توضیحات
نت من ندانستم از اول
ماهور سل
ترانهسرا: سعدی
من ندانستم از اول
من ندانستم از اول
که تو بی مهر و وفائی
جانم
که تو بی مهر و وفائی
عهد و نابستن از آن به
عهد و نابستن از آن به
که ببندی و نپائی
جانم
که ببندی و نپائی
حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که بیایم
به محلت به گدائی
جانم
به محلت به گدائی
گفته بودم که (چو) بیائی
غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل
برود چون تو بیائی
جانم
برود چون تو بیائی
ما غیر تو در هر دو جهان یار نداریم
جهان یار نداریم
بی روی تو با خلق جهان کار نداریم
جهان کار نداریم
که بی روی تو با خلق
که بی روی تو با خلق جهان کار نداریم
جهان کار نداریم
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.