توضیحات
سفرکرده تجویدی دلکش تار
سفرکرده علی تجویدی چهارگاه دو نیما فریدونی تار
متن آهنگ سفر کرده از دلکش
کجا سفر رفتی که بیخبر رفتی اشکم را چرا ندیدی از دل من چرا بریدی
پا از من چرا کشیدی که پیش چشمم بر دگر رفتی
بیا به بالینم که جان مسکینم تاب غم دگر ندارد جز بر تو نظر ندارد
جان بیتو ثمر ندارد مگر چه کردم که بی خبر رفتی
چه قصه ها تو از وفا گفتی با من تو بی محبتی کنون جانا یا من
تو چنان شرر بخدا خبر ز خدا نداری رود آتش از سرِ آن سرا که تو پاگذاری
سوزِ دلم را تو ندانی آتش جانم ننشانی
با غمت درآمیزم از بلا نپرهیزم پیش از آن برم بنشین کز میانه برخیزم
رو به تو کردم بخدا خو به تو کردم که هم آغوش تو باشم
دل به تو بستم به امیدت بنشستم که قدح نوش تو باشم
چه شود اگر نفس سحر خبری زِ تو آرد به کس دگر نکنم نظر که دلم نگذارد
رفتی و صبر و قرار مرا بردی بردی طاقت این دل زارِ مرا بردی بردی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.