توضیحات
باد خزان افشاری سل غلامحسین درویشخان نیما فریدونی سهتار
باد خزان افشاری سل غلامحسین درویشخان نیما فریدونی سهتار
ملکالشعرا بهار » تصنیفها »
باد خزان (در افشاری)
باد خزان وزان شد
چهرهٔ گل خزان شد
طلایه لشکر خزان از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من چشمهٔ خون روان شد
ناله، بس مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بین مشعله در جهان زد
عزیز من - مشعله در جهان زد
خدا خدا داد ز دست استاد
که بسته رخ شاهد مهلقا را
فغان و فریاد ز جور گردون
که داده فتوای فنای ما را
کشور خراب، فغان و زاری
پیچه و نقاب سیاه و تاری
وه چه کنم از غم بیقراری
تا به کی کشیم ذلت و بیماری
بیا مه من رویم از ورطهٔ جانسپار
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.