزیی از سرزمین مادها و بخشی از امپراتوري هخامنشی به شمار می رفت. در زمان اسکندر مقدونی، »آتورپاتکان«، نهاد. همین نام است که بعدها، به صورت هاي مختلف درآمد و رایج ترین آن ها، آذرآبادگان و آذربایجان بوده است. در تاریخ آذربایجان پرورش اعراب، مغولان ، ترك ها و روس ها، تأثیرات عمیقِ سیاسی و فرهنگی بر جاي نهاده و حتی روس ها، بخش بزرگی از سرزمین باستانی آذربایجان را براي همیشه به تصرف خود درآوردند. همان بخشی که امروزه جمهوري مستقل آذربایجان نامیده می شود. در برابر هجوم بیگانگان، ولی قیام هاي ملی بسیار نیز برپا شده که برجسته ترین آن ها، قیام بابک خرمدین در برابر سلطه تازیان است. زندگی و سرانجام فاجعه بار بابک، چون حماسه اي ملی همچنان در افسانه هاي آذري باقی مانده و در موسیقی بومی آن تاثیر نهاده است. از سوي دیگر، همین یورش هاي بیگانه که سبب جابه جایی اقوام نیز شده، هنر و فرهنگ آذربایجان را چند وجهی و چند صدایی ساخته است. در حال حاضر تُرکها، کُردها، آسوري ها و ارمنی ها مهم ترین اقوامی هستند که در آذربایجان زیست می کنند و از نظر فرهنگی به مرور زمان در یکدیگرتأثیرات متقابل داشته اند. همین ترکیب قومی- فرهنگی است که شعر و موسیقی آذربایجان را غناي بسبار بخشیده است. آذربایجان داراي سرشارترین فرهنگ و ادبیات شفاهی است و در این میان نوازندگان و خوانندگان معروف به »عاشیق ها«، صادق ترین راویان این فرهنگ، به شمار می روند. به ظاهر می توان »عاشیق
ها« را همان عشق ورزان دانست ولی بسیاري از پژوهشگرانِ موسیقی بومی آن را از ریشه عربی عشق نمی دانند و نسبت آن را به زبان اوستایی می رسانند. آشو و آشا در زبان اوستا، به معناي مقدس آمده که اشگ و اَشوگ، مشتقاتی از آن است. شاید در دگرگونی هاي زبانی، اَشوك به عاشیق تبدیل شده باشد. در این صورت می توان سبب ارج و قربی را که عاشیق ها در آذربایجان دارند، دریافت. آن ها نیز چون بخشی هاي ترکمن و خراسانی از عنایت هاي ویژه خداوند بهره گرفته و توانایی هاي استثنایی در گفتن و سرودن و خواندن و نواختن پیدا کرده اند. عاشیق ها نیز چون بخشی ها از نوادگان »اوزان« ها خنیاگران کهن به شمار می روند. “محمدرضا درویشی”، پژوهشگر موسیقی بومی ایران می گوید: »میان عاشیق ها و خنیاگران قدیمی پیوندهایی وجود دارد.« موسیقی و روایت هاي موسیقایی عاشیق ها در هر دو سوي آذربایجان غربی و شرقی طنین انداز است ولی با تفاوت هایی. کار عاشیق هاي آذربایجان غربی دشوارتر است چون غالباً عاشیق از همراهی سازهاي دیگر چون »بالابان« و »دایره« خودداري می ورزد؛ و تنها خود می خواند و با ساز همیشه همراه، دوتاري که به آن »ساز« با »قوپوز« می گویند، آواز خود را همراهی می کند. این یک تنه نوازي طبعاً ورزیدگی و چیره دستی بیشتري می طلبد، اما در شرقِ آذربایجان حضور سازهاي دیگر، مانع از آن می شود که عاشیق بتواند همه توانایی هاي خود را به کار گیرد. از همین روي بسیاري از پژوهندگان از جمله جناب درویشی بر این باورند که سنت خنیاگري در دست عاشیق هاي آذربایجان غربی سالم تر و اصیل تر باقی مانده است. عاشیق ها را بر حسب معمول می توان به دو دسته تقسیم کرد: »عاشیق هاي آفریننده و عاشیق هاي اجراکننده.« اولی ها، بداهه نوازانی هستند که در هنگام نقل و روایت، نغمه می آفرینند. و گروه دوم از استادان نخستین تقلید می کنند. اشعار و نغمه هاي آنان را در مجالس و محافل براي مردم باز می خوانند. شمار عاشیق هاي آفریننده اندك است و عاشیق هاي مجري، بسیار. عاشیق هاي آفریننده را به تنها در ایران که در ترکیه و جمهوري آذربایجان نیز می توان یافت. اما در آن جاها نیز از ارج و احترام بسیار برخوردارند. ماکسیم گورکی نویسنده معروف روس یکی از ماشین هاي داغستان را “هومر” قرن بیستم می نامید. عزِیر حاجی بِیف آهنگساز آذربایجانی، هنر عاشیقی را هنر خلق تلقی می کرد. شاعري نیز از زبان عاشیق ها گفته است: »من عاشیقم، من خلقم.« به نظر می رسد
که شعر و موسیقی عاشیق ها را باید سرچشمه ي مجموعه ي موسیقی آذربایجان – در شرق و غرب- در ایران و بیرون از آن به شمار آورد. در جست وجوي آغاز تاریخ مدون هنر عاشیقی، پژوهشگران به دوره ي “شاه اسماعیل صفوي” می رسند. پادشاهی که خود شعر می گفت، شاعران را می نواخت و به عاشیق ها توجه بسیار داشت. از عاشیق بزرگی یاد می کنند به نام “دده قوربانی” که دیوان شعرش نخستین مجموعه شعر عاشیقی است و در دربار “شاه اسماعیل” ارج و قرب بسیار داشته است. نغمه هایی که از عاشیق ها تاکنون بازمانده و در واقع رپرتوار موسیقی عاشیقی را تشکیل می دهد، به هشتاد نغمه بالغ می شود که همه از وزن و ریتم برخوردارند و بیشتر در سه مقام شور و سه گاه و ماهور اجرا می شوند. محتواي این قطعات که »هاوا« نامیده می شود گاه داراي ویژگی هاي شاد و حماسی و گاه آرام و غم انگیز است. روایت هاي عامیانه و افسانه هاي عاشقانه چون »کوراوغلو«، اصلی و کرم، عاشق غریب و شاه صنم محتواي ادبی همراه با موسیقی عاشیق هاست. در آذربایجان- شرق و غرب- جدا از موسیقی “عاشیق ها عمدتاً با دو نوع دیگر نغمه سرایی روبه رو می شویم: موسیقی مقامی و موسیقی ارکستري. ولی در هر حال دو نوع موسیقی دیگر نیز از دستمایه هاي موسیقی عاشق ها تغذیه می کنند. عاشیق ایمران صدري در مورد تفاوت موسیقی مقامی با موسیقی عاشیق ها می گوید: »موسیقی هاي آذربایجانی، در واقع عکس برگردانی از موسیقی شهري است و در همان دستگاه هاي سنتی جولان می دهد. شاید تفاوت چشمگیر در اجراي این موسیقی تفوق و غلبه فرم هاي آوازي باشد. اگرچه قطعات ضربی نیز در این موسیقی کم نیست. ولی اولویت با ردیف خوانی است. تار و کمانچه از سازهاي جدایی ناپذیر این موسیقی به شمار می روند. سازِ کوبه ايِ همراهی کننده ي بیش از هر چیز دایره است که به آن قاوال نیز می گویند. معمولاً نوازنده ي قاوال، ردیف خوانِ گروه نیز است. موسیقی ارکستري را در آذربایجان بیش تر فرهم هایی تشکیل می دهند که از شیوه هاي اروپایی تاثیر پذیرفته است. نام هایی که بر این فرم ها می نهند، چون کنسرتو، فانتزي، سمفونی یا اپرت نشان از این تاثیر دارد. درویش می گوید: »به نظر می رسد که موسیقی ارکستري از آذربایجان آن سوي اَرس به ایران رخنه کرده باشد و یا دست کم رغبت آهنگسازان آن سو به این گونه فرم ها، آهنگسازان این سو را نیز به ساختنِ آهنگ هایی از این دست علاقه مند ساخته باشد.« ترکیب سازها در این ارکسترها نیز جالبِ توجه است. تارِ آذري در کنار عود
عربی و ویولنسل اروپایی می نشیند و به همزیستی مسالمت آمیز ادامه می دهند. گفتنی است که بسیاري از عاشیق هاي آذربایجان به »حیدر بابا« سروده ي پرآوازه ي شهریار غزلسراي بزرگ معاصر سخت دلبسته اند و آن را به شیوه هاي عاشیقی همراه با ساز، بازخوانده اند. کیست که »حیدر بابا« را بخواند و دلبسته نشود. ولی شاید دلبستگی بسیاري از عاشقان »حیدر بابا« از آن روي باشد که شهریار درآنازعاشقیاژدرنامیادمیکندکهوقتیازسرِنوازشدستبرزلفسازمیکشداورابربال نغمه می نشاند و به اوج فلک می برد. برگردانش این است: »اژدر، دهن چون درده، بر نغمه باز کرد،/ آواز راز و بانگ نیازي فراز کرد، /عاشیق چو زلف ساز، به مضراب ناز کرد، /یاد آر هم چو فاخته اي پر کشیدنم، /بر بال نغمه، سر به فلک برکشیدنم.«
افشاری سهتار مهدی کمالیان.mp4
“محمدمهدي کمالیان”
زنده یاد “محمدمهدي کمالیان”، نوازنده و سازنده ي سه تارهاي نفیس، کارشناسِ موسیقیِ ردیف،
عکاسِ هنرمند، ادیبِ پرمطالعه، فاضلِ صاحب نظر و یکی از مهم ترین رجالِ فرهنگی ایران در حفظ
میراث پرارزشِ ردیف استادانِ موسیقی ایرانی، بنا به منشِ فردي و شخصیت ویژه اش، تا زمانی که
حیات جسمانی داشت، اجازه نداد حتی یک سطر از گفتار و کردارش، در جایی نوشته شود. این
پرهیز که ریشه اي دیرینه در اخلاق و عادت متفکرانِ مشرق زمینی دارد، در زنده یاد “کمالیان”،
جلوه اي بس بارز و شدید داشت و سواي نوشته ي کوتاهی از دوستدارش زنده یاد “محمدرضا
لطفی” در جلد اول »کتابِ سال شیدا«، هیچ مطالبِ دیگري درباره ي او چاپ نشده است. زنده یاد
“کمالیان” از جمعِ حرفه اي هاي موسیقی کناره می گرفت و مایل نبود با عنوانِ موسیقی دانِ حرفه اي
شناخته شود. مردم او را نمی شناختند و حتی خواص هم کمتر وي را می شناسند. زندگی درونی و
مصفاي او که در جوارِ خانواده اش و با علاقه ي فراوان به ساز و خوشنویسی و عکاسی و کتاب و
طبیعت می گذاشت، انرژي درونی او را براي کارهایش ذخیره کرد و بعد از مرگ جسمانی او بود که
این انرژي نهفته و متراکم، رها شد و اثر خود را بر فرهنگ موسیقی ایرانی بر جاگذاشت. استاد
“کمالیان” خود را زنده به کار می دانست نه زنده به نام.
پنجم خرداد 1376 خورشیدي، روزِ درگذشت استاد “محمد مهدي کمالیان” است. جنابِ “علیرضا
میرعلی نقی” محقق و پژوهشگر موسیقی در گفتوگویی با خبرنگار موسیقی ایسنا، گفته است که:
“محمدمهدي کمالیان” در سال 1297 در تهران متولد شد و در خانوادهاي اصیل، مذهبی و بازاري آن
زمان پرورش یافت، به موسیقی از دوران کودکی و به واسطه شخصی که به منزل ایشان رفت و آمد
داشت و ساز مینواخت علاقهمند شد. وي تحصیلات خود را در رشتهي فلسفه که کمتر کسی در آن
زمان، به این رشته روي میآورد، ادامه داد و به علت طبعِ لطیف و کنجکاوياي که داشت، بعد از
تحصیلات دانشگاهی و به تشویق اساتیدي چون استاد “صبا” و استاد “وزیري” به ساز سازي و به
خصوص سه تار سازي روي آورد. وي ادامه داد: »فعالیتهاي استاد را به سه بخش عمده میتوان
تقسیم کرد اول، ساختنِ ساز، که میتوان گفت سازهاي ایشان از ظرافت خاصی و از تکنیک ساخت
بالایی برخوردار بود، دوم، نوازندگی ایشان که در نوازندگی بسیار ماهر بود. وي از نظر نوازندگی،
پیرو مکتب استاد “هرمزي” بود که روشِ “هرمزي” ترکیبی از سه تار “درویش خان” و تار “مرتضی
نی داوود” میباشد. استاد “کمالیان” در نواختن سه تار، لطافت و آرامش زیادي داشت و از نظرِ
تکنیک، داراي رمزهاي منفصل، تک مضرابهاي خیلی موثر بود و در واقع میتوان گفت که روشِ
قُدما همراه با تعادلِ زیاد را، میتوان در سازِ ایشان دید. این محقق و پژوهشگرِ موسیقی اضافه کرده
که خدمات ایشان در دههي 47 تا 57 سبب شده بود که براي اولین بار موسیقی ایران جدي گرفته
شده و مرکزي به نامِ مرکزِ حفظ و اشاعه موسیقی تاسیس شد و رییس وقت “قطبی”، اختیار را به
دست چند نفر صاحب صلاحیت داده که از جمله استاد “کمالیان” بود که اولین کارگاه جدي سه تار
سازي را در این مرکز، راهاندازي کرد. مسئله مهم دیگري که میتوان به آن اشاره کرد، زحمات
ایشان در ضبط و حفظ ردیفهاي موسیقی بود. در دههي 40، آخرین نسل شاگردان “درویش خان”
و “آقا حسینقلی” که از پایههاي موسیقی ایران هستند رو به انقراض بودند و اینها که همگی استادان
مطرح و بارزي بودند، به علت کهولت سن و کلاً، دور بودن از اجتماع، اهمیتی براي موسیقی خود
قائل نبودند و در واقع براي خودشان و دلِ خودشان، مینواختند و تا زمانِ استاد “کمالیان” کاري از
اینها ضبط نشده بود و اگر ضبط نمیشد، حلقه ي واسط بینِ موسیقی امروز و موسیقی دوره قاجار را
براي همیشه از دست میدادیم. یعنی من فکر میکنم، اگر ایشان نبودند، ما یک دوره ي تاریخ
موسیقی را از دست میدادیم. وي میگوید: »از فعالیتهاي دیگر ایشان میتوان به تحقیقات وسیعِ
ایشان در زمینه ي »دوتارِ خراسان« اشاره کرد که در این تحقیقات، ایشان انواعِ »دوتار« را از نظرِ
اندازه، نوعِ ساخت و صدا، بررسی کردهاند که از این تحقیقات، تعدادي مقاله ي جامع باقیمانده است
و همچنین میتوان به فعالیتهاي عکاسی ایشان نیز اشاره کرد که حتی یکی از عکسهاي ایشان را
یک شرکت هوایی معتبر براي آرم خود، خواسته بود. این محققِ سالنامه ي موسیقی در ادامه گفت،
وي در سازسازي، پیروِ تکنیک خاصی نبود و براي خوب شدن صداي ساز، سوراخهایی را روي ساز
پیدا میکرد که بسیار حسی بود که البته دوستانی که در سازندگی ساز، دستی دارند، بسیار این مورد
را مورد بررسی قرار دادهاند و در این مورد نیز مقالات زیاد نوشته شده است. وي در پایان اظهار
داشت: استاد “کمالیان” را میتوان یکی از برجستهترین هنرمندان این کشور به ویژه در هنرِ ساختن و
نواختنِ »سه تار« به شمار آورد که ایشان به علت روحِ والا و فروتنی که داشتند هیچ گاه حاضر نشدند
که در محافل موسیقی نامی از وي آورده شود و حتی عدهاي بعد از فوت ایشان توانستند این استاد
گرانقدر را بشناسند.
چند سطر از خاطرات زنده یاد “محمد مهدي کمالیان”: »براي اولین بار صداي سه تار را در رادیو شنیدم. مرحوم “عبادي” سه تار می زد. صداي ساز خیلی مرا می گرفت ولی نمی دانستم سه تار واقعی چیست. تا اینکه به وسیله برادرم که همکار دکتر گل گلاب )شاعر( بود با جمعی از هنرمندان منجمله”علینقیوزیري” بهکوهرفتیم.یکروزآقاي”وزیري”گفت:اینجاکهمیآییم،خوبه »سه تاري« داشته باشیم که قابل حمل ونقل باشد. مرحوم “گل گلاب” گفت: چشم. یک روز مرحوم “گل گلاب” نقشه »سه تاري« روي کاغذ کشیده بود که به منزل ما آورد و با کمک ایشان سه تاري ساختم. این سه تار را که ساختم براي من یک تشویق بود. بعد چندتا »سه تار« را که نزد آشنایان بود و ایراد داشت گرفتم، که تعمیر کنم. یک کمی که با سیستمِ سه تار سازي آشنا شدم، بعضی سه تار ها را می گرفتم، صفحه را بر می داشتم، داخلش را می دیدم و از این کارها… روزي با مرحوم “گل گلاب” به منزل استاد “ابوالحسن صبا” رفتیم که در حال نواختن بود. فرمودند: این سه تار صدا ندارد. ببریدش! سه تار را آوردیم منزل، صفحه را تراشیدیم چند تا سوراخ هم روي صفحه زدیم. روز بعد “صبا” گفت باز که این سه تار را آورده اید. بعدگرفت ناخن زد و گفت به به چکار کردید که این سه تار صدایش خوب شده است.آنجا صبا مرا تشویق کرد که هم سه تار بزنم و هم سه تار بسازم از آ ن به بعد سالی دو سه تایی سه تار ساختم. در ساختن کاسه ي سه تار بیشتر پیرو یک عود ساز عراقی به نام ِخان بابا عرفاتی، این تکنیک را فرا گرفتم. »سه تار« شاید تنها سازي باشد که استاندارد ندارد. مثل تار و ویولن نیست که یک استاندارد خاص داشته باشد. هر کس که خواسته یک سه تاري بسازد، یک قالب براي خودش گرفته یا قالب استادان قدیمی را تقلید کرده. حالا یک قدري کوچک و بزرگ کرده. و یا گلابی وار کاسه را درست کرده و یا مدور. »سه تار« از نظر ساخت و تکامل تغییر نکرده، ولی از نظر صدا، مقداري بهتر شده. اما قابل گفت و بحث نیست و جزئی است. شما از ساز صدا می خواهید. ریخت ساز چندان مهم نیست. ثلث صداي
سه تار از کاسه و مابقی ازصفحه سه تاراست.سه تاربایدپرده هایش ازجنس زه )روده(باشدکه
صداي نرمی دارد.حتی پرده هاي نایلون را اگربه جاي زه ببندیم صداراکرمیکندیا کاتکوت) نخ بخیه( را که جدیداً می بندند. از نظر استحکام و دوام خوب است ولی صدا را کر می کند و کار زه را انجام نمی دهد. و اما رنگ کاسه مقاومت ساز را بالا می برد، ضمن اینکه زیبایش هم می کند. سهچهاردستکهلاكبزنید،کمکمیکندکهتمامروزنههاراپرکندومقاومتچوبراهم بالا می برد. در رطوبت به این زودي ها باز نمی شود. ولی صفحه را بیشتر از دو دست لاك نمی زنم. یک سه تار ساختم و سر پنجه را پایین تر از دسته به ارتفاع دو میلیمتر بردم که صدا نرم بشود. و هیچ وقت سیم شل نمی شود. ولی من هیچ وقت فکر نکردم که سر پنجه سه تار را مثل سر پنجه گیتار درست کنم و کارهایی بکنم که ماهیت پنجه سه تار را تغییر بدهم آن می شود. نوعی سنت شکنی که شکل اصلی را تغییر می دهد. مثل درست کردن سرپنجه تو خالی ) طرح سه تار قنبري مهر( هر کس یک کاري کرده بالاخره تجربه است، شنیدم که بعضی ها الکل روي صفحه سه تار می ریزندوبعدآتش میزنند الکل که تمام میشود صفحه میسوزدویک حالت ذغالی پیدامیکند،این در حالی است که چوب هنوز خشک نشده و شیره هاي داخل آن هنوز تر است ولی چون آن را سوزانده اند براي مدت زمان محدود یک سال صدایش خوب است ولی بعدها هم صفحه می افتد و هم صدایش سوخته است. در مورد ساخت ساز اگر کلاس بگذاریم و تمام سه تار سازها را جمع کنیم و آنچه را که می دانیم بگوییم، آیا سه تاري خواهند ساخت که مرحوم عشقی می ساخت؟ یا تاري خواهند ساخت که یحیی می ساخت؟ در آن کلاس هر کس نکته اي را می گیرد. امکان دارد از آن میان یک نفر مطلب را خوب فهمیده باشد. به این جهت در زمینه ساخت سه تار تا کنون شاگردي نداشته ام. حالا یکی آمده سئوالی کرده و جوابی هم گرفته، او که اسمش شاگرد نیست. این است که می گویم شاگرد تربیت نکرده ام و هرگز شاگردي نداشتم. اما اسم گذاري روي سه تار هایم را از “آقا محمدایرانی مجرد” یاد گرفتم. اسم گذاشتن روي سازها از زمان ایشان شروع شد. و معمولاً اسامی که روي سه تار ها گذاشتم روي حالت صداي آنها بوده و روي موقعیت درونی خودم این اسامی را انتخاب کردم.«